«نوچپ» حتی واژهای آشنا و سابقهدار در ادبیات سیاسی و اقتصادی ایران نیست، چه برسد به آنکه «حطری بزرگ بیخ گوش نظام سیاسی و اقتصادی ایران» باشد.
شاید اگر ضرب تصویر تمامصفحه لنین نبود، شماره اول مهر اقتصادنامه کمتر دیده میشد، اما بار نشانهشناسی این عکس که ۲۵ می ۱۹۱۹ در میدان سرخ مسکو از رهبر انقلاب اکتبر برداشته شده، آنقدر زیاد است که هر متنی که زیر آن بیاید، توجه خوانندگان زیادی را به خود جلب میکند.
این عکس روزگاری نماد انقلاب و آزادی و عدالت بود؛ چنانکه ولادمیر الهامبخش انقلابیها و آزادیخواهان در سراسر جهان بود، اما بعد از تجربه شوروی، عکس بیش از آنکه مخاطب را به شوق بیاورد، جنبه عبرتآمیز پیدا کرده و مثل علامت هشدار عمل میکند، چنانکه نگارنده مقاله «نوچپها» زیر آن به صراحت هشدار میدهد «اگر خطری نظام سیاسی و اقتصادی را هدف قرار داده، طبیعتا نوچپها در آن نقش بسزایی دارند و ممکن است به زودی با متشکل شدن خود و یارگیری بیشتر، علاوه بر افزایش اعتراضات کارگری از جوانان بیکار نیز بهره جویند و آرامش کشور را بر هم زنند».
"نوچپها پدیدهای جدید در اقتصاد ایران هستند. آنان خود را مارکسیست لنینیست مینامند. شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» زاییده تفکرشان است. در اعتراضات دی ماه نقش اساسی داشتهاند. دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران پاتوقشان است و در حال متشکل کردن خود هستند". اینها مهمترین ویژگیهایی است که در صفحه اول «اقتصادنامه» از نوچپها توصیف شده، اما با این همه معلوم نیست که منظور دقیق نویسنده چیست؟ آیا نوچپی را در چهره گروهی جوان دانشجو در دانشگاه علوم اجتماعی دیده یا اقتصادانانی را هدف قرار داده که به گرایش چپ مذهبی مشهورند و سرسختانه سیاستهایی مانند تعدیل اقتصادی زمان هاشمیرفسنجانی را نقد میکنند و خصوصیسازی بانکها را در دوره اصلاحات زیر سوال میبرند.
«نوچپها» مقالهای منسجم و جدی نیست. متن آشفته و عصبانی است. نمیتوان به درستی متوجه شد که نویسنده چه کسانی را برای چه چیزی خطاب قرار میدهد و بیشتر کنایهای مبهم به گروهی موهوم است که نویسنده با استفاده از برچسب «نوچپ» کاسه و کوزه بحرانهای عمیق اقتصادی و سیاسی را سر آنها میشکنند؛ آن هم در شرایطی که بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ایران بالا گرفته. دعوای اقتصاددانان و تکنوکراتهای راست و چپ جدی شده است و هر کدام دیگری را به سختی و بعضا به تندی مسئول وضع کنونی میداند؛ بیآنکه کسی نسخهای برای برونرفت از بحران در دست داشته باشد.
هشدار درباره نفوذ چپها در دانشگاه البته جدید نیست. سالها است که محمد قوچانی و همکاران و همفکران رسانهای او پرچمدار چپستیزی در فضای فرهنگی و رسانهای ایراناند، تا آنجا که در مظان اتهام فعالیت امنیتی علیه چپها قرار گرفتهاند. فرج سرکوهی آنها را فرهنگیکاران امنیتی لقب داده که با «شیوه برخورد امنیتی با فرهنگ» مخالفان فکری خود را از میدان به در میکند.
بسیاری یادداشت ۱۱ سال پیش، محمد قوچانی در سرمقالهای در هفتهنامه شهروند را رمز برخورد با دانشجویان و فعالان چپ در آن سالها میدانند. او نوشت: «نفوذ اندیشههای کمونیستی از نوع استالینی آن در دانشگاههای ایران خطری نیست که صادقترین اصولگرایان و سنتگرایان از آن نگران نباشند و این خطر واقعا وجود دارد.... به همین دلیل است که ضروری است محافظهکاران سرشناس از جمله همان مقام عالیرتبه دولت فعلی این بار مانع از تکرار فاجعه شوند تا التقاط جدید نفاقی تازه نسازد.»
این مقاله یک هفته بعد از همایش «چه مثل چمران» و بیشتر خطاب به محافظهکارانی است که باعث و بانی و یکی از عجیبترین اجتماعات سیاسی در تاریخ دانشگاههای ایران بودند. همایشی که یک سخنران آن مهدی چمران محافظهکار بود و دیگری دختر ارنستو چهگوارا که تا چندی پیش دانشجویان را به خاطر چسباندن عکسش در خوابگاهها به کمیته انضباطی فرا میخواندند.
این مراسم را البته نه چپها، بلکه هواداران محمود احمدینژاد برگزار کرده بودند. کسانی که بیش از آنکه چپ باشند، محافظهکارانی بودند که بعد از ۲۵ سال منتهیالیه راستگرایی مذهبی، لباس چپ به تن کرده بودند و با کلیدواژههای «عصر بیداری جهانی» و «جهان جديد»، جریان تكقطبی لیبرال - سرمايهداری غرب را به مبارزه خوانده و ندای «اتحاد مستضعفين جهان عليه مستكبران» سر میدادند.
این همایش هر چه بود، اما ربطی به دانشجویانی نداشت که ضمن مرزبندی با دولت وقت و چهبسا نظام حاکم، گرایشهای چپ داشتند. آنها همانقدری در به قدرت رسیدن احمدینژاد و ماجراجوییهای سیاسی او نقش داشتند که چپهای امروز یا به قول اقتصادنامه «نوچپها» مسئول تدارک بحرانهای سیاسی و اقتصادی و امنیتی امروزند.
سفره انقلاب
با چپها از همهطیفشان میتوان مخالفت کرد و مبانی اندیشهشان را زیر سوال برد و از آنها خواست مسئولیت کارهای موثرشان را بپذیرند. مثلا میتوان در مقام راست نشست و از اقتصاددانان چپگرایی که در مقام مدیریت و مشاورت و تصمیمگیری حضور داشتهاند سوال کرد چرا ترمز قطار تعدیل را کشیدند، آن هم بعد از آنکه مردم هزینههای تعدیل را به نقد تورم ۵۰ درصدی دهه ۷۰ پرداخته بودند؟ یا میتوان از آنها پرسید چرا در دورههای مختلف با اعمال فشار باعث شدهاند، دولتها نرخ ارز را ثابت و پایین نگه دارند؟ میتوان به طور جدی پرسید چرا افراد موثر آنها در همین دولت اخیر روحانی، مانع اجرای طرحهای آزادسازی شدهاند و...؟
به همین نسبت میتوان در جایگاه چپ نشست و سیاستهای راست دولتهای ایران را از اول تا امروز زیر سوال برد. مثلا از برنامههای شکستخورده خصوصیسازی، چه در بانکها و چه در بنگاههای دولتی پرسید که تنها رونقی به وجود نیاوردند، بلکه مرزهای فساد را در ایران چند پله جابجا کردند؟ میتوان از تاثیرات مخرب زیستمحیطی و اجتماعی طرحهای بلندپروازانه توسعه سوال کرد و پرسید ماحصل سدسازی و کارخانهسازی در ایران چه بوده که حتی به قیمت نابودی کیفیت، کمتر طرحی در ایران به اهداف کمی خود رسیده است...؟
میتوان یقه تکنوکراتها را گرفت که چرا هیچ وقت تکلیف خودشان را مشخص نکردهاند و در تصمیمگیریهای اقتصادی معلق بودهاند. نه توانایی ایستادگی پای یک حرف را داشتهاند و نه اهل کنارهگیری از مقام بودهاند...؟
میتوان مدیران عالیرتبه نظام را -از جمله رهبری و سایر افراد و نهادهای موثر عالی- به باد نقد و بدتر از نقد گرفت که عمده تاثیرشان در اقتصاد و جامعه، بحرانسازی و خرابکاری بوده و است...؟
میتوان همه اینها را مستدل و مستند برای رکود و بیکاری سرزنش کرد و به فراخور سهمی که دارند مسئول وضع موجودشان دانست؛ از اعتراض کارگران بختبرگشتهای که حقوق نمیگیرند تا اعتراضات سراسری مردمی که به رغم مخاطرات اعتراض در ایران، جانشان به لب رسیده و مستاصل شعار میدهند.
دیوار کوتاه نوچپها
تردیدی نیست که هیچگاه شرایط اقتصادی و سیاسی ایران مانند امروز وخیم نبوده است. اما انصاف نیست اگر تقصیر را گردن کسانی بیندازیم که دیوارشان از بقیه کوتاهتر است؛ جوانانی که خود گرایشهای فکری و سیاسی و اقتصادیشان تحت تاثیر محیطی که در آن زندگی کردهاند، شکل گرفته است. نه فقط بیانصافی و بزرگنمایی، سادهانگاری هم است اگر «نوچپها» را مسئول وضع موجود بدانیم و بحرانهای فزاینده اقتصادی و امنیتی را به پای ایشان بنویسیم. نظام سیاسی و اقتصادی ایران، در حال حاضر چنان شکننده است که حتی با حذف عوامل موثر باز هم امید چندانی به بهبود اوضاع نیست، چه برسد به عوامل غیرموثر مثل «نوچپهایی» که در دانشکده اجتماعی دانشگاه تهران جمع شده و متشکل میشوند.
راست و چپ
این روزها در عرصه اقتصاد دعوای راست و چپ رسمی در ایران بالا گرفته است. مرزبندیها جدی شده و طیفهای گوناگون هر جریان، در مواضع مشترک، علیه جریان مخالف سنگر میگیرند. کار از نقد مبانی فکری گذشته است. چهرههای شاخص سیاسی و آکادمیک، از اقتصاددان گرفته تا مدیر تکنوکرات یکدیگر را به تندی زیر سوال میبرند و به انواع و اقسام چیزها متهم میکنند، از بیسوادی و کارشکنی و فساد گرفته تا همکاری با «دشمن» برای کودتا. کافی است اخبار اقتصادی و اظهار نظرهای این روزها را مرور کنیم تا ببینیم اوضاع از چه قرار است. از انتقاد تند اسحاق جهانگیری از چپهایی که به قول او «میخواهد جلوی ثروتمند شدن بخش خصوصی را بگیرند»، تا حسین راغفر که طرفداران اقتصاد آزاد را در دولت (تلویحا مسعود نیلی) متهم به «کودتای آمریکای» میکند، تا بیانیه تند انجمن اقتصاددانان ایران علیه راغفر، یا حتی نامه ۳۸ اقتصاددان نهادگرا نامه به حسن روحانی که به شدت و با لحنی تند از سیاستهای دولت او انتقاد میکنند. این همه در حالی است که هر دو گروه صاحب مواضع محکمی در دولتاند و هر یک به نوعی در تحولات اقتصادی سهم و نقش داشته و دارند. اما چطور چنین وضعیتی ممکن است؟ برای پاسخ به این سوال باید دقیقتر به جریانشناسی اقتصاد ایران پرداخت و دید این همه آشفتگی از کجا میآید؟
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر