بعد از آن که تمام گویها باز شدند و قرعه ها بیرون آمدند، «لطفی وادا»، کارشناس فوتبال مراکش گفت: «ایران در اینجا مثل یک میهمانِ غریبه است.»
اشاره اش به حذف یا ضعف فوتبال ایران نبود. شاید اگر به جای ایران، قرعه ها به نام فرانسه بیرون می آمدند، دنیای مراکش در گروه دوم جام جهانی رنگ دیگری پیدا میکرد.
این جا، گروه دوم قرار دارد؛ جایی که خاطرههای اقیانوس «اطلس» را زنده می کند؛ راه آبی مشترک میان یک سرزمین آفریقایی مسلمان با دو همسایه اروپایی آن در جغرافیایی شمالیتر
تاریخ را می توان از دل همین اقیانوس اطلس ورق زد، بعد رسید به جمله این مراکشی که ایران را غریبه گروه خوانده است.
اول بار سال ۱۰۵۵ میلادی بود که پای پرتغالیها و بعد اسپانیاییها به خاک مراکش باز شد؛ سربازانی که از کشتی های جنگی پیاده شدند و تا سال ۱۱۴۷ میلادی، دو پرچم مشترک را روی خاک مراکش نشاندند. پس از آن، بیش از یک قرن بعد، مراکش استقلالش را با سلسله «مرینیان» به دست آورد. اما شکست در «اندلس» در سال 1269 باز هم شهرهای مراکشی «سبته»، «ملیلیه» و «طنجه» را زیر پرچم اسپانیا برد. تاریخ وقتی به سال 1578 میلادی می رسد، نگارش آن را «سلطان عبدالمالک» در دست می گیرد.
مراکشیها از روز چهارم اوت سال 1578 میلادی و آن چه در «قصر الکبیر» رخ داد، به عنوان برگ زرین تاریخ خود یاد می کنند. نمونه اش در تاریخ ایران می شود نبرد «شاه عباس» با پرتغالی ها و باز پس گرفتن تنگه «هرمز» و بندرعباس. مراکشیها در قصر الکبیر با 40 هزار سرباز، دو لشکر متحد پرتغال و اسپانیا را در هم شکستند. آن ها پیروز شدند و استقلال را باز، ولو موقت (تا ورود فرانسوی ها به سرزمینشان)، به دست آوردند.
تاریخ مراکش با نبردهای دایمی آن، در اقیانوس و خاکشان پیوند خورد. سالها برای مردان و زنان مراکش، هر موج اطلس میتوانست توام با کابوس ورود یک بیگانه باشد. حالا اینجا، در این گروه، یک دور مانده از اطلس چه میکند؟ برای مردم مراکش، نشستن کنار پرتغال و اسپانیا، یعنی دوباره جنگیدن، دوباره زنده کردن روح سلطان عبدالمالک در قصر الکبیر یا بازنویسی خاطراتشان از اندلس.
حالا اگرچه عصر عوض شده، اما تاریخ و گذشته را هنوز هم می توان در رفتار مردم همین سرزمین خواند. در فضای مجازی ویدیویی هست از هواداران مراکشی که تنها واژه قابل وصفش برایش می شود «جنون آمیز». آن گونه که بر طبل می کوبند، آن فریادی که با ریتم می رقصانند، آن شوری که در حرکات رهبرشان نشسته است و یا آن نظم میان دو جبهه موافق که روبه روی هم ایستاده اند و یک صدا برای هم می خوانند، حیرت انگیز و جنون آور است.
تازه می فهمیم چهگونه لشکر 40 هزار نفره آن ها روزی دو اتحاد 150 هزار نفری را در صحرا و دریا تار و مار کرد. این فقط نعره های مستانه کمتر از 10 هزار هوادار است.
شور با مراکشیها زاده می شود، در وجودشان رشد میکند و با آنها میمیرد. «مهدی بن عطیه»، شهیرترین مسافر مراکشی ها در روسیه است؛ مدافع میانی «یوونتوس» که در پاریس زاده شده و در ایتالیا زندگی کرده است اما میگوید: «مهم نیست کجا به دنیا آمدم، روح من از مراکش آمده است.»
آنها تاریخ را بلعیده اند. می دانند روی چه خاکی زندگی می کنند. نمونه روشن آن می شود «اشرف حکیمی»، مدافع 19 ساله مراکشی باشگاه «رئال مادرید» که قبل از فینال «لیگ قهرمانان اروپا»، چند کلامی هم از جام جهانی حرف زد: «نمی دانیم در روسیه چه اتفاقی خواهد افتاد اما می دانیم مقابل اسپانیا و پرتغال باید پیروز شویم. هم ما و هم مردم مراکش، هر روز به این دو بازی فکر می کنیم.»
کمی دورتر از این دو، در هلند، «کریم الاحمدی»، هافبک 33 ساله «فاینورد» گفته است: «رویای کودکی من، بازی در جام جهانی بود. ولی وقتی شما با اسپانیا و پرتغال در یک گروه باشید، دیگر همه چیز رویای فوتبال شما نیست، وظایف تان بیشتر می شود.»
دوباره نقطه، دوباره همان جمله: «ایران در اینجا مثل یک میهمانِ غریبه است.»
این گروه شاید براساس کتابهای تاریخی، سیاسی ترین گروه جام جهانی باشد. مراکش مقابل ایران شاید انگیزه های تاریخی بازی با پرتغال و اسپانیا را نداشته باشد ولی از هر دو آنها برای ما خطرناک تر است.
«هروه رنار»، سرمربی تیم ملی مراکش این گروه را کامل می کند. او متولد فرانسه است اما فروردین ماه امسال به «رویترز» گفته بود: «وصیت کرده ام مرا بعد از مرگ، در آفریقا دفن کنند. مهم نیست کدام کشور اما جسم من در این قاره باشد.»
او در مورد آنچه برای تیمش در گروه دوم خواسته، چنین گفته است: «هدف ما را مردم مشخص می کنند. مراکشی ها می گویند باید صعود کنید، ما هم راه حل دیگری نداریم.»
پس بازی اول، وقتی روبهروی ایران قرار می گیرند، همه چیز با هدف صعود آغاز می شود. اگر ببازند، رویاهایشان هم از دست می رود؛ درست مثل ایران. بازی اول، نخستین و شاید هم آخرین پله برای پریدن باشد. مراکشی ها اگر مقابل ایران مغلوب شوند، می رسند به همان صحرای اندلس. شاید کار هم برایشان تمام شود. اگر ببرند، باز هم باید لشکر 40 هزار نفری باشند روبهروی دو ارتش 100 هزار نفری.
شاید برای همین، «کارلوس کیروش» تمام روزهایش را صرف پنهان ماندن تیمش کرد. رنار گفته بود: «اگر قبول کنیم که کی روش مربی باهوشی است، من باید تمام دست نوشته ها و اطلاعاتم از بازی ایران و ترکیه را دور بریزم.»
مربی ایران اما یک هفته بعد واکنش نشان داد: «صادقانه می گویم که مشت ما برای مراکش بسته است.» بازی با مراکش می شود همان رانندگی در ساعت گرگ و میش میان مه؛ نامشخص، دلهرهآور ولی به یاد ماندنی. آنها خطرناکترین ناشناختههایی هستند که در تاریخ روبهروی ما قرار می گیرند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر