«آزیتا رفیع زاده» و «پیمان کوشک باغی»، زوج جوانی هستند که به جرم آموزش جوانان بهایی در ایران بارها تحت بازجویی و فشار قرار گرفته، تفهیم اتهام شده و با احکام طولانی مدت حبس تعزیری مواجهند. «آزیتا رفیع زاده»، طبق حکم رسمی و احضاریه ای که به وثیقه گذارش تحویل داده شده، می بایستی همین روزها خودش را به اجرای احکام زندان اوین معرفی کند. جرم آنها که والدین یک کودک شش سالهاند، تلاش برای ایجاد فضای آموزشی برای جوانان بهایی، با مصداق تدریس و مشارکت در دانشگاه است. با «آزیتا رفیع زاده» در مورد روند بازجویی، تشکیل دادگاه و صدور احکام این زوج جوان گفت و گو کرده ام.
خانم رفیع زاده از آخرین تحولات پرونده تان چه خبر؟
اخیرا از طرف پلیس امنیت اخلاقی با وثیقه گذارم تماس گرفته و درخواست کرده اند به مرکز پلیس امنیت مراجعه نمایند. وثیقه گذار تقاضای حکم کتبی کرده و چند روز بعد حکم کتبی برایشان ارسال شده که با محکوم در روز پنجشنبه 16 مهرماه در محل آدرس تعیین شده حاضر شوند. پس از مراجعه به وثیقه گذار با لحن تندی از ایشان بازخواست کرده اند چرا مجرم را نیاوردهای و ایشان را تهدید به زندانی شدن و ضبط وثیقه نموده اند. سپس به او احضاریه ای داده اند که وثیقه گذار می بایست بنده را روز شنبه صبح 18 مهر ماه به این مرکز معرفی کند. در حال حاضر امیدواریم بتوانیم چند روزی مهلت بگیریم تا پسرم، «بشیر» را برای نبودنم آماده و توجیه کنم.
ماجرا دقیقا از کجا شروع شد؟
از روز اول خردادماه سال 1390 که نیروهای امنیتی به خانه مان هجوم آوردند، خانه را زیر و رو کردند و هر چه مطالب مربوط به دیانتمان بود، اعم از کتابها و عکس های روی دیوار، دیوار نوشتهها و جزوهها و سی دیها، لپ تاپ و هارد کامپیوتر و همه چیز را جمع کردند، حتی چیزهای بی ربط تری مثل مبالغی پول و چک و چیزهایی از این دست را صورتجلسه کردند و با خودشان بردند.
حکم هم داشتند؟
بله، هم به اسم همسرم و هم به اسم من حکم داشتند.
همان روز شما را بازداشت کردند؟
خیر آن روز خودمان را بازداشت نکردند ولی گفتند منتظر تماسشان باشیم تا برای یک سری سؤال و جوابها به اداره اطلاعات مراجعه کنیم. دو روز بعد هم زنگ زدند و درخواست کردند باید برویم و خودمان را معرفی کنیم و تهدید کردند که اگر نیایید، ما خودمان میآییم و میبریمتان. آن روزها به این دلیل که پسرکمان یک سال و نیم بیشتر نداشت، ما قرار گذاشتیم در دو زمان متفاوت برای بازجویی مراجعه کنیم، چند ساعتی بازجوییها طول کشید و برگشتیم خانه.
سوالاتشان در چه موردی بود؟
در مورد اینکه ارتباط ما با دانشگاه بهاییها چیست و چه نقشی در این مورد داریم، بازجویی شدیم و چند ساعت بعد به خانه برگشتیم. حدود یک ماه بعد تماس گرفتند. آن زمان من خارج از ایران بودم. به همسرم متعرض شده بودند چرا به خاطر خروجم از ایران به آنها خبر نداده ایم و اجازه نگرفته ایم و بعد از همسرم خواسته بودند که وقتی من به ایران برگشتم، با همدیگر به اداره اطلاعات مراجعه کنیم. از آن جایی که مجددا تماس نگرفتند، ما هم را جدی نگرفتیم. اسفندماه سال1391 احضاریه ای کتبی از دادسرا دریافت کردیم که بایستی در یک تاریخ مشخص برای تفهیم اتهام، خودمان را به دادسرای اوین معرفی میکردیم. در تاریخ ذکر شده مراجعه و در جلسه تفهیم اتهام متوجه شدیم در صورت دادن تعهد به عدم فعالیت در این دانشگاه، پرونده ما مختومه اعلام شده و منع تعقیب خواهد خورد و با ندادن تعهد به قید وثیقه آزاد خواهیم شد.
شما در این مورد متعهد شدید؟
خیر. حین صحبت و نحوه بازجویی، ما متوجه شدیم هدفشان این است با تعهدی که از اساتید میگیرند، به تدریج همه کسانی را که در زمینه آموزش جامعه بهایی فعالیت دارند، مجبور به انصراف از همکاری کنند. من و همسرم تعهد ندادیم و گفتیم در هیچ منبع رسمی فعالیت این دانشگاه غیر قانونی معرفی نشده است. ضمن اینکه هیچ شرایط و بستر مناسبی برای تحصیل دانشجویان بهایی که توانایی ادامه تحصیل در دانشگاه های کشور را ندارند، فراهم نیست و ما هیچ فعالیت غیر قانونی انجام نمیدهیم. آن روز ما را به قید وثیقه آزاد کردند، هر کدام مان 50 میلیون تومان.
در آن روزها فعالیت دانشگاه بهایی کماکان ادامه داشت؟
بله. علیرغم اینکه آنها مدیران دانشگاه را بازداشت کرده و جو اضطراب و تهدید ایجاد کرده بودند اما فعالیت دانشگاه متوقف نشد و بچه های بهایی کماکان درس میخواندند، درحاشیه این مسائل، دانشجویان را هم احضار میکردند و تهدید میکردند دست از درس خواندن در این دانشگاه بردارند.
دادگاه کی تشکیل شد و اتهام تان چه بود؟
در زمان های متفاوتی احضاریه های دادگاه را دریافت کردیم و در دادگاه حاضر شدیم. دادگاه من در خرداد 93 و دادگاه پیمان در اردیبهشت 94 تشکیل شد، در شعبه 28 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه. اتهام هر دوی ما عضویت در تشکیلات غیرقانونی و گروهک ضاله بهائیت با هدف اقدام علیه امنیت کشور از طریق فعالیت غیر قانونی در موسسه آموزشی Bihe است. حکم بنده چهار سال و حکم همسرم پنج سال است.
آیا برای تجدید نظر احکام خود اقدام نموده اید؟
بله نتیجه دادگاه تجدید نظر بنده در بهمن ماه 93 و نتیجه دادگاه پیمان در مهر 94 اعلام شد و در هر دو مورد احکام قبلی تائید شدند و پرونده هایمان به اجرای احکام رفته است. در این روزها پرونده من برای اجرا تسریع شده و متاسفانه هر لحظه ممکن است پیمان را هم برای اجرای حکم احضار کنند و در این شرایط است که کودکمان تنها خواهد ماند.
فرزندتان چند ساله است؟
پسرم الان پنج سال و نه ماه دارد.
آیا اطلاعی از محل زندان احتمالی خود دارید؟
تا جایی که می دانم زندانی های زن بهایی در زندان اوین و زندانیان مرد بهایی در زندان رجایی شهر کرج نگهداری میشوند.
اگر احیانا با هم بازداشت شدید، چه کسی از پسرتان نگهداری میکند؟
پدر و مادر هایمان مسن هستند و در شهرستان زندگی می کنند و شرایط نگهداری از فرزند ما را ندارند، به همین خاطر خیلی نگران آینده وضعیت "بشیر" هستیم.
دنبال راه و چاره دیگری برای همزمانی دوران حبس تان بودهاید؟
بله، چند ماه پیش، نزد معاون دادستان رفتم و شرایطمان را مطرح کردم. گفتم که ما کودکی داریم که بدون ما، بی سرپرست خواهد ماند و ترجیح میدهیم حکم هردوی ما با همدیگر اجرا نشود. به هر حال لطمه ای که یک کودک در غیاب پدر و مادر خواهد دید، بسیار دشوار خواهد بود و این امید ماست که فرزندمان در این شرایط سخت قرار نگیرد. برای همین هم تقاضای دادخواهی از این موضع کردهایم که اگر ماده قانونی وجود دارد، حکم هر دوی ما با هم اجرا نشود. پاسخ معاون دادستان این بود که راهکار قانونی در این مورد وجود ندارد، مگر اینکه مورد رافت اسلامی قرار بگیرید. بنابراین امیدی به عدم اجرای هم زمان حکممان نداریم. ما هیچ کینه و دشمنی با هیچ کسی حتی مجریان احکاممان نداریم و فقط آرزومند کشوری آباد با جوانانی تحصیلک رده و آگاه هستیم که بتوانند در کنار هم با هر عقیده و مذهبی برای آبادانی کشورشان تلاش کنند. امیدوارم همه، از جمله مخاطبان شما برای خانواده ما و خصوصا بشیر عزیزمان دعا کنند تا در پناه حق سلامت و خوشحال بماند و او هم کینه ای از کسی به دل نگیرد و با عشق به همه هموطنانش، سال های دوری را تحمل کند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر