سی سال از انتشار آیات شیطانی میگذرد، اثر جنجالی سلمان رشدی که با فتوای آیتالله خمینی برای قتل نویسنده کتاب، به یک موضوع دیپلماتیک و حقوق بشری مهم تبدیل شد. آیات شیطانی، چهارمین رمان سلمان رشدی بود و سرآغاز دوران تازهای در زندگیاش. او پس از صدور فتوای رهبر سابق جمهوری اسلامی در بهمن۶۷، نه سال مخفیانه زندگی کرد. خودش گفت این تجربه باعث نشده که از نوشتن کتاب پشیمان شوند، برخی تحلیلگران هم عدم پیگیری فتوا و اجرایی نشدنش را نشانه بیاهمیت بودن فتوا دانستهاند ولی مخالفان کتاب، به ویژه حامیان آیتالله خمینی بر این باورند که صدور فتوا، چون یک زنگ خطر بزرگ، به دیگران هشدار داد که در صورت پای نهادن در این مسیر، روزگار سخت و پرهراسی در پیش خواهند داشت. ایرانوایر در سیامین سال انتشار آیات شیطانی، تلاش کرده در یک پرونده که شامل 4 گزارش است، تاریخ پر حادثه و پرحاشیه این کتاب را بازخوانی کند.
در بخش اول به بررسی واکنشهای داخلی به انتشار آیات شیطانی و فتوای آیت الله خمینی پرداختیم. در بخش دوم مروری داشتیم بر مواضع عطاءالله مهاجرانی و کتابی که برعلیه آیات شیطانی نوشت. در سومین بخش واکنش دیگر روشنفکران ایرانی از جمله اعضای کانون نویسندگان به این کتاب را بازخوانی خواهیم کرد و بخش آخر اختصاص دارد به ماجرای آتش زدن انتشارات پنگوئن که ناشر آیات شیطانی است.
***
پیش از فتوای روحالله خمینی درباره «سلمان رشدی» هم این نویسنده در ایران شناخته شده بود. «مهدی سحابی»، یکی از مترجمان ایرانی دو کتاب «شرم» و «بچه های نیمه شب» را به فارسی ترجمه کرده بود. کتاب شرم در دوره پنجم «کتاب سال» جمهوری اسلامی ایران، از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزیده شد.
مراسم کتاب سال یک مراسم رسمی بود که از سوی وزارت ارشاد و معمولا با حضور رییس جمهوری وقت برگزار می شد.
پیش از این فتوا، مجلات روشنفکری و ادبی مانند «آدینه» که روشنفکران منتقد حکومت آن را اداره می کردند، نقدهایی را درباره رمان های سلمان رشدی منتشر کرده بودند؛ از جمله «فرج سرکوهی»، سردبیر این نشریه نقدی را درباره «بچه های نیمه شب» نوشته بود.
پس از انتشار فتوای آیت الله خمینی، مجله آدینه به شدت از سوی وزارت اطلاعات تحت فشار بود تا درباره کتاب «آیه های شیطانی» سلمان رشدی نیز نقدی را منتشر کند. اما سردبیر و نویسندگان این نشریه می دانستند که حتی اگر بخواهند تنها نقدی ادبی درباره این کتاب بنویسند، باید به فتوای روح الله خمینی هم اشاره کنند. اشاره به این فتوا عملا به معنای تبلیغ آن بود. زیرا درفضای خفقان آن سال ها، مخالفت با فتوای آیت الله خمینی به معنای به استقبال مرگ رفتن بود.
از همین رو، این نشریه و روشنفکران فعال در آن دوره سکوت اختیار کردند. اگرچه درفضای بسته آن روزها، آن ها بابت همین سکوت هم باید تاوان می پرداختند.
«کاظم کردوانی»، عضو و دبیر پیشین «کانون نویسندگان ایران» میگوید که در آن فضا، در نشستهای رسمیِ جمع مشورتیِ کانون نویسندگان دراین باره بحثی مطرح نشد اما در گفتوگوهای چند نفره، اعضا با یکدیگر صحبت میکردند.
به گفته او، تنها گروهی از نویسندگان و روشنفکران درخارج از ایران، از جمله «علیاصغر حاجسیدجوادی» و «ناصر پاکدامن» در بیانیهای این فتوا را محکوم کرده بودند.
یک عضو کانون نویسندگان بدون ذکر نام میگوید یکی از افرادی که نامش به عنوان امضا کننده این نامه برده شده بود، در سفری به ایران، از سوی وزارت اطلاعات احضار و دربارۀ این نامه از او سوال شد:«او هم اعلام کرده بود نامه را امضا نکرده است.»
کردوانی، دبیر پیشین کانون نویسندگان ایران دربارۀ بازتاب فتوای آیتالله خمینی در محفلهای روشنفکری ایران میگوید: «ابتدا تعداد کسانی که این کتاب را خوانده بودند، زیاد نبود. اما بعد که تعدادی بیش تری کتاب را خواندند، مشخص شد که هسته مرکزی رمان، موضوع جدید و عجیب و غریبی نیست که عنوان "سب"(توهین) به پیامبر اسلام را داشته باشد. بعدهم موضوع رمان و آزادی رماننویس در "خلق" بود که ما کانونیها به آن معتقد بودیم.»
بهگفتۀ کاظم کردوانی، هستۀ مرکزی این رمان، ماجرای «غرانیق» بود که در تاریخ اسلام و ایران مطرح بوده است و درلغتنامه دهخدا هم یک مدخل به این نام وجود دارد.
براساس برخی روایتها، غرانیق ماجرای یکی از کاتبان وحی است که یک آیۀ قرآن را از خودش مینویسد، درحالیکه این آیه وحی نبوده است. بعد میگوید که محمد پیامبر نیست، چراکه من این آیه را خودم نوشتم و او متوجه نشد.
براساس برخی روایتهای دیگر، از جمله «تاریخ طبری»، محمد، پیامبر اسلام در دوران زندگی در مکه، در حال خواندن سورۀ «نجم» بود که شیطان دو آیۀ کوتاه در دهان وی قرار داد و سپس توسط جبرییل از وحی نبودن این آیات و شیطانی بودن آن ها مطلع شد.
براساس این روایتها، پیامبر اسلام هنگام خواندن سورۀ نجم، دو آیه را که شیطان به وی القا کرده بود، خواند و وجود سه خدای مکه که «دختران الله» خوانده میشدند را پذیرفت، آن ها را ستایش کرد و شفاعتشان را وارد دانست.
برخی از محققان مسلمان اما این روایتها را افسانه خواندهاند.
بههرتقدیر، کاظم کردوانی میگوید که این موضوع پیش از آن نیز مطرح بوده و بحث جدیدی نبوده است که زمینۀ این همه واکنش را داشته باشد.
او همچنین میگوید که یکی از روشنفکران شاخص سوری، «صادق جلالالعظم» که در آن زمان استاد فسلفه در دانشگاه دمشق بود، کتابی نوشت بهنام «سلمان رشدی و حقیقت در ادبیات» که تراب حقشناس آن را ترجمه کرد و در سال۱۳۷۸، در انتشارات «سنبله» در هامبورگ منتشر شد. او در این کتاب از سلمان رشدی دفاع کرد. نخستین انتقادش به روشنفکران عرب این بود: «برجستهترین روشنفکران و روزنامهنگاران و ناقدان و مفسران و دانشگاهیان ما به کتابی حمله کردهاند که آن را نخواندهاند.»
یکی از شخصیتهای رمان سلمان رشدی، «امام» نام دارد؛ یک مرد ریشو و عمامه به سر تبعیدی که ابروهای پرپشت دارد. رشدی در وصف او مینویسد: ا«مام یک "سنگ زنده" است و آرامش خشونتباری دارد. او از واهمه نجاست و برای پالایش درون و تزکیۀ نفس مدام آب مینوشد؛ هر پنج دقیقه یک بار. آب را از دستگاه تصفیه آب ساخت یک کارخانۀ امریکایی فیلتر میکنند که امام به میکروبها آلوده نشود!»
گروهی اعتقاد دارند که رشدی این شخصیت را با الهام از آیتالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی آفریده است.
کاظم کردوانی نیز معتقد است که یکی از دلایل این فتوای آیتالله خمینی، همین موضوع بوده است. او می گوید که اعتراض به این موضوع ابتدا از عربستان سعودی و روحانیون «وهابی» آغاز شد و قبل از آیتالله خمینی، هیچ رهبر مذهبی و سیاسی شاخصی فتوایی این چنینی صادر نکرده بود.
او اضافه میکند: «مدت زمانی کم، پیش از این فتوا، در تهران کنفرانسی اسلامی برگزار شده بود که در پایان کار، قطع نامهای در دو یا سه بند امضا شد. این قطع نامه تنها به محکوم کردن کتاب بسنده کرده بود و همان زمان در نشریۀ "کیهان فرهنگی" هم منتشر شد. هیچ خبری از این گونه سخنها از جنسِ فتوای آقای خمینی هم در آن نبود.»
از نظر کردوانی، از جمله هدفهای آیتالله خمینی از صدور این فتوا، پیشیگرفتن از عربستان سعودی در موضوع جدال برای رهبری جهان اسلام بوده است.
در سال های اخیر هر چند حکومت جمهوری اسلامی بر روی فتوای سلمان رشدی تبلیغات زیادی نمی کند اما به صورت رسمی هم این فتوا لغو نشده است و در مناسبت هایی، حکومت به آن واکنش نشان می دهد؛ از جمله در سال 1391، جمهوری اسلامی نمایشگاه کتاب فرانکفورت را به دلیل سخنرانی سلمان رشدی تحریم کرد. پس از این اقدام، کانون نویسندگان ایران در تبعید اعلام کرد که فتوای آیت الله خمینی چیزی فراتر از اعتراض به محتوای کتاب و تقبیح نویسنده بود و بیشتر باید جنبه سیاسی و موجسواری سیاسی در راستای صدور پان اسلامیسم به کشورهای منطقه را که با شعار "جنگ جنگ تا پیروزی" شکست خورده بود را در آن دید.
این کانون با اشاره به تحریم نمایشگاه فرانکفورت از سوی جمهوری اسلامی، این پرسش را مطرح کرده بود:«آیا رژیمی که در اجرای جنایت و کشتار نویسندگان و شاعران و مخالفان خود در ایران و بیرون از ایران از هیچ تلاشی چشم نمیپوشد، رژیمی که فرهنگ انسانی و انساندوستی و جهانشمول را در ایران نابود کرده است، درخور و شایسته است که در نمایشگاه جهانی کتاب شرکت کند؟»
برای روشن فکران ایرانی، فتوای علنی آیت الله خمینی نمادی از ده ها فتوای پنهان و علنی بود که براساس آن ها، روشن فکران و نویسندگان به قتل رسیده بودند. حتی ۳۳ سال پیش از انقلاب اسلامی در ایران، «احمد کسروی»، پژوهش گر و روشن فکر ایرانی به دلیل نوشته هایش در نقد برخی از باورهای روحانیون و حامیان آن ها، توسط گروه «فداییان اسلام» که از گروه های مذهبی بود، ترور شده بود.
در دوره رهبری آیت الله «علی خامنه ای» نیز ده ها نویسنده و روشن فکر توسط وزارت اطلاعات به صورت مخفیانه به قتل رسیده اند که این موضوع به «قتل های زنجیره ای» مشهور شده است.
براساس تحقیقاتی که درباره این قتل ها منتشر شده، برخی از این قتل ها با فتوای برخی از روحانیون شاخص حکومتی انجام شده است.
«علی اکبر سعیدی سیرجانی»، یکی از این قربانیان بود که در زمان بازداشت به قتل رسید. آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی در پاسخ به نامه انتقادی او، این نویسنده را «مرتد و نامعتقد به اسلام» خوانده بود.
در سال 1375 نیز وزارت اطلاعات ایران در یک برنامه ریزی، یکی از ماموران خود را به عنوان راننده اتوبوسی که برای سفر ۲۱ نویسنده ایرانی به ارمنستان اجاره شده بود، جا زده و این مامور اتوبوس را به دره هدایت کرده و خود از آن به بیرون پریده بود. اما اتوبوس به سنگی می خورد و متوقف می شود. به این ترتیب، این نقشه وزارت اطلاعات برای قتل یک جای این ۲۱ نویسنده شکست خورد.
فرج سرکوهی، سردبیر نشریه آدینه که پس از فتوای قتل سلمان رشدی، سیاست این نشریه را سکوت درباره این موضوع تعیین کرده بود، یکی از مسافران این اتوبوس بود.
در نهایت پس از آن که ده ها نویسنده، روشن فکر، فعال سیاسی و اقلیت مذهبی در فاصله سال های 1368 تا 1377 به صورت مخفیانه کشته شدند، در دولت «محمد خاتمی» و پس از قتل چند نویسنده، وزارت اطلاعات اعلام کرد که نیروهای این وزارت خانه این قتل ها را انجام داده اند.
البته حکومت تنها قتل چهار نفر از ده ها نفری که در این پروسه قتلهای زنجیره ای کشته شده بودند را پذیرفت و قتل افراد دیگر را همچنان نپذیرفته است. حکومت هم چنین هیچ گاه نپذیرفت که این ماموران بر اساس فتوای روحانیون و یا دستور وزیر اطلاعات و مقامات بالاتر این قتل ها را انجام داده اند. این موضوع تنها در تحقیقات انجام شده درباره این قتل ها توسط منتقدان حکومت اعلام شد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر