سیرت شایگان و شهروند خبرنگاران افغانستانی
«صفرعلیِ» ۲۲ ساله دو ماه ناپدید بود. نه از آن شیطنت همیشگی با مادرش برای ازدواج با دختر همسایه که دوستش داشت، خبری بود و نه هم از دیر آمدن هایش در تاریکی شب ناامن ولایت «غزنی» علیرغم گوشزدهای پدر.
هرچه دیرتر میشد، اضطراب و دلهرگی پدر پیر و مادر بیمارش بیشتر میشد. آیا طالبان به خاطر شیعه بودن، او را با خود برده اند یا در یکی از انفجارهای پی در پی گیر افتاده و در بیمارستانی بستری شده است؟ یا شاید مانند ده ها هزار شهروند افغان که دل به دریا می زنند و برای زندگی و آینده بهتر راهی اروپا میشوند، مسافر شده است؟
«علی رضا»، برادر بزرگ و همکار بارکشی صفرعلی، تنها کسی بود که میتوانست در این مورد تا حدی حدس و گمانهزنی کند.
او میگوید:«خیلی ترسیده بودیم. به هر طرف زنگ زدیم. به ریش سفیدان اندر و مقر در غزنی زنگ زدیم و از آنها کمک خواستیم از سران طالبان بپرسند که یک بچه غریب هزاره را با خود آورده اند یا نه؟ جوابی که می شنیدیم، همیشه منفی بود. به شفاخانه های متعدد سر زدیم و در میان مجروحین جستوجویش کردیم ولی هیچ خبری از صفر نبود.»
صفرعلی و علیرضا یک سال تفاوت سنی داشتند و دو پسر یک خانواده تهی دست هشت نفری ساکن در شهر غزنی بودند. آنها برای تامین مایحتاج خانواده شان در سطح شهر و گاهی اگر فرصت بهتر گیر می آمد، در کابل، پایتخت افغانستان سرگرم بارکشی می شدند.
شهر غزنی در استان غزنی، در جنوب افغانستان قرار دارد که بیشتر محلات آن تحت نفوذ طالبان است.
بیکاری، فقر و نبود امید به آینده این دو برادر را به کاری مجبور کرده بودند که از آن لذت نمی بردند. عاید روزانه هر یک از آنها هم فقط 100 افغانی، معادل یک و نیم دلار بود.
آیا با این پول می شود راهی اروپا شد؟
علیرضا میگوید:«اصلا امکانش نبود. طالبان غزنی هم به ما گفتند کسی با مشخصات صفر را با خود نبرده اند و نه هم کشته اند. پدرم گفت شاید به ایران رفته.»
پس از دو ماه سردرگمی و تماس با بستگان در شهرهای مختلف ایران، خانواده صفر خبر تکان دهنده ای دریافت کردند. او واقعا مسافر شده و به ایران رفته بود. اما از آن جا صفر را به سوریه انتقال داده بودند.
علیرضا میگوید:«گزارش رسید که برادرم شهید شده. گفتند بیایید جسدش را بگیرد. گفتیم شهید شده؟ چه شهیدی؟ چه جنگی است در ایران که صفر را کشته؟ اصلا خیال نمی کردیم که برادرم از چند کشور گذشته و به سوریه رفته باشد.»
او تا کابل به مشکل می رفت. اما ناگهان از افغانستان برای عضویت در لشکر «فاطمیون» جذب شده بود.
افغانستان یک جمعیت حدود شش میلیونی شیعه دارد و اعتقاد مذهبی و بیکاری، دو عنصر مهمی در پیوستن جوانان شیعه به گروه شبه نظامی فاطمیون است که زیر نظر «قاسم سلیمانی»، فرمانده «قدس» سپاه پاسداران ایران ایجاد شده و مورد تایید و حمایت شخص آیتالله «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی ایران است.
اعضای لشکر فاطمیون را داوطلبان شیعیه از افغانستان تشکیل می دهند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این افراد را با وعده دستمزد قابل توجه و دادن اقامت بسیج کرده است تا در کنار نیروهای «بشار اسد»، علیه مخالفانش در سوریه بجنگند. مأموریت اصلی لشکر فاطمیون، «دفاع از مقدسات مسلمانان» و نیز «مبارزه با ظلم در سراسر جهان» عنوان شده است.
ایران هزاران روحانی شیعه افغان را نیز در حوزه علمیه قم، مشهد و اصفهان آموزش داده و به افغانستان فرستاده است. هم اکنون به گفته «احمد محمدیفر»، مدیرکل اتباع خارجی وزارت کشور، بیش از ۱۵ هزار طلبه افغان در مراکز دینی ایران درس میخوانند. این روحانیون که از سیاستهای منطقهای ایران به شدت دفاع میکنند، پل مهمی بین جوانان شیعه افغانستان و جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده اند.
صفرعلی به «راهنمایی» یکی از این روحانیون و به حمایت برخی از «برادران»، ابتدا به امید کار بهتر رهسپار ایران شده اما در آن جا با فراگرفتن آموزش نظامی ابتدایی، به سوریه رفته بود.
برادرش میگوید:«قومهای ما در ایران از پدرم خواستند که اجازه بدهد برادرم را در ایران دفن کنند. کسی نبود هزینه ماندن برادرم را در سردخانه بدهد و فشار قوم ها زیاد بود که پدرم به این کار اجازه بدهد. آخر سر پدرم موافقت کرد. پدر و مادرم رفتند به ایران تا فاتحه گیری کنند.»
ابهامات زیادی درباره چگونگی استخدام و اعزام صفرعلی از افغانستان به جنگ سوریه وجود دارد. آن «راهنما» و آن «برادران» قابل دسترس نبودند.
دولت افغانستان رابطه گرمی با ایران و کشورهای عربی دارد اما به شدت با فرستادن جوانان این کشور به جنگ های نیابتی مخالفت می کند.
چندی پیش «محمد محقق»، از رهبران «هزاره» شیعه با ستایش از نقش لشکر فاطمیون و سردار قاسیم سلیمانی در مبارزه با «داعش» در سوریه، موجی از انتقادات را علیه خود برانگیخت. گزارش هایی وجود دارد که برای مدتی حتی از رفتن او به جلسات شورای امنیت ملی کشور جلوگیری می شد.
اداره امنیت ملی افغانستان با هر سازمان و نهادی که سرگرم جلب و جذب و یا تشویق افغان ها برای رفتن به جنگ سوریه باشد، برخورد می کند و از این رو خیلی از اقدامات در این راستا به صورت پنهانی انجام می شود.
دولت ایران به پدر و مادر صفرعلی که وارد ایران شدند، اقامت داد و زمینه اسکان آن ها را فراهم کرد. حقوق ماهانه یک میلیون تومان هم برای این خانواده «شهید حرم» در نظر گرفته شده است. اما علیرضا میگوید که درد از دست دادن پسر و سختی زندگی، پدرش را آرام نگذاشت. او در ایران سکته کرد و مادر و خواهر کوچکش را در ایران تنها گذاشت.
علیرضا اکنون در نبود صفرعلی بارکشی میکند اما هیچ وقت از یاد برادرش که چند سال است در کنارش نیست و از این دنیا رفته است، دور نیست. میگوید:«خوش نیستم. از این خوش نیستم که خود را شهید کرده است. اگر شهیدی مهم بود، این جا هم جای زیاد برای شهادت بود. زندگی بعد از او برای ما تلخ و تاریک است. کی او را فرستاده و با او چه شده؟ اصلا نمی دانم. شیعه بودن برای ما مشکل تمام شد. پدرم جان به حق داد. خبر مرگ صفر که رسید، کلا پر و بال ما شکست. اعصاب ما خراب شد. اقتصاد ضعیف تر شد.»
***
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفاً شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: info@iranwire.com
مطالب مرتبط:
زندگی پر فراز و نشیب یک جنگجوی لشکر فاطمیون
آموزش آمریکا در خدمت لشکر فاطمیون ایران
پول جنگ برکت ندارد؛ گام به گام با تربیت یک شبهنظامی لشکر فاطمیون
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر