«من آدمها برایم بت نیستند؛ مملکتم را دوست دارم. اگر بدانم کسی میخواهد به مملکتم خدمت کند، هر کسی که باشد حاضرم با او کار کنم. اما اگر ببینم دنبال منافع شخصی و محکم کردن صندلی خودش است، دلیلی نمیبینم کنارش باشم.»
این گزیدهترین بخش از تازهترین مصاحبه «محسن صفایی فراهانی» است که در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. مردی که زمانی عضو شورای مرکزی و رئیس هیئت اجرایی جبهه مشارکت اسلامی، قائم مقام وزارت صنایع، مشاور وزارت نیرو، عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران، عضو جمعیت دفاع از حقوق و آزادیبشر، عضو هیئت عامل سازمان گسترش نو سازی صنایع ایران، قائم مقام مجتمع فولاد اهواز، نماینده مجلس شورای اسلامی و البته رییس فدراسیون فوتبال بود. حالا در گذر از سالهای پس از ۸۸ خانهنشین شده. صفایی فراهانی شهریور ماه سال ۱۳۸۱ از مدیریت بر فدراسیون فوتبال ایران استعفا داد. او در مراسم رونمایی از ساختمان جدید فدراسیون فوتبال در خیابان «پاکستان» تهران، با جمله ای تاریخی از مدیریت در فدراسیون کنار کشید: «من فوتبال را به نامادری اش می سپارم.» این دقیقا همان کلید معروف کلمات صفایی در مدیریت فوتبال است. نامادری از نگاه صفایی، رییس یا مدیر بعدی نیست. او سال ۸۷ به روزنامه شرق گفت: «نامادری، تفکر حاکم بر فوتبال دولتی ایران بود.»
تجربه نخستین دیدارم با صفایی فراهانی به سال ۷۸ خورشیدی برمیگردد. در اتاقی تنگ و خفه که میان راهروهای ساختمان کهنه و قدیمی ورزشگاه کشوری قرار گرفته بود. نخستین شاخصهای که از روی صورتش توی چشم میزد، جدیت و جذبهاش بود. حالا آخرین مصاحبهاش بهانهای میشود برای همکلامی دوباره. این بار در اتاق صحبت را با گلایهای باز میکنم. از اینکه چرا روزی فوتبال را به نامادری سپرد و رفت. او مدیری بود که به اجبار و ناخواسته وارد سیستم فوتبال شد، اما به میل خودش رفت.
برای شروع از او پرسیدم « اگر صفایی فراهانی مثل «مصطفی هاشمیطبا» سیاست را به حاشیه میبرد و در بدنه مدیریت ورزش ایران باقی میماند، امروز نه فقط «مدیریت فوتبال» و نه حتی «مدیریت ورزش» یک مهره »مدیریت کلان کشور» نمیسوخت.»
صفایی بحث را دقیقا از روز استعفایش آغاز میکند: «روزی که من فوتبال را ترک کردم، به سقف آنچه در ورزش ایران میخواستم رسیده بودم. مقابل خودم یک دیوار میدیدم. چیزی که فهمیدم این بود که امکان جلو رفتن نیست. لااقل در آن زمان نبود. این دیوار را مدیران ورزش ایران ساخته بودند. متاسفانه من هر روز بیشتر از روز قبل با پوست و گوشت و استخوانم میفهمیدم که سقف دانش مدیران ورزش ایران به شدت نازل و پایین است. رویاهایی که ما داشتیم با این سقف سازگاری نداشت.»
میخواهم با او مخالفت کنم. در این که سقف دانش و حتی تفکر مدیران ورزش ایران به شدت نازل است با صفایی فراهانی همراه هستم. اما همین سقف نازل و پایین را در سطوح مدیریت اقتصادی یا سیاسی ایران هم دیده بود یا نه؟ در مجلس شورای اسلامی، در وزارت نیرو، در اتاق بازرگانی، آیا همه و همه همسطح صفایی بودند؟
او ادامه میدهد: «من بارها در مورد حرکتهای وسیعتر صحبت کردم. برای رسیدن به یک برنامه سازمان یافته که کلیت ورزش ایران نه فقط فوتبال را در بر بگیرد. ما با یک معضل بزرگ در بخش مدیریتی ایران طرف هستیم؛ مدیرانی که اکثرا نمیدانند ولی تصور میکنند که بسیار میدانند.»
با این حال باز هم میتوان با صفایی فرهانی در مورد رفتنش مخالف بود. او را برمیگردانم به گفتوگویی که سال ۹۳ در اتاق کارش داشتم. آن روزها، وقتی بحث به اقتصاد فوتبال رسید و سودآوری بنگاههای زودبازده فیفا که یکی از طرحهای سپ بلاتر بود. بلاتر در کنفرانس سال ۲۰۰۰ برزیل تا آستانه شکست خوردن احتمالی در انتخابات آتی فیفا هم پیش رفت. اما سخنرانی صفایی فراهانی در مورد چرخه اقتصادی فدراسیون جهانی فوتبال و تغییر چارت ساختاری درآمدهای این فدراسیون جهانی، مجمع را به سود بلاتر چرخاند. صفایی متخصص اقتصاد بود. رفتن او حتی با مخالفت شدید بلاتر هم همراه شد، اما میخواست جدا شود.
«وقتی وارد فدراسیون فوتبال شدم حس میکردم دانش محدودی دارم. جلوتر هم که رفتم باز همین احساس را داشتم. اما جایی رسید که دانش محدود من هم دیگر فایدهای برای ورزش ایران نداشت. ببینید. من قبل از آقای بن همام شانس ریاست کنفدراسیون فوتبال آسیا را داشتم. اما ترجیح دادم ریاست کنفدراسیون فوتبال آسیا را راها کنم. ایشان با حمایت من رییس کنفدراسیون شد، ولی خودش را تا آخرین روز مدیون ایران میدانست. تاکید میکنم ایران، نه من.»
صفایی فراهانی نخستین مدیر ایرانی کنفدراسیون فوتبال آسیا نبود که از سوی حکومت ایران عزل شد. پیش از او وقتی حکومت پهلوی جایش را به جمهوری اسلامی داد، کامبیز آتابای، رییس کنفدراسیون فوتبال آسیا به درخواست ایران از منصب خود برکنار شد. همین اتفاق سال ۸۸ برای صفایی فراهانی افتاد. او به اجبار (از حبس) استعفای خود را تقدیم کنفدراسیون فوتبال آسیا کرد.
او میتوانست با تداوم حضورش در کنفدراسیون آسیا و با برکناری بنهمام، نخستین و جدیترین گزینه ریاست بر فوتبال آسیا شود. اما حتی از پستهای داخلی هم محروم شد. حالا میگوید: «متاسفانه مدیران بالا دست بنهمام در قطر دانشی بیش از مدیران ما داشتند. من فیفا و کنفدراسیون آسیا را متقاعد کردم که آکادمی فوتبال آسیا را در تهران راهاندازی کنند. نه اینکه پولش را ما بدهیم؛ گفتم زمین از ما، هزینه ساخت آکادمی از شما.»
همان آکادمی حالا تبدیل به هتل آکادمی شده است. جایی که میهمانان فدراسیون و تیمهای ملی در آن استراحت میکنند. این ساختمان اما قرار بود محلی برای تدریس و تربیت «مدیران» ورزش و فوتبال ایران و آسیا شود. صفایی میگوید: «قرار بود با مدرسین فرانسویِ انگلیسی و هلندی که از سوی فیفا معرفی میشوند، دورههای مدیریت در فوتبال و ورزش را برگزار کنیم. مدرسینی که مورد تایید فدراسیون جهانی فوتبال بودند. حتی دستمزد آنها را هم فیفا میداد اما متاسفانه فهم چنین مرکزی میان مدیران ورزش ایران نبود.»
محمد دادکان و علی کفاشیان جزو مدیرانی بودند که مدعی میشدند بارها از صفایی فراهانی برای همکاری یا مشاوره دعوت کردهاند: «دوستان حتما میخواستند دعوت کنند. اصلا نمیگویم دروغ گفتهاند، اما خب مشغلههای کاری زیاد است و شاید فراموش کرده باشند.»
صفایی فراهانی مهمترین برگه سوخته تاریخ مدیریت ورزش ایران است. مردی که شاید اگر حد فاصل سالهای ۷۶ تا ۸۱ بر فدراسیون فوتبال ایران ریاست نمیکرد، نه تیمهای ملی ایران صاحب مکانی برای استقرار و تمرین بودند، نه از حق پخش تلویزیونی خبری بود و نه لیگ ایران به این سرعت حرفهای میشد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر