حسن یوسفی اشکوری
بالاخره پس از حدود دو سال صبر و انتظار و پس از سروصدای بسیار، دولت دونالد ترامپ از پیمان هسته ای شش قدرت جهانی با ایران موسوم به «برجام» خارج شد؛ هرچند کم نبودند تحلیلگران جهانی و داخلی در ایران که چنین تصوری نداشتند و فکر نمی کردند دولت جدید آمریکا چندان بی پروا باشد که معاهده ای چنین استوار را یک طرفه و بدون هیچ دلیل موجهی نقض کند و از چنین پیمانی خارج شود و شدیدترین مجازات ها را برای طرف مقابل (ایران) در نظر بگیرد.
اما به هرحال شد آنچه که بسیاری ناممکن می دانستند و اکنون جهان مانده است با شخصیتی به نام دونالد ترامپ که بسیاری او را رئیس جمهور نامتعادل و حداقل پیش بینی ناپذیر می دانند. البته مشکل ترامپ منحصر به ماجرای ایران و داستان هسته ای نیست بلکه او (چنان که در دوران تبلیغات ریاست جمهوری نیز بارها اعلام کرده بود) جهان و کل نظم و نظام بین المللی که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفته است، را به چالش کشیده است. ظاهرا او بنا دارد هرچه عقلای جهان در این هفتاد سال بافته اند را پنبه کند.
اما درباره دلیل و یا دلایل اقدام یک جانبه خروج دولت کنونی آمریکا از برجام. به رغم سخنان متفاوت و گاه متناقض مقامات آمریکایی، از مجموع دعاوی نهان و آشکار شخص ترامپ و مقامات اصلی دولت او استنباط می شود که این گروه دو هدف را در مواجهه با ایران دنبال می کنند. هدف اصلی و هدف فرعی. هدف اصلی و نهایی، تغییر رژیم در ایران است و هدف فرعی تغییر رفتار حاکمیت ایران در قبال آمریکا. البته این دو در یک جهت اند و در واقع دومی در خدمت اولی است.
ترامپ به خوبی می داند مذاکره به صورتی که آمریکایی ها دنبال می کنند، شدنی نیست و رهبر ایران هرگز بدان تن نخواهد داد، می خواهد این عدم تمیکن را بهانه مداخله غیر مستقیم و در صورت ضرورت حمله نظامی به ایران قرار دهد.
درباره این که هدف اصلی تغییر رژیم در ایران است، شواهد و اسناد مستقیم و نشانه های غیرمستقیم چندان زیاد است که بعید می دانم جای انکار باشد. هرچند برخی مقامات گاه این ادعا را تکذیب کرده و می کنند ولی وفق ضرب المثل ایرانی خودمان، دُم خروس به قدر کافی پیداس و دیگر «قسم حضرت عباس» نیز محلی از اعراب ندارد.
ظاهرا در آغاز بین تیم ترامپ به ویژه وزارت خارجه با شخص رئیس جمهوری در این باره اختلاف نظر بوده و این اختلاف در ماندن و یا رفتن از برجام خود را نشان می داد ولی پس از آن که ترامپ با توسل به شیوه های نامتعارف و نامعقول خود (شیوه ای که پیش از این ما به نام شیوه احمدی نژادی می شناختیمش) جناح مخالف را تصفیه کرد و به ویژه شخصی چون جان بولتون و بعد پمپئو را در دو پست مهم و تعیین کننده در سیاست خارجی آمریکا به خدمت گرفت، دیگر دم خروس آشکارتر شد. این دو از دیرباز نه تنها طالب تغییر رژیم در ایران بوده اند، بلکه در مقاطعی آشکارا پیشنهاد حمله نظامی به ایران را نیز مطرح کرده اند. اصولا دلیلی روشن تر از این وجود ندارد که بولتون سال هاست که مرشد اعظم سازمان مجاهدین خلق است که در نشست عمومی این سازمان در پاریس شرکت می کند (هرچند در قبال دریافت مبلغ قابل توجهی دلار) و آشکارا از سقوط جمهوری اسلامی به هر قیمت سخن می گوید و پیش از این نیز وعده داده بود نخواهد گذاشت جمهوری اسلامی چهلمین سال انقلاب خود را جشن بگیرد.
اما نکته آن است که برای حصول به هدف غایی، مقدماتی لازم است و این مقدمات در قالب هدف فرعی دنبال می شود و آن چیزی نیست به جز تغییر رفتار نظام ایران از طریق تن دادن به یک مذاکره تازه مستقیم ایران با دولت ترامپ. از آنجا که ترامپ و همکاران ضد ایرانی اش، به خوبی می دانند که چنین مذاکره ای (به ویژه به صورتی که آمریکایی ها دنبال می کنند) شدنی نیست و مقامات ایران و به طور خاص رهبر ایران هرگز بدان تن نخواهند داد، می خواهند این عدم تمیکن را بهانه ای برای مداخله غیر مستقیم در ایران و در صورت ضرورت مداخله مستقیم و حمله نظامی (هرچند محدود و هوایی) قرار دهند و در نهایت رژیم دلخواه و مطلوب خود را (احتمالا حول مجاهدین و یا رضا پهلوی) در ایران پساجمهوری اسلامی مستقر کنند. این هدفی است که در شرایط کنونی مثلث آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی (و اقمارش در جهان عرب) به شدت دنبال می کنند. برای اعراب دشمن ایران و دولت افراطی و دست راستی نتانیاهو در اسرائیل، ترامپ چنان نعمتی است که نمی خواهند پیش از دست رفتنش از دست بدهندش و از این رو تمام تلاش خود را می کنند تا با چماق گره دار دولت افراطی کنونی آمریکا، بیشترین بهره را برده و به زعم خود از شرّ جمهوری اسلامی در خاورمیانه رها شوند.
دولت ایران نباید به هیچ وجه تسلیم زورگویی ها و سیاست یک جانبه گرایی ترامپیست ها بشود. ادبیات لمپنی و جاهلانه و تحقیرکننده ترامپ و مطالبات طولانی و بعضا غیرقانونی ترامپیست ها، جایی برای گفتگوی مفید و معقول با یک دولت مستقل باقی نمی گذارد.
به گمانم این کل ماجراست. اما آنچه در این میانه مهم است و قابل توجه چند نکته هست:
نکته نخست آن است که اقدام یک جانبه ترامپ از برجام وفق قوانین بین المللی و نظام حقوقی حاکم بر روابط جهانی یک تخلف و قانون شکنی آشکار است و حتی می توان گفت دولت کنونی به همین دلیل «یاغی» است و قوانینی که حتی خود امضا کرده است را نقض می کند (مانند خروج از پیمان پاریس) و این واقعیت را امروز اروپا، متحد دیرین ایالات متحده، نیز به خوبی درک می کند و حتی بدان اذعان دارد. ترامپ با این گردن کشی ها قدرت زور عریان را به نمایش گذاشته است و می خواهد خواسته های غالبا نامعقول و یک جانبه خود را با قلدری هرچه تمام تر بر اروپا و جهان (از جمله در مناسبات تجاری و اقتصادی) تحمیل کند.
اگر این تحلیل درست باشد (که به گمانم درست می نماید)، اروپا و جهان به حکم عقل و منطق و قانون و اخلاق و حفظ منافع و خیر عمومی، باید در برابر چنین یاغیگری آشکار بیاستد و مقاومت کند تا راه هر نوع یاغیگری های بعدی (از جمله برای جمهوری اسلامی) برای همیشه بسته شود.
وقتی دولت به اصطلاح پیشرفته ترین دموکراسی جهان و آن هم پیشگام در مذاکرات هسته ای با ایران، خود بدون هیچ دلیل قانونی موجهی و در برابر مخالفت های تمامی شرکا و هم پیماناش و حتی در برابر مخالفت شمار قابل توجهی از سیاستمداران جمهوری خواه آمریکا، قلدرمآبانه اراده خود را بر جهان تحمیل کند، دیگر در جهان به اصطلاح سنگ بر سنگ نخواهد ماند؛ در این صورت بی تردید راه بر نظام هایی چون جمهوری اسلامی که خود را انقلابی می داند و به طور اصولی و بنیادی با این مناسبات جهانی مشکل دارد و حداقل بنا را بر همکاری با نظام و نظام حاکم بر جهان نگذاشته است، باز خواهد شد.
وقتی قدرتمندترین دولت جهان، خود چنین قوانین و مقررات بین المللی را نقض می کند و زور را در روابط بین المللی به عریان ترین شکل به کار می گیرد و عملا به بی ثباتی جهان دامن می زند، چگونه انتظار دارد دولت جمهوری را به اتهام نقض مقررات بین المللی و یا به بهانه بی ثبات کردن منطقه و جهان، پای میز مذاکره بکشاند و او را به تبعیت از نظم و نظام جهانی بخواند؟ دیگر چه اعتباری برای قوانین و یا مصوبات سازمان ملل و به طور خاص چه اعتباری برای دولت های آمریکا باقی می ماند؟ شواهد گواه است که در زمان مذاکرات هسته ای، تمام همت گفتگوکنندگان این بوده است که چگونه راه های سوء استفاده دولت ایران را بنندند ولی هیچ بنی بشری تصور نمی کرد که معمار این مذاکرات و پیمان نامه یعنی دولت آمریکا خود با زورگویی تمام این پیمان را نقض کند.
بر یکایک آزادیخواهان ایرانی است که از یک سو بی هیچ تردیدی با سیاست های ماجراجویانه و ضد آزادی ترامپیست ها و هر نوع مداخله خارجی مخالفت و مقابله کنند و از سوی دیگر سیاست های ضد آزادی و ظالمانه و نادرست داخلی و خارجی نظام جمهوری اسلامی را به ویژه با زعامت شخص رهبر نظام به چالش بکشند.
با توجه به این ملاحظات، به نظر می رسد که این روش یک جانبه گرایی آمریکا (هرچند در دولت های قبلی آمریکا نیز بی سابقه نیست) آب در هاون کوبیدن است و عملا نقض غرض خواهد بود. گفتنی است که این ربطی ندارد به مدعای بد بودن و یا خوب بودن متن برجام؛ حتی اگر برجام به تعبیر مبالغه آمیز ترامپ بدترین قرارداد تاریخ هم باشد، چنین مواجهه ای هیچ توجیهی ندارد و با هیچ منطقی نه به نفع جهان است و نه به سود صلح بین المللی و نه حتی به سود خود آمریکا.
البته این در صورتی است که هدف ترامپ و ترامپیست ها واقعا تحقق قرارداد بهتری باشد و اینان دلشان برای صلح و امنیت جهان سوخته است؛ امنیتی که ظاهرا جز جناب ترامپ و بولتون و پمپئو و نتانیاهو و بن سلمان و احیانا مریم رجوی آن را درک نمی کنند! اما چنان که گفته شد، داستان یکسره چیز دیگری است.
واقعیت این است که ترامپ خیلی دوست دارد این بار قراردادی با ایران منعقد کند که امضای «دونالد ترامپ» در پای آن باشد و نه امضای مثلا «باراک اوباما» و این البته هدف فرعی او و تیم اوست ولی قطعا می داند که حداقل در شرایط فعلی و در چشم انداز کوتاه مدت، حاکمان ایران هرگز تن به چنین گفتگو و قراردادی نخواهند داد و در این صورت راه برای مرحله بعدی هموار خواهد شد. و چه بهتر!!
اما در این میان بی تردید هم کار بر حکومت ایران بسیار دشوار خواهد بود و هم مسئولیت ملّیون و آزادی خواهان و طالبان دموکراسی ایرانی به ویژه در خارج از کشور سنگین و مهم می نماید. به گمانم دولت ایران نباید به هیچ وجه تسلیم زورگویی ها و سیاست یک جانبه گرایی ترامپیست ها بشود. به ویژه که اصولا ادبیات لمپنی و جاهلانه و تحقیرکننده ترامپ و مطالبات طولانی و بعضا غیر قانونی ترامپیست ها (که هر روز طولانی تر می شود) جایی برای گفتگوی مفید و معقول با یک دولت مستقل باقی نمی گذارد. اگر در دولت قبلی چماق «همه گزینه ها روی میز است» مطرح می شد، هویج هم پیشنهاد می شد ولی اکنون فقط چماق است و چماق. از خوش بیاری های ایران این است که فعلا (تا اطلاع ثانوی) جهان در کنار ایران ایستاده و این آمریکای ترامپ است که در جهان تنهاست؛ هرچند در نهایت زور او پر زور است و احتمالا قادرست خیلی از مناسبات را تغییر دهد (البته گر فلک شان بگذارد که قراری گیرند)!
در این زمینه، سخن آخر این است که ایران در صورتی می تواند با اقدامات آمریکا مقابله کند که اولا، دست از سیاست خارجی ماجراجویانه و نابخردانه خود در منطقه و در جهان بردارد و به مقررات مشروع بین المللی وفادار بماند و ثانیا، پشت جبهه را در داخل محکم کند و به حاکمیت مردم تن دهد و مطالبات دریغ شده مردم را برآورد و در نهایت با مردم خود به صلح و آشتی برسد و گرنه با فشارهای خارجی از درون فروخواهد پاشید و این همان استراتژی و در واقع آرزوی آمریکای ترامپ است. از این رو ضد آمریکایی بودن رژیم جمهوری اسلامی، اکنون در معرض آزمون تاریخی بزرگی است.
در این میان، مسئولیت نیروهای ملی و وطن خواه و دموکراسی طلب نیز سنگین است. این که گفته می شود حساب رژیم از مردم جداست و ترامپیست ها با رژیم مخالف اند و دوست دار مردم اند، سخن لغوی است و ده ها شاهد و سند خلاف آن را نشان می دهد. با کدام منطق می توان جان بولتون مرشد رجویست ها را مخالف تروریسم و مدافع آزادی مردم و طالب دموکراسی دانست؟ با چه منطقی می توان نتانیاهو و بن سلمان را دوست مردم ایران و مدافع آزادی و دموکراسی و حامی عدالت انست؟ راستی خود ترامپ مدافع دموکراسی و حقوق بشر است؟ در یک نگاه کلان می توان گفت حساب تمام نظام های مستقر (از جمله دولت کنونی آمریکا) با مردم و ملت شان جداست ولی در عمل می توان دیواری بین نظام های حاکم و مردمان واقعا موجود در جغرافیا کشید و مثلا مدعی شد که تحریم های بی سابقه تاریخ (وعده ای که وزیر خارجه آمریکا داده است) و یا بدتر حمله نظامی و جنگ فقط به چند صد نفر مقام حکومتی و یا چند هزار سپاهی آسیب می رساند و مردم ایران را وارد دروازه بهشت رفاه و دموکراسی و حقوق بشر خواهد کرد؟
در هرحال نباید از واقعیت گریخت و انتزاعی به رخدادها نگریست، بر یکایک آزادیخواهان ایرانی است که از یک سو بی هیچ تردیدی با سیاست های ماجراجویانه و ضد آزادی ترامپیست ها مخالفت کنند و با هر نوع مداخله خارجی مخالفت و مقابله کنند و از سوی دیگر سیاست های ضد آزادی و ظالمانه و نادرست داخلی و خارجی نظام جمهوری اسلامی را به ویژه با زعامت شخص رهبر نظام به چالش بکشند و به هر نحو که می دانند و می توانند مسئولان را وادار کنند به جای چسبیدن به «مصلحت نظام» و «تأمین منافع حاکمان» به «مصلحت کشور» و «منافع ملی» و خیر مردمان ایران و فردای وطن بیندیشند. خواه ناخواه سرنوشت حکومت با سرنوشت وطن به گونه ای گره خورده است و در عمل نمی توان بین آن دو دیوار کشید. دولت می تواند باز هم گفتگو و تعامل کنند ولی حق ندارد منافع دور و نزدیک ملی را در پای زورگویانی چون ترامپ و بن سلمان و نتانیاهو قربانی کند و اگر چنین کند باز بر فهرست کارنامه نادرست وی خواهد افزود.
آخرین نکته: چیزی که ترامپیست های آمریکایی و حامیان ایرانی شان نمی دانند، آن است که به حکم منطق امور و تجارب مکرر تاریخی، در شرایط بدترشدن اوضاع و در «روز حادثه»، این مردمان هستند که با فاصله های دور و نزدیک (ولو با سکوت و انفعال) در کنار حکومت و حاکمان قرار خواهند گرفت و از خود و موجودیت خود دفاع خواهند کرد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر