«مرتبه آخر من را کشید کنار و گفت خودت میدانی که ترکیب و نیمکت دست سرمربی است. تصمیم سرمربی هم دست سکوها، شعار سکوها هم دست ماست. یعنی ما تعیین میکنیم چه کسی بازی کند، چه کسی روی نیمکت باشد. حالا خودت میدانی.»
این روایت «کیوان ساجدی»، بازیکن سابق ملوان انزلی و ذوب آهن اصفهان است از گفتگویش با یک لیدر در دوران حضورش در تیم فوتبال استقلال تهران. کیوان سال ۸۲ با استقلال قراداد امضا کرد و یک سال در این باشگاه، روی نیمکت نشست. سال بعد که به ذوب آهن رفت، هرچند به واسطه یک سال نیمکتنشینی افت کرده بود، اما باز هم درخشید و بالا آمد، تا اینکه تصادف کرد و برای همیشه از فوتبال رفت.
او سال ۸۴ در گفتوگو با روزنامه «جهان فوتبال» از تلخیها و دردهایی گفت که در استقلال برای اولین بار چشید. از پیشنهادهای بعضی واسطهها برای پادرمیانی برای سرمربی وقت این تیم یا نفوذ اعضای هیات مدیره در انتخاب بازیکنان و در نهایت لیدرهایی که مدعی بودند در نیمکتنشینی بازیکنان نقش دارند. کیوان ساجدی ادعا میکرد «سیفعلی سرابی»، لیدر آن دوران استقلال که به «سهراب بوقی» معروف شده بود، بارها به او پیشنهاد داده برایش یک گونی برنج از گیلان بیاورد. چند بازی از او درخواست وجه نقد به عنوان قرض کرده و هربار جواب منفی گرفته: «بار آخر گفتم من با گونی برنج از ملوان به استقلال نیامدم که با گونی برنج هم بازی کنم. اینها را از کسی بخواهید که معلوم نیست امسال چطور با استقلال قرارداد بستند.»
رابطه لیدرها با باشگاه، هواداران، بازیکنان و مربیان همیشه یک رابطه چند مجهولی و گنگ بوده است. باشگاهها هرچه بزرگتر شدهاند، لیدرهایشان قدرت بیشتری پیدا کردهاند. آنها تقریبا همهجای فوتبال ایران هستند.
تیم صباباتری تهران وقتی با دستور مستقیم «محمود احمدینژاد»، رئيس جمهور سابق ایران به قم رفت و مبدل به «صبای قم» شد، تیمسار «کریم ملاحی» را نخستین مدیرعامل خود شناخت. ملاحی در اولین جلسه خود در استانداری قم -که متولی باشگاه صبا شده بود- متوجه حضور سه هوادار میشود که به عنوان لیدر در جلسه حاضر شده بودند. ملاحی به عنوان مدیرعامل باشگاهی که تیمش هنوز در قم حتی یک جلسه تمرین هم نداشته خطاب به مدیران استانداری گفته بود: «باشگاهی که هنوز به شهر قم نرسیده، چطور هوادار دارد و بعد از میان این هواداران چطور شما لیدر انتخاب کردهاید؟»
انگار این یک الگو برای باشگاهداری در فوتبال ایران است. لیدرها حتی گاهی پیش از تولد باشگاه یا هواداران متولد شدهاند. اما نخستین مدیری که طرح حضور رسمی و جدی لیدرها را راه اندازی کرد، «محسن صفایی فراهانی» بود. تا پیش از سال ۱۳۸۰ که صفایی فراهانی تصمیم به راهاندازی «کانون هواداران فدراسیون فوتبال» بگیرد، سکوهای ورزشگاه با لیدرهای غیررسمی هدایت میشدند.
«سیفعلی سرابی» یا همان «سهراب بوقی» استقلالیها و «محمد نایب عباسی» که شهره شده بود به «ممد بوقی» در دهه ۵۰ فوتبال ایران، نمونهای از لیدرهایی بودند که برپایه سن و سال و قدمت حضور و فریاد و صدای شیپورهایشان روی سکوها انتخاب میشدند. اما صفایی فراهانی که آن سالها ریاست فدراسیون فوتبال ایران را برعهده داشت، تلاش کرد لیدرها را سازماندهی کند.
او سال ۸۰ خورشیدی در گفتوگو با مرحوم «ناصر احمدپور» سردبیر وقت روزنامه خبرورزشی گفت: «ما سعی میکنیم شعار روی سکوها را یکسان سازی کنیم. این کار باید در یک کانون بزرگ هواداری انجام شود.» اما طرحش به صورت کامل اجرا نشد. باشگاهها در تبعیت از تصمیم صفایی فراهانی، اقدام به تشکیل کانون هواداران کردند. لیدرها، نرمنرم مبدل شدند به بازوی قدرت مدیران، نه خود باشگاهها.
حالا سکوهای استقلال و پرسپولیس با دو نام عجین شده است؛ «افشار لفظی» و «عباس اسماعیلبیگی». اولی رئیس کانون هواداران باشگاه استقلال و سر لیدر جایگاه شماره ۵ ورزشگاه آزادی است و دومی رئیس کانون هواداران باشگاه پرسپولیس و فرمانده مطلق روبروی جایگاه در بازیهای خانگی پرسپولیس. هر دو نفر، عضوهای رسمی کانون هواداران فدراسیون فوتبال هم هستند. یعنی در تمامی سفرهای رسمی تیم ملی فوتبال ایران، با حق ماموریت به کشورهای میزبان دیدارهای تیم ملی اعزام میشوند. آخرین سفرشان هم روسیه بوده است.
هر دو چهره، به شدت مشتاق به نشان دادن اتصال خود به ارکان نظام هستند. افشار در جلسات با اعضای کانون هواداران باشگاه استقلال یا در گفتوگوهایش با هوادارانی که او را در ورزشگاهها و کوچه و برزن میبینند، از خاطرات خود در نشست و برخاستها با سران نظام حرف میزند. تصاویری که بیشتر شبیه تخیلات او میماند تا واقعیت.
۲۸ آذرماه سال ۹۶ «سعید طرزی»، سرپرست معزول تیم جوانان استقلال و همینطور مدیر برنامه های رضا عنایتی، به باشگاه استقلال میرود و از سوی «افشار لفظی» لیدر این باشگاه مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. بینیاش میشکند، از خودش عکس سلفی میاندازد و به کلانتری شهرک غرب برای شکایت و دادرسی میرود. زمانی که طرزی برای شکایت به کلانتری میرفت با این تهدید هم مواجه شد: «میدهم بچههای بالا ادبت کنند.»
اما ساعاتی بعد خود افشار راهی بازداشتگاه شد. اما کسی که او را یک روز بعد برایش سند گذاشت و بیرون آورد، نه «بچههای بالا» که «علیرضا منصوریان» سرمربی وقت باشگاه استقلال بود. رفتار سرمربی وقت استقلال را بسیاری نوعی «مدیون سازی» تلقی کردند.
«افشار» سال ۹۲ در جریان دربی تهران، پس از ضرب و شتم سه هوادار پرسپولیس و بعد درگیری با یگان ویژه نیروی انتظامی دستگیر شد، اما باشگاه استقلال او را از بازداشتگاه بیرون کشید. یک سال بعد، سی مهرماه سال ۹۳ در جریان دیدار تیمهای امید استقلال و پرسپولیس وارد زمین بازی میشود، دو بازیکن تیم حریف را مضروب و دوربین یک عکاس رو ضبط میکند. بازهم خطری او را تهدید نکرد. او با پادرمیانی مدیران وقت باشگاه استقلال از مهلکه گریخت. همانطور که سال ۹۰ هم در جریان درگیری در تمرین استقلال با قمه وارد زمین شد و کسی مانع از حضورش در تمرینات روزهای بعد نبود.
پس از آنکه افشار، بینی سرپرست سابق تیم جوانان استقلال را شکست، راهی بازداشتگاه شد و بعد بیرون آمد، فرهاد مجیدی در بیانیهای چنین نوشت: «اراذل از استقلال حقوق میگیرند.» مجیدی نوشته بود: «شرمآور که یک مشت اراذل به دلیل بیکفایتی مدیرانی مثل افشارزاده و افتخاری به استخدام باشگاه استقلال در آمدهاند و ماهها است برای آنها فیش حقوقی صادر میشود. اوباشی که سالها قبل در اوایل دهه ۸۰ مأمور شدند تا سکوها را به نفع کادرفنی وقت مدیریت کنند. سیستم ناسالمی که تا به امروز ادامه یافته و نتیجهاش خالی شدن سکوها است.»
نکته ویژه در مورد افشار این است که او به عنوان کارمند حراست باشگاه استقلال از این مجموعه حقوق ماهیانه دریافت میکند. مهرماه سال۹۶ تصویری از افشار در تمرین استقلال، کنار وینفرد شفر در حال قدم زدن در زمین تمرین منتشر شد. تصویری که او را فراتر از یک لیدر نشان میداد.
«عباس اسماعیلبیگی» اما چهرهای شناخته شدهتر به حساب میآید. او بازی رسانهای و همینطور قاعده بقا در باشگاه را به خوبی آموخته است. عباس ابتدا به عنوان هواداری روی سکوهای ورزشگاه آزادی به رسانهها متصل شد. از طریق تهیه گزارش تمرینهای پرسپولیس برای روزنامههای ورزشی به رسانهها پل زد و کمی بعد خبرنگار میدانی روزنامههای پیروزی، ورزش و مردم و بعد پرسپولیس شد. روزنامهای که صاحب امتیازش «حبیب کاشانی» بود.
دوران مدیریت حبیب کاشانی، اوج شکوفایی عباس اسماعیلبیگی در باشگاه پرسپولیس شد. تیرماه سال ۱۳۸۶ حبیب کاشانی برای نخستین بار حکم مدیریت باشگاه پرسپولیس را به صورت مستقیم از «محمود احمدینژاد» رییس جمهور وقت ایران گرفت؛ هرچند که حکم را «محمد علی آبادی» رییس سازمان تربیت بدنی امضا کرد.
عباس اسماعیلبیگی از همان زمان به عنوان رییس کانون هواداران باشگاه پرسپولیس زندگی جدیدش را آغاز میکند. حالا میگویند شعاری روی سکوهای ورزشگاه آزادی داده نمیشود مگر اینکه «عباس» بخواهد.
سال ۱۳۹۰ پس از آنکه «علی دایی» از سرمربیگری پرسپولیس عزل شد، بخشی از هواداران باشگاه پرسپولیس خواهان بازگشت او بودند. روی سکوهای ورزشگاه آزادی دو دستگی به وجود آمد. یک هفته بعد از کنار رفتن دایی از سرمربیگری پرسپولیس، کلیپی در برنامه ۹۰ پخش شد که یکی از هواداران علی دایی از روی سکوها گرفته بود. عباس اسماعیلبیگی خطاب به جمعیتی که داشتند نام دایی را فریاد میزدند میگوید: «من اینجا تعیین میکنم چه شعاری بدهید. اگر ناراحت هستید بفرمایید از ورزشگاه بیرون. وگرنه بگویم بیایند بیرونتان کنند.»
عباس بیش از تمام لیدرهای دیگر خود را متصل به طبقات بالایی نظام معرفی میکند. در مورد او «شایعاتی» وجود دارد مبنی بر حضورش در زندان کهریزک. برخی مدعی هستند که به چشم دیدهاند او یکی از شکنجهگرهای خاص کهریزک در جریان اعتراضات سال ۸۸ بوده است. او هرگز این شایعات را تکذیب نکرد؛ شاید به این دلیل که از تصویر رعبآوری که از او ساخته میشد، لذت و بهره میبرد.
عباس اسماعیلبیگی در برخی از مستندهای صداوسیما به عنوان یک شهروند از معترضین به نتیجه انتخابات گلایه میکرد و بعد در محافل خصوصی و جمع سایر لیدرها مدعی بود که یکی از کسانی است که به خواست حبیب کاشانی، معترضین را «ادب» میکند.
سیاهه درگیریهای او با بازیکنان جدید و قدیم پرسپولیس کم نیست. او یک بار مورد ضرب و شتم «احمدرضا عابدزاده» قرار گرفت، چون به دروازهبان سابق پرسپولیس فحاشی کرده بود. سال ۹۳ به دلیل درگیری در جریان بازی تیمهای پایه پرسپولیس از سوی نیروی انتظامی دستگیر شد. دو سال بعد از عباس اسماعیلبیگی تصاویری در صفحه اینستاگرام شخصیاش منتشر شد که او را در سوریه و با لباس رزم نشان میداد.
عباس اسماعیلیبیگی قدرتش را نه از این جمله «به عنوان مدافع حرم، آرزوی شهادت دارم» که از هیات مدیرههای پرسپولیس وام میگیرد. او هم چندان مهره بزرگی برای همان طبقههای بالای نظام نیست. اگر بود، مثل افشار که به بازداشتگاه رفت، یک مربی فوتبال برایش سند گرو نمیگذاشت. افشار را منصوریان از بند بیرون آورد، اسماعیلبیگی را «محمد پنجعلی».
آخرین برگه از دفتر قطور داستانهای عباس و پرسپولیس به توییت «حسین ماهینی» کاپیتان دوم پرسپولیس برمیگردد. «حسین ماهینی»، کاپیتان دوم پرسپولیس بلافاصله پس از بازی به رییس کانون هواداران باشگاه پرسپولیس حمله کرد و او را مقصر اتفاقات ورزشگاه اهواز دانست. ماهینی در حساب توییتر خود نوشت: «دو امتیاز حساس امروز را ریيس بی عرضه کانون هواداران خودمون از تیم گرفت.»
اشاره او به تحرکاتی بود که هفته قبل در جریان بازی پرسپولیس و فولاد خوزستان رخ داد. درگیری هواداران پرسپولیس که از دید حسین ماهینی از اسماعیلبیگی سرچشمه میگرفت، در نهایت به خشم هواداران خوزستانی در بازی استقلال خوزستان و پرسپولیس در ورزشگاه غدیر اهواز انجامید.
حالا مدیریت باشگاه پرسپولیس، ترتیب آشتیکنان حسین ماهینی و عباس اسماعیلبیگی را ترتیب دادهاند. مقابل چشم هواداران، خبرنگاران و عکاسان. ماهینی با بلندگویی که عباس به دست او داده از هواداران پرسپولیس قبل از تمرین بابت توییت بیموقع خود عذرخواهی میکند و سیدجلال حسینی کاپیتان تیم، از تماشاگران تیمش میخواهد با لیدر و متحد باشند.
جلال حسینی در بخشی از سخنرانی خود برای هواداران گفته: «ما بازیکنان و مربیان میرویم و این پرسپولیس است که میماند.» اما جمله او ناقص است؛ بازیکنان و مربیان و مدیران میروند، لیدرها میمانند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر