آزیتا صاحب جمع، از بالرینهای موسسه «باله ملی پارس» تهران بوده. او از نه سالگی کلاسهای باله را شروع کرده و سال۵۸ که جلوی فعالیت «باله ملی پارس» گرفته میشود، او یکی از جوانترین معلمهای آنجا بوده است. آزیتا به کانادا مهاجرت میکند و کلاسهای «باله ملی پارس ونکوور» را راه میاندازد. او در این سالها شاگردان زیادی تربیت کرده و تمام سعیاش حفظ رقصهای محلی، موسیقی و لباسهای سنتی ایرانی با استفاده از تکنیکهای باله کلاسیک است، درست مثل کاری که عبدالله ناظمی در «باله ملی پارس» تهران انجام میداده. روایت او از تاریخچه باله، انقلاب و آنچه بر سر رقص آمده، محور اصلی این گفتو گو است.
چطور شد که به کلاسهای باله ملی پارس را انتخاب کردید؟
مادر من خیلی علاقه داشته دخترش باله یاد بگیرد. حدود نه سالم بود که تصمیم گرفتند من را به کلاس باله بفرستند. عموی من با موسس «باله ملی پارس» در دانشکده هنرهای زیبا همکلاس بودند و به همبن دلیل «باله ملی پارس» را معرفی کرد. آن زمان دو کلاس باله به طور آکادمیک فعایت میکردند. هنرستان «باله ملی پارس» بخش خصوصی بود اما وابسته به رادیو و تلویزیون ملی بود. تمام برنامهها و کارهای ما از رادیو و تلویزیون ملی پخش میشد. «باله ملی ایران»، وابسته به وزارت فرهنگ ایران و بخش دولتی بود و برنامههایش در تالار رودکی و به صورت زنده انجام میشد. من سالها شاگرد «باله ملی پارس» بودم و فعالیت کردم. بعدا یکی از معدود معلمان باله ملی پارس بودم. از 16 سالگی کلاس بچهها را تدریس میکردم و دو سه سال بعد کلاسهای بزرگسالان را کار میکردم که کار متوقف شد.
چرا کار متوقف شد؟
سال۵۸ کار همه کلاسهای رقص متوقف شد و کار ما هم جزو آن توقیف همگانی بود. هنر رقص به کلی محدود شد و از بین رفت. رسما به ما گفتند اجازه هیچ فعالیتی به این شکل ندارید. بنابراین همه متفرق شدند.
از چه طریقی به شما اعلام شد که دیگر اجازه فعالیت ندارید؟
آن وقت خیلی بخشنامهای و مدون نبود. میآمدند داخل با شکل شمایل ترسناک که مثلا اینجا چه خبر است؟ باید جمعش کنید و ... فکر میکردند این جور جاها جاهای مناسبی نیست. جاهای فسق و فجور است. در صورتیکه وقتی آمدند آنجا، دیدند یک مشت بچه کوچک و آدمهای خیلی معمولی در آنجا مشغول به کار هستند. با ما کاری نداشتند اما در نهایت از عبدالله ناظمی، موسس «باله ملی پارس» تعهد گرفتند که هرگز دیگر این کار را در ایران انجام ندهد. ایشان هم بعد از آن دیگر نه کلاسی گذاشته و نه فعالیتی در این زمینه کرده.
وقتی انقلاب شد حدس میزدید که شغلتان را از دست میدهید؟ میدانستید حکومت جدید با رقص مبارزه خواهد کرد؟
راستش ما احساس میکردیم انقلاب، انقلاب مردم است. ما اصلا داشتیم بالهای به اسم «باله انقلاب» کار میکردیم. فکر میکردیم مثل اروپاییها قرار است برویم روی تانک برقصیم. یعنی ما فکر نمیکردیم قرار است تغییر و تحولات شکل اسلامی به خودش بگیرد. من خودم در راهپیماییهای بزرگ شرکت میکردم و هیچ بنری درباره این چیزها نبود ولی دی ماه که شاه رفت، بنرها یکباره عوض شد. یکسری ماشینها میآمدند وسط جمعیت یکسری بنر باز میکردند که رویش نوشته بودند: «استقلال ازادی جمهوری اسلامی.» در حالی که قبلش اصلا ما چنین چیزهایی در مدارس و دانشگاهها ندیده بودیم. ما به عنوان شهروندان معمولی فکر میکردیم قرار است اتفاقهای خوب بیفتد. فکر میکردیم شاید دستمان بازتر شود و بتوانیم کارهای ارزنده تر بکنیم، اما خیلی به سرعت همهچیز عوض شد و نهایتا همه هنرها برای این ها مورد سوال قرار گرفت. ساتور را برداشتند و همه هنرها را زخمی کردند اما رقص از همه مظلومتر بود.
داشتیم بالهای به اسم «باله انقلاب» کار میکردیم. فکر میکردیم مثل اروپاییها قرار است برویم روی تانک برقصیم. فکر نمیکردیم قرار است تغییر و تحولات، شکل اسلامی به خودش بگیرد.
چرا میگویید رقص از هنرهای دیگر مظلومتر بود؟
کلا مردم ما به دلیل عدم آگاهی، نسبت به رقص گارد داشتند. مثلا تصورشان این بود که رقص همه را به فساد میکشاند، حتی از کلمه رقاص به عنوان فحش استفاده میکردند. کلاسهای باله در چند سالی که کار میکرد، تمام تلاشاش این بود که این تصویر را در نظر عموم بشکند اما تا داشت رقص به عنوان هنر جا میافتد، انقلاب شد و جلوی آن را گرفتند. هنرهای دیگر یکجور راه خودشان را پیدا کرد. مثلا درباره موسیقی اول گفتند پاپ نخوانید، سنتی بخوانید، بعد گفتند خانمها نخوانند، یعنی هنر موسیقی شکلاش عوض شد اما هنوز وجود دارد و راهش را پیدا کرده. در مورد رقص اما هرگز اجازه ندادند وجود داشته باشد، حتی اجازه ندادند خانمها برای خانمها برقصند. من بارها خواهش کردم که اجازه دهند برای خانمها و بچهها برنامه اجرا کنیم اما هیچوقت پاسخی نگرفتم. چند سال پیش که فستیوالهای مختلف در کیش برگزار میشد، به اداره ارشاد کیش نامه نوشتم اما جوابی ندادند.
برگردیم به متوقف کردن کار هنرستان باله ملی پارس. احساستان به عنوان کسی که شغلاش را یک شبه از دست داده، چه بود؟
پیشکسوتهایی بودند که زندگیشان برپایه این شغل بود و همه زندگی و ممر درآمدشان اینجا بود، آنها بیشتر صدمه خوردند. من آن زمان خیلی جوان بودم و درس میخواندم و شغل تمام وقتم نبود، اما به عنوان شغل آینده به تدریس باله نگاه میکردم. به هر حال وقتی گفتند که هنرستان دیگر اجازه فعالیت ندارد، مجبور بودیم همه فکر و رویاهایمان را پاک کنیم. اجازه فراگیری بیشتر به ما نمیدادند. بعدها شرایط دیگری به وجود آوردند و کلاسهای ورزشی با عنوان حرکات موزون برای خانمها تشکیل میشد. به هوای این که دارند ورزش میکنند موسیقی میگذاشتند و کار میکردند اما بیشتر جنبه ورزشیاش مطرح میشد نه جنبه هنریاش.
باله ملی پارس ونکوور چطور شکل گرفت؟
من سی و دو سه سال پیش مستقیم آمدم ونکوور. جوان تر بودم خیلی راحت میتوانستم در کلاسهای باله ونکوور نام نویسی کنم و با یکی از گروههای ارزنده ونکوور همکاری کنم ولی احساس کردم اگر بتوانم رقصهای محلی، لباسها و موسیقیهای محلی را حفظ کنم، راضی ترم. همه این سالها مثل یک موزه از اینها نگهداری کردهام.
مردم ما به دلیل عدم آگاهی، نسبت به رقص گارد داشتند و از کلمه رقاص به عنوان فحش استفاده میکردند. کلاسهای باله می خواست این تصویر را در نظر عموم بشکند که انقلاب شد.
یعنی بالهای که اجرا میکنید نوعی رقص محلی است؟
عبدالله ناظمی در باله ملی پارس، اتکنیک باله کلاسیک را آموزش میداد، یعنی هر آنچه از دنیای باله در غرب به طور آکادمیک و تکنیکال میبینید، را ارائه میداد اما اگر قرار بود پرفورمنس و یا برنامهای انجام شود، میگفت ما نمیتوانیم پرفورمنسهایی مثل روس ها یا فرانسوی ها که چند صد ساله دارند باله کار میکنند، اجرا کنیم، یک جور ادا میشود. می گفت پس بهتر است با موسیقی ایرانی، لباسهای ایرانی و رقصهای محلی و برگرفته از حکایتهای ایرانی، پرفورمنس اجرا کنیم اما تکنیک، تکنیک باله کلاسیک بود. به همین دلیل باله ملی پارس نامگذاری شد که از ملیت ما نشات میگیرد. در باله ملی پارس ونکوور، من هم همان راه را ادامه دادم. کار سختی بود که خودمان را به عنوان یک گروه ایرانی مطرح کنیم و بمانیم اما حالا در فستیوالهای مختلف شرکت میکنیم.
در چین وقتی میگفتیم رقص در ایران ممنوع است و ما در کانادا داریم آن را ادامه میدهیم، شوکه میشدند و برایشان خیلی عجیب بود.
آیا برگزار کنندگان فستیوالها میدانند شما از کشوری هستید که رقص در آن ممنوع است؟
حدود ده سال پیش، دولت ونزوئلا از ما دعوت کرد برویم و رقصهای ایران را اجرا کنیم. از کشورهای مختلف دعوت کرده بودند رقصشان را جلوی نماینده کشورشان در فستیوالی اجرا کنند. ما همه کارهایمان را کرده بودیم. در آخرین لحظات آمادگی برای سفر بودیم که یک ایمیل دریافت کردم. نوشته بود متاسفیم، نمیتوانیم شما را کنارمان داشته باشیم، چون دولت شما گفته اگر شما بیایید، در برنامه شرکت نمیکند. آنها گفته بودند ما رقص نداریم. این گروه مال ما نیستند و اگر بیایند ما در مراسم شرکت نمیکنیم. زمانی که به عنوان نماینده رقص ایران به فستیوالی در چین دعوت شده بودیم، یک پرچم ایران و یک پرچم کانادا در دست داشتیم. رسانهها مدام از ما میپرسیدند چطور است که شما برای رقص ایرانی حضور دارید، اما از کانادا آمدهاید؟ وقتی ما میگفتیم رقص در ایران ممنوع است و ما در کانادا داریم آن را ادامه میدهیم، شوکه میشدند و برایشان خیلی عجیب بود. شاید همین الان هم بسیاری از آدمهای توی خیابان ندانند که رقص در ایران ممنوع است. میدانند جمهوری اسلامی حاکم است اما اصلا ایدهای درباره ممنوعیت رقص ندارند.
اعترافات تلویزیونی رقصندهها را دیدهاید؟
بله.خیلی متاسفم. حیف این همه خواستن، استعداد و انرژی این بچهها که هدر می رود. هنرستان های مختلف میتوانستند از این انرژی ها استفاده کنند و کارهای ماندگار و ارزنده انجام دهند. فقط میتوانم بگویم حیف.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر