در میان انبوه روایتها و خاطرههای منتشرشده از زبان زندانیان سالهای اخیر، توصیف فضای همکاری و رواداری میان زندانیان در «اوین»، «رجاییشهر» و یا زندانهای دیگر، یک روایت مشترک و جالب توجه است.
«مصطفی تاجزاده» در جایی به درستی از برداشته شدن بسیاری از مرزها پس از وقوع انتخابات 88 در ایران سخن گفته بود؛ رویدادی که روایتها و خاطرههای زندانیان سیاسی، امنیتی و عقیدتی، جلوهای تمام عیار از آن است.
«ایرانوایر»درباره این موقعیت، پیامدها و بازتاب عمومی آن با «عیسی سحرخیز»، یکی از برجستهترین فعالان رسانهای– سیاسی که به تازگی با پایان دوران محکومیتش، از زندان آزاد شده، گفتوگو کرده است:
آقای سحرخیز، در سالهای اخیر کم نبودهاند زندانیانی که بیرون از محیط زندان درباره فضای همدلانه و توام با رواداری که زندانیان ایجاد کردهاند، سخن گفتهاند؛ برای نمونه، نوشتههای فائزه¬هاشمی. خود شما هم پس از آزادی، به این فضا اشاره داشتهاید. در آغاز، درباره این فضا برایمان بگویید.
- به طور طبیعی وقتی یک گروه از انسانها در وضعیتی قرار میگیرند که احساس میکنند حکومتی به آنها ظلم روا داشته و این موقعیت خاص را به آنها تحمیل کرده، دارای یک سری منافع مشترک و خواستههای صنفی همسو میشوند و تن به حسن همجواری میدهند. البته استثنائاتی هم وجود دارد ولی قاعده کلی این بود که فضای زیست در زندان، توام با مسالمت باشد. این وضعیت به ویژه در ایران امروز از آن جهت مهم است که ما با انبوه و کثرت زندانیان روبهرو هستیم؛ از فعالان عقیدتی مانند بهاییان، نوکیشان مسیحی، اهل سنت و یا دراویش گرفته تا کارمندان دولت که متهم به جاسوسی بودهاند، افرادی که اقدام به فعالیتهای مسلحانه علیه حکومت کردهاند و چهرههایی که در مسیر آزادیخواهی و حقوق بشر فعالیتهای سیاسی و مدنی انجام دادهاند. همه اینها با افکار و اندیشههای مختلف در زندان، در یک مجموعه قرار گرفته بودند ولی در مقابل همه اینها یک گزاره وجود دارد؛ ظلم حاکمیت و شرایطی که سبب شده بود این افراد به ناحق در زندان باشند و یا حقوقشان تضییع شود. این مبنای مشترک شکلگیری زیست جمعی همدلانه در فضای زندان بود.
شما اشاره داشتید که این زیست همدلانه در فضای خاصی شکل گرفته بود که افراد حاضر در آن حس میکردند مورد ظلم قرار گرفتهاند. در اینجا به نوعی سخن از یک زیست اجباری یا موقت به میان آوردید که تا اندازهای با زیست آگاهانه و انتخابی فاصله دارد.
- اینطور نیست! من به پایههای شکلگیری زیست همدلانه در زندان اشاره کردم؛ به شرایطی که سبب میشود این نوع همکاری شکل بگیرد. وقتی مسایل صنفی و زیست روزمره مبنای این نزدیکی میشود، در گام بعدی، گفتوگوها شکل میگیرند. در خلال این گفتوگوها، گروههای مختلف به خوبی متوجه میشوند که بسیاری از اختلافها و رقابتها در جامعه، آن قدر جدی نیست که مانع از حرف زدن و کار کردن آنها با هم شود. همچنین یاد میگیرند که در هر صورت و با هر عقیده و سلیقه، باید از حقوق یکدیگر دفاع کنند و به حقوق هم احترام بگذارند. در واقع، به این واقعیت میرسند که مکمل همدیگر هستند؛ این که کنار هم زندگی میکنند، غذا میخورند، درباره حقوق صنفی یکدیگر سخن میگویند و بعد با هم همکاری میکنند؛ در کنار هم درس میخوانند، کلاسهای مشترک برگزار میکنند، استاد و شاگرد هم میشوند و از یکدیگر میآموزند، جدا از این که چه اندیشهای دارند، چه مذهبی و چه نگرشی.
در واقع، شما از یک سیر تحول سخن میگویید؛ یعنی اگر شرایط کنونی زندانها را با دهه 60 و تلاشهای جمهوری اسلامی را برای مسلمان کردن زندانیان مارکسیست، تائبسازی و مرزبندیها مقایسه کنیم، تحولات مهمی رخ داده است.
- شرایط آن دوران را باید با توجه به تحولات پیشین سنجید. آن شرایط محصول وضعیت پیش از انقلاب بود و ریشه در اختلافهایی داشت که بین نیروهای سیاسی جان گرفته بود و در زندان هم خود را نشان داد و سبب شد که گروهها از هم جدا شوند. یا برای نمونه، بحثهای سازمان مجاهدین خلق در سال 54 که نوعی تلاش برای تثبیت سلطه گروهی بود، بعدها نتایج خود را نشان داد. بازتاب همه اینها سبب شد که در زندان، چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، مرزبندیهایی داشته باشیم. مسلمان – مارکسیست، اسلامی – غیراسلامی و حتی دوگانه نجس – پاک. حتما در خاطرات آنها خواندهاید که مثلا اگر یک فرد مارکسیست در حیاط زندان لباسهای خود را پهن میکرد که خشک شود، مسلمانها از آن مکان استفاده نمیکردند چون نجس بود و یا از مکانهای بسیار خاصی برای خشک کردن لباسهای خود استفاده میکردند که مطمئن شوند نجس نشده است. در واقع، آن مرزبندیهای درون سازمانها و چهرههای سیاسی در زندان خود را نشان میداد و حتی در جامعه هم جلوه داشت به گونهای که خون در مقابل خون و چشم در مقابل چشم قرار میگرفت. حالا شرایط اجتماعی-سیاسی مانند درگیریهایی که در چهارگوشه ایران بود هم آن وضعیت را تشدید میکرد. اما به ویژه پس از انتخابات 88، ما شاهد یک اجماع بودیم؛ یک نوع دگرگونی که سبب شکلگیری یک حس مشترک شده بود. من مایل هستم به جای «رواداری»، بگویم فرهنگ نوعی همکاری و همگامی در آن دوران برای دفاع از حقوق یکدیگر شکل گرفت. این البته مختص به درون زندان هم نبوده است؛ همین امروز(یکشنبه) که داریم گفتوگو میکنیم، خبر دارم که یکی از زندانیان بهایی بیرون از زندان در بیمارستان «سلمان» بستری شده و یکی از زندانیانی که از نظر نگرشی، درونحاکمیتی قلمداد میشود و برانداز نیست، به دیدار او رفته است. این مختص به دیدار این دو نفر هم نیست؛ در این فضا، در جریان ملاقاتها و رویدادها، افراد خانوادهها هم با آشنا میشوند، دیدار میکنند و یک کلونیهایی ابتدایی شکل میگیرد.
این میتواند یک نمونه یا الگو برای تمرین این فرهنگ در سطح وسیعتر و تعمیم آن به فرهنگ عمومی باشد. اما پرسش مهم این است که چگونه؟
- این فرهنگ هماکنون در حال شکلگیری است؛ برای نمونه از خانوادههای زندانیان گفتم. شما در فضای رسانهای هم میبینید در شرایطی که مطبوعات درگیر مسایل سانسور هستند، در فضای مجازی شاهد یک کنش همدلانه قوی و فراگیر در دفاع از زندانیان و خانوادههای آنها هستیم. مرزها در این فضا، جدا از اندیشههای سیاسی و عقیدتی رنگ باختهاند و در دفاع از حقوق زندانیان شاهد یک فرهنگ مشترک هستیم. البته حاکمیت هیچ از این وضعیت خشنود نیست، ولی من اطمینان دارم که این فرهنگسازی رشد میکند. در یک فضای مطلوبتر، ما شاهد رشد و شکوفه دادن درخت این بذری هستیم که اکنون کاشتهایم و این الگو به جامعه هم تعمیم پیدا میکند.
نمیشود این فعالیتها را قاعدهمند، در قالب یک نهاد پیگیری کرد؟ برای نمونه، نهادهایی مانند «کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب» را داریم؛ بهتر نیست زندانیان پس از انتخابات 88 هم نهادهایی مشابه تشکیل بدهند که بشود این مسایل را قویتر و قاعدهمندتر پیگیری کرد؟
- این نیازمند یک بستر مناسب است. باید ابزارها و فضای آن مهیا باشد. در شرایطی که از فعالیت آزاد مطبوعات جلوگیری میکنند و حتی احزاب سابقهدار را به حاشیه راندهاند، میگویند باید تحت شرایطی حزب جدید تشکیل بدهید. طبعا شکلگیری نهادهای صنفی با این اهداف، با واکنشهای منفی بسیاری روبهرو میشود. من امیدوارم که دولت آقای روحانی در مسیر شکلگیری این فضاها حرکت کند تا شرایط برای تشکیل این گونه نهادها فراهم شود. هر چند اعتقاد دارم که این نهادها هماکنون هم به صورت غیررسمیشکل گرفتهاند.
آیا علایمی دیدهاید که نشان دهد دولت جدید در این مسیر حرکت میکند؟
الان که دوباره شاهد شکلگیری حاکمیت دوگانه هستیم. البته نشانههای خوشبینانهای داریم؛ برای نمونه، آقای جنتی از تلاش برای حل مشکل روزنامه «نشاط» یا «هممیهن» میگویند یا رای ایشان به تعطیلی روزنامه «بهار» منفی بوده است که این واکنشها امیدواری ایجاد میکنند. ولی واقعیت این است که در این حوزهها، جریان موازی هم وجود دارد و کار خودش را میکند؛ برای نمونه، در دانشگاهها، ما شاهد حرکتهای مثبتی از سوی مدیریت جدید بودیم ولی در مقابل دیدیدم که نهادهای مخالف دست به اقدامات خنثی کننده زدند. البته فعالیت آنها مختص حوزه فرهنگ هم نیست، در حوزه سیاست خارجی نیز مشغول هستند.
اینجا یک نکتهای وجود دارد؛ برای نمونه، در بحث اعدام زندانیان کُرد، آقای یونسی گفتهاند ما مخالف بودهایم و جریانهای تندرو این کار را کردهاند. این حرف را یک شهروند عادی هم میداند و میتواند بگوید. این جریانهای تندرو را هم همه میشناسیم و میدانیم که فعال هستند. اما دولت چه اقدام عملی در این مورد کرده است. دولت که شهروند یا روزنامهنگار نیست که ابراز عقیده کند، باید به مسوولیت خود عمل کند.
- حرف من این بود که یک اراده و نگرش مثبت برای تغییر رویکرد در دولت وجود دارد. اما جاهایی که شرایط بدترشده، خارج از نظارت دولت بوده است و گروههای تندرو تلاش میکنند وضعیت را به سود خودشان تغییر دهند. البته این حرف حقی است که بین دولت و من روزنامهنگار، یک حقوقدان و یا شهروند تفاوت وجود دارد و دولت باید در قبال این نوع مسایل، کنشی مسوولانه از خود نشان دهد. درست است که برخی نهادها مانند قوه قضاییه که باعث تشدید فشارها و مسایل مشابه هستند، خارج از اراده دولت عمل میکنند ولی دولت باید به وظیفه خودش عمل کند. من درباره وضعیت زندانیان سیاسی هم باید بگویم که آقای روحانی نباید شرمنده باشد از این که به روشنی بگوید درباره تغییر وضعیت این زندانیان تلاش میکند. نباید در این زمینه دوپهلو سخن بگوید. حتی اگر لازم شد، به نظر من باید به دیدار و ملاقات برخی از زندانیان هم برود. وزارت ارشاد نیز باید در حوزه مطبوعات مانند وزارت ارشاد دولت اصلاحات که شفاف بیانیه میداد و از حقوق مطبوعات دفاع میکرد، وارد عمل شود. اینها در واقع، همان شعارهای انتخاباتی آقای روحانی هم هست و باید به شکل رسمی و مسوولانه به آن عمل شود.
به عنوان کسی که مدتها در زندان بوده و به تازگی آزاد شدهاید و با وضعیت زندانیان و مشکلات خانوادههای آنها به خوبی آشنا هستید، اگر بخواهید یک ارزیابی از کارکرد 100 روز استقرار دولت آقای روحانی داشته باشید، آیا در رابطه با وضعیت زندانیان، میتوانید تایید کنید که شرایط بهتر شده است؟
- البته آزاد شدن من ربطی به استقرار دولت روحانی نداشت و اگر این دولت هم نبود، من آزاد میشدم. برخی از کسانی که آزاد شدند، احکام زندانشان تمام شده بود و برخی مرخصی استعلاجی گرفتند. پیش از استقرار دولت هم این اتفاق رخ داده بود. اما در هفتههای اخیر، هسته سخت حاکمیت تلاش کرده برای این که نشان دهد شرایط عوض نشده، فشارها را تشدید و سختتر کند. حالا چون فکر میکند اگر شرایط زندانیان بهتر شود، زندانیان آزاد شوند یا مثلا رفع حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد رخ دهد، وضعیت برایشان مشکلساز خواهد شد، تلاش میکنند جلوی این حرکتها را بگیرند. شاید اگر دولت روحانی پیروز نشده بود، آنها این قدر جدی وارد عمل نمیشدند و رفع حصر زودتر اتفاق میافتاد.
البته شما باز هم توپ را در زمین قوه قضاییه و هسته سخت انداختید. وقتی دولت فردی مانند «مصطفی پورمحمدی» را مسوول این کارها میکند، آیا میتوان به نتیجه امیدوار بود ؟
- آقای پورمحمدی فکر نمیکنم ماموریتی از جانب دولت در زمینه رفع حصر داشته باشد.
منظورم گشایش در زمینه وضعیت زندانیان سیاسی است.
- نه. آقای پورمحمدی نه دخالت موثری در این زمینه داشته، نه از زندانها بازدید کرده و نه با توجه به سابقهاش، میتواند این کارها را انجام دهد. اتفاقا دولت روحانی نباید اجازه دهد اظهارنظر این افراد به نام دولت تمام شود. وقتی این فرد چنین سخنانی را میگوید، سخنگوی دولت یا شخص آقای روحانی باید وارد میدان شود و نگذارد این حرفها نماد دولتش باشند. اگر این روند ادامه پیدا کند، ما شاهد نمادهای بیتدبیری از دولتی خواهیم بود که شعار اصلی آن تدبیر است و باید مایه امید باشد و این امید را هر روز در جامعه بگستراند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر