نیمی از صورت و یک چشماش باند پیچی شده٬ با پیراهن آبی روشن که رنگ رایج لباسهای بیمارستان است تکیه داده بر تخت نارنجی. چشم چپاش نیمهباز است و به جایی نامعلوم نگاه میکند٬ چشم راستاش اما در جراحی ۱۴ ساعته به دلیل ابتلا به سرطان سینوس تخلیه شده٬ بخشی از استخوان فکاش را هم به همین دلیل برداشتهاند. مرد در تصویر ناماش علیرضا رجایی است٬ روزنامهنگار٬ عضو هیات مدیرهی انجمن صنفی روزنامهنگاران٬ مدیر انتشارات گامنو و فعال سیاسی ملی - مذهبی. مردی که از اردیبهشت سال ۱۳۹۰ به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» و «فعالیت تبلیغی علیه نظام» که اتهامات آشنایی برای روزنامهنگاران ایرانی است٬ تا آبان ۱۳۹۴ را در زندان اوین گذراند.۴ سال سخت برای او و خانوادهاش. حسین رونقی٬ زندانی سابق سیاسی که همزمان با رجایی در زندان اوین٬ محبوس بوده است در حساب توییتر خود نوشته او در زندان بارها گفته که صورت و فکاش درد میکند٬ بارها به بهداری رفته و آنها تنها به او مسکن دادهاند و گفتهاند درد از دندان است و حتی با وجود تاکید یک پزشک برای اعزام به بیمارستان برای تشخیص بیماری٬ هرگز چنین مجوزی صادر نشده است. دردی که حالا منجر به سرطان٬ تخلیه چشم و برداشتن استخوان فک شده است.
یکی از همکاران سابق او هم در گفتوگو با «خبرنگاری جرم نیست» میگوید: «اگر در زندان به دردهای او توجه شده بود و اجازه داده بودند برای تشخیص به خارج از زندان منتقل شود٬ سرطان تا این حد پیشرفته نمیشد. اگر مراقبتهای پزشکی کافی بود شاید اساسا او به سرطان دچار نمیشد. به محض آزادی٬ سرطان سینوس را در او تشخیص دادند و شیمی درمانی شروع شد. او چندین دوره شیمیدرمانی و همینطور رادیوتراپی شد با این وجود سرطان انقدر پیشرفت کرد که منجر به برداشتن چشم و بخشی از فک شدند.» این روزنامهنگار میگوید علیرضا رجایی و خانوادهاش را تا جایی که شد آزار دادند حالا هم مسوول بیماری و نقص عضو او قوهقضاییه است.
اشاره او به مزاحمتهایی است که بازجو برای همسر رجایی ایجاد میکرده است. ابوالفضل قدیانی زندانی سیاسی همان زمان (سال ۱۳۹۱) در نامهای به رییس قوه قضاییه با اشاره به نام «علی اوسط»، یکی از بازجویان وزارت اطلاعات نوشت که او بازجو پرونده علیرضا رجایی است و برای همسرش مزاحمت های اخلاقی ایجاد میکند:« وی که از ابتدای بازداشت غیرقانونی آقای دکتر علیرضا رجایی بارها و بارها به طرق مختلف مزاحم خانواده ایشان بوده و آنها را تحت انواع فشارهای روحی و روانی قرار داده و بدترین شرایط را برای خانوادهٔ محترم و مظلوم بوجود آورده، اخیرا وقاحت و خباثت را بجایی رسانده که به همسر آقای دکتر رجایی گفته من ایشان را به زندان برازجان یا رجایی شهر تبعید میکنم و وقیحانه از وی خواسته از شوهرش طلاق بگیرد. اگر شما و سایر مسئولین ارشد نظام کمترین غیرتی داشتید این بازجویان کثیف با اقداماتی بسیار کمتر از این آنچنان مجازات و رسوا میشدند که دیگر این بیدینیها و اقدامات ضداخلاقی امکان بروز پیدا نمیکرد.» همسر قدیانی هم در مصاحبه با کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران از اشکهای همسر آقای رجایی حرف زده بود: «در ملاقات ها خانم رجایی را خیلی ناراحت می بینم. ملاقات های ما کابینی است و از آنجا که نزدیک یکدیگر می نشینیم، طبیعتا گاهی حرفهای یکدیگر را هم میشنویم. او را در روز ملاقات اخیرمان دیدم که اشک در چشماناش جمع بود و به آقای رجایی می گفت که بازجوی همسرش تلفنی به او حرفهایی می زند. قبلا هم شنیده بودیم که آن بازجو گاهی روزی چند بار به همسر آقای رجایی تماس می گیرد و گاهی یک روز در میان، و حرف های شبیه این را می زند که مثلا آقای رجایی چه چیزی دارد که او به خاطرش صبر کرده است.»
دردی که تازه نیست
«شرافت» ترجیعبند واکنشها به بیماری علیرضا رجایی در شبکههای اجتماعی است. روزنامهنگاران و فعالان مدنی زیادی با ابراز ناراحتی از شرایط او از استقلال و صداقت و روزهای سختی که بر او میرود٬ نوشتهاند. همکار سابق او هم او را روزنامهنگاری منصف و مستقل میداند: «جالب است که با وجود این که فعال سیاسی هم بود به روزنامهنگاری و کارش نگاه سیاسی نداشت. او علاوه بر ۴ سال زندان به پنج سال محرومیت از تمامی حقوق اجتماعی و حق عضویت در تشکلهای سیاسی و مدنی نیز محروم شد. برای مردی که روزنامهنگاری و فعالیت مدنی مثل نفس کشیدن حیاتی بود این حکم از زندان هم بدتر بود.» این روزنامهنگار میگوید همه کسانی که او را میشناسند گواهی میدهند که او انسان و روزنامهنگاری «شریف» است.
دستگیری علیرضا رجایی در سال ۱۳۸۸ و زندان او در سال ۱۳۹۰ اما تنها سوابق بازداشت او نیستند او پیش از این نیز در سال ۱۳۸۱ به اتفاق جمعی از فعالان ملی-مذهبی دستگیر و به ۳ سال زندان و ۵ سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شده بود.
علیرضا رجایی در سال ۱۳۷۸ و در جریان انتخابات هفتمین دور مجلس شورای اسلامی ایران نفر ۲۷ تهران شد اما پس از باطل شدن ۷۰۰ هزار رأی حوزه انتخابیه تهران از سوی شورای نگهبان، از ورود به مجلس بازماند و غلامعلی حداد عادل به جای او وارد مجلس شد.
همکارش میگوید «زندگی او تاکنون به حبس و محرومیت گذشته و حالا هم درگیر این بیماری سخت است. چه کسی پاسخگوی از بین رفتن سالهای جوانی و زندگی اوست؟ چه کسی مسوول این رنجی است که او امروز متحمل شده است؟ چه کسی جز نظامی که آگاهی و مدنیت را طاقت نمیآورد؟»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر