بچههای کلاس برای رسیدن روز پنجشنبه لحظهشماری میکنند. یکی قرار است موهایش را تیغ ماهی ببافد و دیگری قرار است پیراهن آستین پفی صورتیاش را بپوشد. بچهها کارت دعوتهای کاغذی را از مهسا گرفتهاند و جلوی گزینه با کمال میل دعوتت را میپذیرم، تیک زدهاند. آزیتا اما فقط شنونده است، موهای تیغ ماهی و پیراهن صورتی را برای همکلاسیهایش تصور کرده، او به مهمانی تولد دعوت نشده. دیروز مهسا جلوی همه به آزیتا گفته: «ما تو رو دعوت نکردیم، چون مسلمون نیستی. مامانم گفته ما نمیتونیم غیر مسلمون تو خونهمون راه بدیم.»
آزیتا الان سی ساله است اما این خاطره را که مربوط به نه سالگی اش است، به خوبی به یاد دارد و موقع تعریف کردنش هم میخندد و هم برای قلب کوچکی که آن روزها به دلیل دعوت نشدن به یک مهمانی فشرده شده، غصه میخورد.
او زرتشتی است. دوران دبستان و راهنمایی را در مدارس معمولی گذرانده و دبیرستان را به مدرسه زرتشتیها رفته است: «خانه ما تهرانپارس بود و مدرسه زرتشتیها چهارراه ولیعصر. راه طولانی بود و پدر و مادرم ترجیح دادند به مدرسه نزدیک خودمان بروم.» موقع کلاس دینی آزیتا هیچ وقت سر کلاس نبوده: «اگر زنگ اول دینی داشتیم، دیرتر مدرسه میرفتم، اگر زنگ آخر بود، زودتر به خانه می آمدم . یک وقتهایی هم دینی زنگ وسط بود و من از کلاس بیرون می آمدم، داخل حیاط مینشستم و یا به کتابخانه مدرسه میرفتم.»
او برای یاد گرفتن تعالیم دین زرتشتی جمعهها هم سر کلاس میرفته. موسسه فرهنگی فروهر جمعه صبح برای بچههای زرتشتی که به مدارس معمولی میروند، کلاسهای دینی خودشان را برگزار میکند. آزیتا میخند و میگوید: «ما هفت روز هفته را به مدرسه میرفتیم.»
کلاسهای موسسه فروهر با کلاسهای مدرسه برایشان فرق داشته: « برای رفتن به موسسه یونیفرم نمیپوشیدیم. کلاسهایمان هم مختلط بود.» امتحان دینی بچههای زرتشتی در موسسه فروهر برگزار میشود: «موسسه نمره دینی ما را در پاکت مهر و موم به دستمان میداد که به مدرسه ببریم و به کارنامهمان اضافه شود.»
او مقطع دبیرستان را در مدرسه نوشیروان که مدرسه زرتشتیهاست، گذرانده و در دوره دبیرستان دیگر برای کلاسهای دینی به موسسه فروهر نرفته: «در مدرسه دینی خودمان را میخواندیم و دیگر نیازی نبود که برای کلاس دینی به موسسه فروهر بروم.» زرتشتیها سه مدرسه دخترانه و سه مدرسه پسرانه برای سه مقطع دبستان، راهنمایی و دبیرستان دارند.
دیوید، کلیمی است. او تمام مقاطع تحصیلی را در مدارس معمولی درس خوانده: «وقتی زنگ دینی میشد و من از کلاس بیرون میآمدم، بچهها حسرت میخوردند.» کلیمیها یک مدرسه پسرانه به نام موسی بن عمران دارند که در خیابان فلسطین تهران قرار دارد. این مدرسه شامل همه مقاطع تحصیلی است. دیوید می گوید: «برای ما که خانهمان شهرک غرب بود، رفتن به این مدرسه سخت بود.»
دیوید هم مثل آزیتا جمعه صبح هم مدرسه میرفته تا تعالیم دین خودشان را یاد بگیرد و امتحان دینیاش را در همان مدرسه خودشان میداده. آنها جمعهها فقط تعالیم دین خودشان را یاد میگرفتند: «یک روز درهفته برای آموزش زبان عبری بسیار کم بود. به همین دلیل پدرم برایم معلم خصوصی گرفت که زبان عبری را یاد بگیرم.»
او هیچ خاطره تلخی از همکلاسیهای مسلمانش ندارد اما در هر مقطع به دلیل اینکه اقلیت بوده، از دوستانش جدا شده: «وقتی میخواستیم از دبستان به راهنمایی برویم همگی قرار گذاشتیم که یک مدرسه ثبت نام کنیم که با هم باشیم اما مدرسهای که قرار گذاشتیم من را نپذیرفت و مجبور شدم به مدرسه دیگری بروم. این اتفاق زمانی که قرار بود وارد مقطع دبیرستان شویم هم دوباره تکرار شد و باز هم من از دوستانم جدا شدم.» البته پدر و مادردیوید هیچ وقت در آن سال ها اصل ماجرا را برای پسرشان توضیح ندادهاند: « دوست نداشتند من ناراحت شوم و متوجه شوم که در جامعه نسبت به ما تبعیض قائل میشوند، به همین دلیل هر دوبار بهانههای دیگری آوردند. برای مقطع راهنمایی، مادرم گفت پرس وجو کردیم، این مدرسه از لحاظ آموزشی خوب نیست. برای دبیرستان پدرم گفت شهریه اش گران است، توان پرداختش را ندارم، اما در نهایت مدرسهای ثبتنام شدم که شهریهاش گران تر بود.»
زمانی که دیوید درسش را تمام میکند مادرش اینها را برایش میگوید که هر دو مدرسه گفته بودند از نام نویسی اقلیتهای دینی معذور هستند: «جالب اینکه مدیر دبیرستانی که من را پذیرفت، روحانی بود. البته توی مدرسه لباس آخوندی تن نمیکرد اما آقای مدیر همه تلاشش را کرد که مسلمانم کند. روزهای زیادی من را به دفترش صدا میکرد و از رحمت دین اسلام حرف می زد. من هم استقبال میکردم، چون به جای نشستن سر کلاس ریاضی و فیزیک و درس جواب دادن به معلمها ... در دفتر می نشستم و با آقای مدیر بحث دینی میکردم.»
فرهاد بهایی است. آنها مدارس مخصوص ندارند و همه شان در مدارس معمولی درس میخوانند. از او میپرسم شما در مدرسه عنوان میکردید که بهایی هستید می گوید: «بله، همیشه موقع ثبت نام پدر و مادرهایمان این موضوع را عنوان میکردند و همه معلمها، مدیر و ناظم مدرسه میدانستند که بهایی هستیم. حتی برای تعطیلات بهایی هم به مدرسه میآمدند و به عنوان تعطیلات مذهبی اجازه می گرفتند که مدرسه نرویم. البته مسئولان مدرسه اکثر اوقات موافقت نمیکردند.»
در هر سال بهایی 9 روز با عنوان ایام محرمه وجود دارد که بهاییان کار اداری، مالی و تجاری در این ایام مجاز نمیدانند.
بهاییها مثل دیگر اقلیتهای مذهبی اجازه ترک کلاس را موقع درس دینی ندارند و باید امتحان درس دین اسلام را بدهند. فرهاد میگوید: «برای ما این موضوع مهم نبود، دیانت بهایی، اسلام را قبول دارد و ما هم احکام و دستورات اسلام را به عنوان یک دین یاد میگرفتیم.»
فرهاد یکبار سال دوم دبیرستان از درس معارف اسلامی نمره کامل میگیرد: «معلممان آخوندی بود که معمم سر کلاس میامد، برگهها را صحیح کرده بود وقتی اسم من را خواند، به بچههای کلاس گفت: خاک بر سر شما که یک بهایی نجس باید بیست بگیرد و شماها ده و یازده.»
آنها با درس دینی مشکلی ندارند اما با درس تاریخ و مبحثی با عنوان بابیت و بهاییت که در کتاب تاریخ سوم راهنمایی آغاز میشود و در کتاب های اول و دوم دبیرستان هم وجود دارد، مشکل دارند. فرهاد میگوید: «اگر در امتحان تاریخ سوالی از این قسمتها طرح شود، ما بهاییان آن را جواب نمیدهیم. چون معتقدیم انچه درباره دین و آئین ما در این قسمتها عنوان شده، کذب محض است.»
روز جمعه برای بچههای بهایی هم روز یادگیری تعالیم دین است: «در ایران که ما مرکز فعالیت بهایی نداریم. بچهها از هفت سالگی هر جمعه در خانه کسی که داوطلب باشد، آموزش میبینند اما در جاهای دیگر دنیا بچهها یکشنبهها که روز تعطیل است، در مراکز بهاییان شهرشان، آموزش میبینند.» این کلاسهای آموزشی، کلاس اخلاق نام دارد و بچهها از هفت تا هجده سالگی هر هفته در کلاس درس اخلاق شرکت میکنند تا تعالیم دین بهایی را یاد بگیرد.
وانه مسیحی است و در مدارس مخصوص ارامنه درس خوانده. ارامنه نسبت به دیگر اقلیتها مدارس بیشتری در تهران دارند. وانه ده مدرسه را نام میبرد و میگوید: «چند مدرسه دیگر هم در دوران تحصیل ما وجود داشت اما به دلیل مهاجرت جمعیت ارامنه کم شد و چند مدرسه تعطیل شد.» او هیچکدام از این تجربیات را در مدرسه ندارد. کتاب دینی اقلیتها از دو بخش تشکیل شده، یک قسمت ان مرتبط با دین خودشان است و بخش دیگر بخشهایی است که میان همه ادیان مشترک است. وانه میگوید: « در کنکور هم سوالات درس دینی از هر دو بخش میآید، هم کتاب مشترک و هم کتاب خودمان.»
آزیتا از سوالات دینی کنکور گلایه دارد: « در سوال های مشترک، سوال هایی هست که جزو کتاب مشترک نیست و از کتاب مسلمان ها می آید.» همین باعث شده که او برای کنکور چهار کتاب دینی مسلمانان را هم بخواند و تست بزند.
وانه میگوید: « درست است که ما در مدرسه کتاب دینی خودمان را میخوانیم اما در دانشگاه معمولا همه درسهای مسلمانان به جز روخوانی قرآن را پاس میکنیم.»
دیوید و آزیتا هم از این قاعده مستثنی نیستند.دیوید مهندسی کامپیوتر خوانده و آزیتا مترجمی زبان انگلیسی. هر دو معارف یک و دو و تاریخ اسلام را پاس کردهاند. دیویدمیگوید: «ما اقلیتها میتوانیم چند واحد را جایگزین کنیم اما کار اداریاش انقدر وقت گیر است که اغلب ترجیح میدهیم همان دروس را بگذرانیم.» آزیتا میگوید: «همه اینها را بگذارید کنار. من هنوز هم نمی فهمم ما برای چه باید عربی میخواندیم! کتاب اسمانی ما که قرآن نیست.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر