یک هفته است که دوباره هر شب کابوس اعدام میبیند؛ کابوس چهارپایه و طناب. درست در لحظهای که چهارپایه را از زیر پایش میکشند، هراسان از خواب میپرد و گریه می کند.
«محمدرضا حدادی» 15 سال است که عمرش را با این کابوس سپری کرده؛ درست از وقتی 15 ساله بوده. هر بار حکم به اجرای احکام سپرده شده، در هر نوبت خواب، کابوس طناب و انفرادی آخر و چهارپایه را دیده است.
برادرش به «ایران وایر» میگوید: «ماموران زندان "عادل آباد" شیراز هفته گذشته به محمدرضا گفتهاند که پرونده اش دوباره به دایره اجرای احکام سپرده شده است. آنها به او اطلاع داده اند در خطر هستی و اگر کاری قرار است انجام دهی یا کسی قرار است کاری برایت انجام دهد، دست بجنبانید.»
این پنجمین بار است که حکم محمدرضا به دایره اجرای احکام سپرده میشود. او چهار مرتبه با خانوادهاش به ملاقات حضوری آخر رفته، خداحافظی کرده و خودش را برای مراسم اعدام آماده کرده اما جلوی اجرای حکم گرفته شده است.
محمدرضا حدادی یکی از پیچیده ترین پروندههای قتل را در سالهای اخیر داشته است. او متهم است آبان سال 82 با همدستی چهار نفر دیگر، برای سرقت یک ماشین، رانندهای را به قتل رسانه اند. جسد راننده را سوزانده و او را دفن کردهاند. چند روز بعد از این حادثه، یکی از متهمان دستگیر میشود و با اعتراف او، بقیه همدستانش را هم دستگیر میکنند. متهمان این پرونده مدعی میشوند قتل توسط محمدرضای 15 ساله به تنهایی انجام شده است. محمدرضا در اعترافات اولیهاش قتل را به گردن میگیرد اما بعد آن را انکار می کند و می گوید در ازای وعده گرفتن پول از هم دستانش قتل را به عهده گرفته است. آنها به محمدرضا گفته بودند چون تو زیر 18 سال هستی، قصاص نمیشوی. دادگاه اما حکم را بر اساس اعتراف اولیه محمدرضا صادر میکند. حکم محمدرضا حدادی، قصاص است.
«محمد مصطفایی»، اولین وکیل محمدرضا، یکی از دلایل پیچیدگی این پرونده را مربوط به کسانی میداند که بررسی این پرونده را به عهده دارند. او به «ایران وایر» میگوید: «به عقیده من، دادستان، قاضی اجرای احکام یا آن قاضی که در مسند قضاوت نشسته است میتوانند یک خصومت شخصی با طرف داشته یا ارتباطهایی با خانواده مقتول داشته باشند. حتی میتواند نوعی هم دردی با خانواده مقتول باشد.»
از آن جا که محمدرضا در زمان ارتکاب قتل 15 ساله بوده، نهادهای حقوق بشری بارها نسبت به اعدام او هشدار دادهاند. از سوی دیگر، با تصویب ماده 91 «قانون مجازات اسلامی»، اعدام کسانی که در زمان جرم کم تر از 18 سال سن داشتهاند، متوقف می شود.
مصطفایی معتقد است اگر به پرونده محمدرضا عادلانه رسیدگی میشد، حتی اگر قاضی تمام پیچیدگی های پرونده را نادیده میگرفت و حق را تمام و کمال به اولیای دم میداد، بازهم با توجه به ماده 91 قانون مجازات اسلامی، نباید مجازات اعدام برای او تعیین میکرد و باید مجازات دیگری جایگزین اعدام میشد.
این ماده تاکید می کند: «در جرایم موجب حد یا قصاص، هرگاه افراد بالغ کم تر از ۱۸ سال ماهیت جرم انجام شده و یا حرمت آن را درک نکنند و یا در رشد و کمال عقل آنان شبهه وجود داشته باشد، حسب مورد، با توجه به سن آن ها، به مجازات های پیش بینی شده در این فصل محکوم می شوند.»
در حال حاضر «فرشید رفوگران» وکیل اولیای دم است. او تلاش زیادی برای حل و فصل این پرونده از راه مصالحه انجام داده است اما اولیای دم راضی به رضایت نشده اند: «من در مرحله بدوی وکیل اولیای دم نبودم در زمان اجرا وکالت آن ها را بر عهده گرفتم. قصدم هم این بود که به روش مصالحه بتوانیم مساله را حل کنیم اما متاسفانه رضایت نمیدهند.»
او در خصوص ماده 91 قانون مجازات اسلامی با مصطفایی موافق است اما موکلانش به سن محمدرضا شک دارند: «باورشان این است که سن محمدرضا در زمان ارتکاب جرم بیش تر بوده و فقط شناسنامه اش را دیر گرفته اند. می گویند محمدرضا سبیل داشته و هیکلش درشت بوده است. آن ها باور ندارند که آن زمان 15 ساله بوده است.»
برادر محمدرضا اما به قانون عدم مجازات زیر 18 سال کاری ندارد. او میگوید: «محمدرضا اصلا قتل نکرده بلکه قتل را به گردن گرفته است ولی هر چه انکار میکند هم فایده ندارد. برای بقیه همدستانش که قتل را انجام داده اند، ۱۵سال حکم بریده بودند که همگی حکمها را کشیده و آزاد شده اند ولی محمدرضا در خطر اعدام قرار دارد.»
موضوع انکار محمدرضا بعد از اقرار به قتل یکی از پیچیدگی های پرونده محمدرضا است. محمدمصطفایی می گوید: «محمدرضا اول اقرار کرده است و بعد انکار. فرق پرونده های کیفری با پروندههای حقوقی این است که اگر در پرونده حقوقی کسی اقرار کند به این که مثلا بدهکار است یا زمینی را فروخته و بعد انکار کند، انکار بعد از اقرارش قابل استماع نیست و اقرار مستند به حساب می آید اما در پرونده های کیفری، انکار بعد از اقرار قابل استماع است. یعنی در این پرونده ها، قاضی باید انکار محمدرضا را با توجه به مستندات بپذیرد.»
به گفته مصطفایی، محمدرضا بعدها دلایل و مدارکی را به دادگاه داده که نشان میدهند قاتل اصلی این پرونده نبوده اما دادگاه باز هم انکار او را نپذیرفته است: «افراد دیگری هم در این پرونده حضور داشته اند که هم از محمدرضا بزرگ تر و هم از نظر دادگاه، "رشید" بوده اند. محمدرضا از همه کوچک تر بوده که مورد اغفال قرار گرفته و اقرار کرده است.»
سال گذشته بعضی دوستان محمدرضا در زندان عادل آباد شیراز مخفیانه از یکی از همدستان او در قتل فیلم گرفته بودند. او در این فیلم اعتراف میکند که محمدرضا قاتل نیست و با وعده گرفتن هشت میلیون تومان پول، قتل را به گردن گرفته است. خانواده محمدرضا فیلم را به دادگاه میبرند: «متاسفانه دادگاه از لحاظ قانونی و به عنوان مدرک این فیلم را از ما قبول نمیکند. می گویند این مدرک غیرقانونی است چون در زندان تهیه شده است. بنابراین، تغییری در حکم رخ نداد و پرونده بسته نشد. فقط بعد از دیدن این فیلم که می خواستند حکم را اجرا کنند، دادستان شیراز جلوی اجرای حکم را گرفت و گفت تا من اجازه نداده ام، کسی نباید این حکم را اجرا کند. اما دوباره حکم به اجرای احکام رفته است و مشخص نیست این بار هم دادستان برای توقف اجرای حکم دخالت کند یا نه.»
در فیلم اعتراف در زندان، حدود 10 نفر از زندانیان در اطراف هم دست محمدرضا حضور دارند و از او درباره قتلی که محمدرضا گردن گرفته است، سوال می کنند: «همه آن ها راضی بودند به دادگاه بیایند و شهادت بدهند که هم دست محمدرضا چه گفته است. اما وقتی دادگاه فیلم را به عنوان مدرک قبول نکرد، شهادت آنها هم منتفی شد.»
محمد مصطفایی معتقد است این فیلم نشان میدهد که اقرار محمدرضا تحت یک فشار خارجی بوده و انکار بعد از آن قابل استماع بوده است.
به عقیده این حقوقدان، دادگاه میتوانسته است فیلم را قبول کند و انکار محمدرضا را بشنود.
فرشید رفوگران در جریان ارایه فیلم از سوی خانواده محمدرضا به دادگاه نبوده اما در پاسخ به این سوال که این فیلم می توانسته است مورد قبول دادگاه باشد یا خیر؟ میگوید: «متاسفانه ادله الکترونیک هنوز در سیستم قضایی ما جا نیفتاده است و به صورت گزینشی در دادگاه مورد قبول واقع میشود. یک وقت روی همین فیلم ممکن است قتل را اثبات کنند و حکم قصاص بدهند اما در مواردی هم ممکن است به صحت فیلم شک کنند. به هر حال، من معتقدم دادگاه مکلف بوده این فیلم را به دیوان عالی کشور بفرستد چون بالاخره تشخیص صحت یا عدم صحت آن با دیوان عالی کشور است. این که دادگاه با تشخیص خودش فیلم را رد کند، خیلی معقول نیست.»
برادر محمدرضا معتقد است پسر مقتول هم حالا می داند که محمدرضا 15 ساله پدرش را نکشته است اما تن به رضایت نمی دهد: «میگوید چون قاتل پدر من آزاد شده و رفته است، من به محمدرضا رضایت نمیدهم.»
از وکیل اولیای دم میپرسیم آیا آنها باور دارند که محمدرضا قاتل است؟ می گوید:«گویا باور دارند چون مدام می گویند خودش در دادگاه بارها اعتراف کرده است. با این حال، راهکارهایی برای اعاده دادرسی بوده ولی نمیدانم چرا از طرف خانواده محمدرضا پی گیری نشده است.»
هنوز به خانواده محمدرضا برای ملاقات آخر زنگ نزده اند اما برادرش می گوید: «هربار تلفن زنگ می خورد، بند دلمان پاره می شود.»
محمدرضا هر هفته در ملاقات چند جمله را تکرار میکند: «من قاتل نیستم. من نکشته ام.»
خانواده هم اشک میریزند: «چه کنیم؟ دستمان به جایی بند نیست. خواهش میکنم به محمدرضا کمک کنید. همه جوانی او که در زندان گذشت. کمک کنید جانش...»
محمدرضا حالا 30 سال دارد. او نصف عمرش را در زندان گذرانده است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر