10 سال پیش در«اندرزگاه یک» زندان اوین، برخی فعالان سیاسی با مشاهده رابطه دو همجنسگرا که اتهام آن ها نیز سیاسی بود، برآشفته شدند و بلافاصله اقدام به جمع آوری امضا برای نامه ای خطاب به نگهبانی اندرزگاه جهت انتقال این دو زندانی همجنسگرا کردند.
با درخواست آن ها موافقت شد و این دو نفر به بند زندانیان عادی منتقل شدند. اکنون چه؟ آیا اگر واقعه ای مشابه رخ دهد، همان نامه نوشته می شود؟
در دو بخش منتشرشده از این مجموعه، دو روایت «علی عجمی» و «بهروز جاوید تهرانی» از درون زندان را خواندید. در بخش پایانی به سه دهه قبل بر می گردیم با روایت هایی از «ایرج مصداقی»، فعال حقوق بشر که تجربه زندان 10 ساله از 1360 تا 1370 را در زندان های اوین، قزلحصار و گوهردشت دارد و نگاهی کلی تر به این مقوله در آن دوران داشته است و «سیمین دبیری»، فعال سیاسی که تجربه زندان آن دوران را دارد.
ایرج مصداقی: در دهه 60 مقوله همجنسگرایی هنوز به عنوان یک موضوع جدی در سطح جهانی مورد توجه نبود و در بسیاری از جوامع که به نوعی همجنسگرایی را به عنوان یک واقعیت پذیرفته بودند، اغلب از آن به عنوان یک بیماری نام میبردند و نه یک حق و یا انتخاب.
این واقعیت را باید در نظر داشت که بیش تر نهادها و مکانیسمهای حقوق بشر ملل متحد نیز در دهه 80 میلادی به وجود آمدند وهنوز همجنسگرایی در ۷۵ کشور دنیا جرم محسوب میشود. بدیهی است در چنین شرایطی، در جوامع رو به رشدی مانند ایران و با توجه به حاکم شدن یک رژیم مذهبی و قرون وسطایی، اصولا پدیده همجنسگرایی جایی نداشت و کسی آن را به رسمیت نمی شناخت.
وقتی هویت جنسی یک نفر مورد پذیرش جامعه نیست، طبیعی است چنین فردی برای حقوق سیاسی خود پا به میدان نمی گذارد و یا چنان چه دارای چنین گرایشهایی باشد، آن را مخفی میکند. به ویژه در سالهای اولیه انقلاب، چنین گرایشی میتوانست باعث تشدید مجازات فعالان سیاسی و به مخاطره افتادن جان آنها شود.
با توجه به آن چه گفته شد، سازمانهای سیاسی که یکی از وحشیانهترین سرکوبهای تاریخ معاصر را پشت سر میگذاشتند، با پدیده همجنسگرایی در روابط خود روبه رو نبودند که بتوان نوع برخورد آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. از سوی دیگر، به خاطر آن چه «دافعه اجتماعی» مینامیدند، دفاع از حقوق همجنسگرایان در برنامه آنها نبود.
اگر سازمان های سیاسی را به سه دسته بزرگ ملی، مذهبی و چپ تقسیم کنیم، نوع برخورد هر سه دسته با مقوله همجنسگرایی با وجود تفاوتهای بزرگی که با هم داشتند، تقریبا یکسان بود. از آنجایی که سازمانهای سیاسی چپ مانند «چریکهای فدایی خلق»، «پیکار»، «راهکارگر» و... ریشه در مبارزه های چریکی دوران پیش از انقلاب داشتند، بستر مناسبی برای فعالیت همجنسگرایان نبودند.
نیروهائى همچون «جبهه ملی»، «جبهه دمکراتیک ملی»، احزاب کردی، «حزب توده»، «رنجبران» و... با توجه به نگاه سنتی که داشتند، نمیتوانستند چنین مقولهای را در میان خود تحمل کنند.
از جریانهای وابسته به جمهوری اسلامی مانند «حزب جمهوری اسلامی»، «مجاهدین انقلاب اسلامی» و... که بگذریم، از نگاه نيروهاى مذهبى ديگر مانند «نهضت آزادی»، «سازمان مجاهدین خلق»، «ملی مذهبیها»، «جنبش مسلمانان مبارز» و... با توجه به آیه های صریح قرآن در محکومیت همجنسگرایی، این پدیده غیرقابل تحمل ارزیابی میشد.
این موضوع تنها مختص جامعه سیاسی ایران نبود؛ حضور همجنسگرایان در نهادهای اجتماعی مثل «کانون نویسندگان»، «کانون وکلا» و نهادهای زنان که خود وابسته به جریانهای سیاسی بودند نیز دیده نمی شد.
در روابط مجاهدین خلق، به ویژه پس از مرحله دوم «انقلاب ایدئولوژیک»، هرگونه گرایش جنسی و روابط زناشویی مذموم شناخته شد و خانواده به عنوان «کانون فساد» مورد حمله قرار گرفت. به همین دلیل، تمامی زوجهای مجاهد مجبور به جدایی و فرستادن کودکان خود به خارج از عراق شدند.
طبیعی است در چنین روابطی داشتن گرایش همجنسگرایی که موجب نازلشدن عذاب الهی است، به شدت ممنوع، مذموم و غیرقابل تحمل شمرده شود. در نگاه رهبر عقیدتی این سازمان، داشتن گرایش به همجنس که «رذالت اخلاقی» و «منکرات» خوانده شده و «متعفن» و «مهوع» معرفی میشود، یکی از بهترین دستآویزهایی است که میتوان با توسل به آن، فرد را به انقیاد و پذیرش روابط فرقهای واداشت.
انتشار نامه درونی «قربانعلی حسین نژاد»، از مسوولان میانی و مترجم سابق رهبر سازمان مجاهدین خلق) توسط رهبر این سازمان، نشان گر نگاه وی به این مقوله است.
سیمین دبیری: مقوله همجنسگرایی در آن دوره در جامعه ایران به آن شکلی که امروز هست، مطرح نبود. اصولاً کسی که همجنسگرا بود، علنی آن را نشان نمیداد که جامعه بخواهد با او برخورد کند مگر کسانی که از نظر ظاهری عیان بودند؛ مثلاً یکی از همکاران پدرم صدای زنانه داشت به طوری اگر تنها صدایش را می شنیدی، فکر می کردی زن است، ولی مرد بود. یادم هست همان موقع (سال 52) پدرم می گفت او با یک عمل ساده زن خواهد شد. اما هیکلی درشت با قدی بسیار بلند داشت و راننده هم بود که در آن شرایط اگر تغییر جنسیت می داد، چون شغل او را زنان انجام نمیدادند، بیکار میشد و خب، نان آور خانواده هم بود. البته پدرم می گفت سر کار با او شوخی های مستهجن می کنند و به نوعی برای او آزار دهنده بود؛ هرچند چیزی نمی گفت و گلایه نمیکرد.
فکر میکنم دید مردم به این گونه افراد، نگاه به یک مریض و در نتیجه دشمنانه نبود. به طور کلی، خود همجنسگراها به دلیل آماده نبودن جامعه و یا نگاه خانواده که آن را ننگ می دانستند، خودسانسوری می کردند.
من در طول زندگیم در ایران فقط یک بار فردی را بدون خودسانسوری در این خصوص دیدم، آن هم زمانی بود که دانشجو بودم و یکی از همکلاسی هایم دوستی را همراه خود به دانشگاه آورد که ظاهرش– از لباس پوشیدن تا کوتاهی موها- کاملاً شبیه پسرها بود و همه فهمیدند که آن دو همجنسگرا هستند. در آن زمان کسی با آن ها برخورد بدی نکرد هر چند که برخورد دوستانه هم نکردند. برای من که همان زمان هم هوادار سازمان چریک های فدایی خلق بودم، این مساله اصولاً چیزی نبود که به آن فکر کنم. از نظر من، این یک مساله ای بود که به خود افراد بر می گردد و خصوصی است. آن موقع ما مبارزه را علیه دیکتاتوری، وابستگی به امپریالیسم و تفاوت طبقاتی می دیدیم. با توجه به نگاه خودم و رفقای دور و اطرافم که اصولا دید روشنی از همجنسگرایی نداشته و آن را اختلالی در سیستم بدنی و جنسیتی افراد می دانستند، می توانم بگویم اگر کسی می خواست به سازمان بپیوندد، این مساله نمی توانست مانعی باشد که نتواند در جمع هواداران باشد. اما فکر نمی کنم اصولاً چنین اتفاقی پیش آمده باشد.
همان طور که گفتم، بیشتر مخفی کاری و در خفا بودن این مقوله از سوی خود همجنسگرایان اتفاق می افتاد و حتی همان دختر هم کلاسم را نیز وقتی بعد از سال ها دوباره دیدم، با مردی ازدواج کرده بود و یک بچه داشت. حال این که او فقط به عنوان یک تفریح در دوران دانشجویی آن دوست پسر (دختر) را داشت و یا زندگی او را مجبور کرده بود به نُرم های شناخته شده جامعه تن در دهد، مجهول است و من هم واقعاً نمی دانم. در دورانی هم که در زندان بودم، در اتاقی که از تمامی گروه های چپ بودند و در بند دختران، با این که رژیم اگر متوجه رابطه دو دختر با هم می شد، برخورد وحشیانه ای می کرد ولی ما در همان زمان شاهد چندین مورد بودیم که دو نفر با هم رابطه عاشقانه داشتند و همه ساکنان اتاق هم می دانستند.
بار دیگر تاکید میکنم که در آن اتاق از همه گروهها بودند و البته من چنین روابطی را در بین دختران مجاهد هم میدیدم. کلاً نمیدیدم که کسی برخوردی غیردوستانه و یا رفتاری که نشان از دشمنی و نفرت باشد، با آنها داشته باشد. انگار همه سعی می کردند نه حرفش را بزنند و نه به روی خودشان بیاورند. شاید هم می دانستند با افشای این رابطه ها زیر ضرب کتک و شکنجه می روند. می توان رازها را به کلام نیاورد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر