تقریباً سه دهه پیش از آنکه «میخاییل گورباچف»، دبیرکل حزب سوسیالیست اتحاد جماهیر شوروی واژه «گلاسنوست» یا «شفافیت» را در سال ۱۹۸۶ وارد گفتمان رسمی سیاستِ شوروی کند، گروه کوچکی از مخالفان با توزیع نشریهای مخفیانه که سیاست و مشروعیت نظام شوروی را مدام نقد میکرد، خود را در معرض بازداشت، تهدید، ارعاب، حبس و تبعید قرار میدادند.
اولین شماره نشریه «وقایعنامه اتفاقات جاری» (که عنوانش در ابتدا «سال حقوق بشر در اتحاد جماهیر شوروی» بود) در سال ۱۹۶۸ به مناسبت بیستمین سالگرد انتشار «اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل» منتشر شد. هدف این نشریه آن بود که روایات دقیقی از صدها دادگاه سیاسی، موارد نقض حقوق بشر و نقض قوانین نظام شوروی و قانون اساسی که توسط نظام قضایی این کشور انجام می شد را منتشر کند.
«جان کرافوت»، عضو مؤسسه «حقوق در روسیه» و نیز مترجم و محققی است که همه ترجمه مطالب «وقایعنامه» را در وبسایتی انگلیسیزبان گردآوری کرده است. کرافوت میگوید: «در آن برهه از زمان، جامعه به چیزی شبیه به [وقایعنامه] نیاز داشت. از قرن نوزدهم این سنت وجود داشت که اسناد محرمانه را منتشر میکردند. اگر یک ماشین تحریر میداشتی، میتوانستی با استفاده از کاغذ کاربون، شش نسخه را در آنِ واحد چاپ کنی. بعضیها سندی را که به دستشان رسیده بود، از نو تایپ و بعد هم توزیع میکردند.»
واژه روسی «samizdat» که برای این نشریات مخفی به کار میرفت، ترکیبی است از دو واژه «sam» (به معنای «خود») و «izdatel’stvo» (به معنای «ناشر»).
کلمه «خودناشر» در سالهای دهه ۱۹۶۰ بر سر زبانها افتاد. «مارتین دیوهرست»، استاد دانشگاه «گلاسگو» که در سالهای دهه ۱۹۷۰، مطالب وقایعنامه را برای پخش در «رادیو آزادی» آماده میکرد، میگوید نخستین نمونههای نشریاتِ بهاصطلاح «خودناشر» عمدتاً به شعر و دیگر انواعِ ادبیِ ممنوعه میپرداختند: «در اواسط سالهای دهه ۱۹۶۰ بود که نشریات خودناشر سیاسیتر شدند.»
یکی از علتهای این تغییر، محاکمه «ژوزف برودسکی» در سال ۱۹۶۴ بود. برودسکی را به این اتهام که عقایدی «ضد شوروی» داشت و نیز با اتهام «انگل جامعه» دادگاهی کرده بودند. اتهام دوم به این ادعای برودسکی مربوط میشد که میگفت شعر حرفه او است. حال آنکه از نظر نظام شوروی سابق، شاعر نمیتوانست نقشی در پیشبرد جامعه خود ایفا کند و بنابراین همیشه مانند انگل جامعه خواهد بود.
«فریدا وگدوروفا»، خبرنگار نشریه «LiteraturnayaGazeta»، به معنای «روزنامه ادبی»، محرمانه از دادگاه برودسکی گزارش تهیه و سپس آن را منتشر کرد. برودسکی به اردوگاه کار اجباری در سیبری محکوم شد. هرچند به دلیل فشارهای بینالمللی، پس از ۱۸ ماه در حکم او تخفیف دادند.
در سال ۱۹۶۶، دو نویسنده به نامهای «آندره سینیافسکی» و «یولی دانیل» به دلیل هجونامههایی که در خارج از کشور منتشر کرده بودند، به اتهام «اقدام علیه نظام شوروی» محاکمه شدند. باز هم عدهای محرمانه از دادگاه آن ها گزارشهایی تهیه کردند که در واقع، هسته اولیه «کتاب سفید» را تشکیل میدادند. کتاب سفید عنوان نشریهای خودناشر بود که به گزارش دادگاه ها میپرداخت. هر دو نویسنده به ترتیب، به پنج و هفت سال تبعید و کار در اردوگاههای کار اجباری محکوم شدند.
کرافوت میگوید: «این اولین محاکمهای بود که مقامات را هم نگران کرده بود چون مردم به شکل بیسابقهای به برگزاری آن اعتراض کرده بودند. سینیافسکی و دانیل نپذیرفتند که مرتکب جرمی شدهاند. دو سال بعد هم شخصی که کتاب سفید را گرد آورده بود، دادگاهی شد.»
اسم این شخص، «الکساندر گینزبورگ» بود. یکی از کسانی که به اتهام همکاری با او بازداشت و در همان دادگاه محاکمه شد، «یوری گالانسکوف» بود. وقتی این دو نفر بازداشت شدند، در سراسر اتحاد جماهیر شوروی طرفدارانی پیدا کردند که در دفاع از آنها طومارهایی جمع میکردند. ولی در سال ۱۹۶۸، هر دو به ترتیب، به پنج و هفت سال در اردوگاههای کار اجباری محکوم شدند.
در سال ۱۹۷۲، گالانسکوف به دلیل خون ریزی معده و بیتوجهی مسوولان، در یکی از اردوگاههای کار اجباری در شهر «موردوویا» از دنیا رفت. وقایعنامه جزییات مرگ او را منتشر کرد.
افتتاح وقایعنامه
تاریخِ نخستین شماره وقایعنامه، ۳۰ آوریل ۱۹۶۸ است. کرافوت میگوید: «اولین سردبیر وقایعنامه، یعنی "ناتالیا گوربانفسکایا" آدم جالب ولی سخت و تندی بود. متخصص ادبیات بود و از لهستانی ترجمه میکرد. خیلی هم خوب و سریع می توانست تایپ کند. میگفت وقایعنامه باید دو مشخصه داشته باشد؛ از اتفاقات روز به زبانی دقیق و حساب شده گزارش دهد و نیز به مخاطبان ایده بدهد که در نشریات خودناشرِ دیگر چه چیزهایی چاپ میشود؛ از داستان و مقالات سیاسی گرفته تا مباحث فلسفی.»
اولین شماره دادگاهِ پنج روزه گالانسکوف و گینزبورگ و نیز دادگاهِ دو شخص دیگر را که به تحریکات ضد شوروی متهم شده بودند، پوشش داد و ابعاد سرکوب دولت علیه معترضان به این دادگاهها را با جزییات منتشر کرد. نامهای را هم خطاب به «کنفرانس بوداپست در مورد احزاب کمونیست و کارگری» در مورد دادگاهها انتشار داد و گزارشی نیز از دادگاه یک سازمان سیاسیِ مسیحی در لنینگراد منتشر کرد.
با اینکه کسانی که برای وقایعنامه کار میکردند، به معنای غربیِ کلمه خبرنگار نبودند، به شبکهای از منابع قابل اعتماد در سراسر اتحاد جماهیر شوروی وصل بود و در جهتِ خلافِ مطبوعات دولتی حرکت میکرد؛ مطبوعاتی که اغلب لحنی احساساتی، مبالغهآمیز و تبلیغاتی داشتند.
کرافوت میگوید: «بعضی از این افراد، دانشمند و در کار خودشان متخصص بودند. زیستشناس، ریاضیدان و فیزیکدان بودند و درک عمیقی از حقیقت [و بیطرفی] داشتند. نمیخواستند در گزارشهای خود، هرقدر هم که موضوعی تراژیک میداشت، هیچ نوع احساساتی را وارد کنند. میخواستند مطالبشان تا جایی که میشد، دقیق و غیر احساساتی و حاوی اطلاعات درست باشد.»
وقایعنامه بر خلاف روزنامهها و مجلات معمول، اعضای هیأت تحریریه رسمی نداشت. سردبیران و مؤلفان از ترس اینکه مبادا به دام همان چیزهایی بیافتند که خودشان پوشش میدادند، از گذاشتنِ اسم خود پای مطالب پرهیز میکردند. پیامشان به خوانندگان خود این بود: «وقایعنامه را به آدمهایی که مورد اعتمادتان هستند، بدهید. تنها چیزی که مهم است، این است که نشریه به دستتان برسد. مهم نیست چه کسانی پشت آن هستند. اگر اسم افراد لو برود، خطراتی جدی تهدیدشان خواهد کرد.»
دیوهرست میگوید: «اعتماد یکی از اصلیترین عناصر جامعه روسیه است. روسیه همیشه جامعهای بوده که اعتماد در آن نقش کم رنگی داشته است. شهروندان شوروی از همان بدو تولد باید از این حس غریزی و شهودی برخوردار میبودند که به آقای "الف" حتماً میشود اعتماد کرد و به آقای "ب" اصلاً نمیشود. ناتالیا گوربانفسکایا با کسانی که با آنها سر و کار داشت، خیلی خوب اُخت میشد و خیلی خوب هم تشخیص میداد که اگر فلان کس بازداشت شود، آن قدر قابل اعتماد هست که چیزی را لو ندهد یا نه.»
فعالیتی خطرناک
در سال ۱۹۶۸ دنیا نمیتوانست اتحاد جماهیر شوروی را نادیده بگیرد. ۲۰ اوت همان سال نیروهای شوروی به همراه پنج کشور دیگرِ «پیمان ورشو» که گوش به فرمان مسکو بودند، برای درهم شکستن جنبش «بهار پراگ» و سرنگونی رهبر محبوب کمونیست چک، «الکساندر دوبچک»، به چکسلواکی حمله کردند. این حمله به خشم جامعه جهانی دامن زد و بسیاری از کشورهای کمونیست را به بازنگری روابط خود با اتحاد جماهیر شوروی واداشت.
در داخل مرزهای روسیه، رسانههای حکومتی حمله به چکسلواکی را توجیه میکردند و هشدار میدادند که برگزاری تجمعات و اعتراضات میتواند عواقب سنیگنی داشته باشد و به این ترتیب، هر واکنشی را در نطفه خفه میکردند. گوربانفسکایا یکی از هشت نفری بود که در «میدان سرخ» مسکو برای محکوم کردن حمله شوروی دست به تجمع زدند. در آن تجمع، گوربانفسکایا پسر سه ماهه خود را در آغوش داشت و توانست از چنگ بازداشت توسط مقامات فرار کند.
وقایعنامه شماره سوم خود را به تاریخ ۳۰ اوت به ماجرای حمله شوروی اختصاص داد. در این شماره، نامهای سرگشاده نیز از جانب گوربانفسکایا به مطبوعات بینالمللی چاپ شد که در آن صحنه تظاهراتِ آن روز را در مسکو شرح داده بود: «اواسط روز به دیواره "میدان بیانیه" [واقع در میدان سرخ، رو به روی کلیسای جامع «باسیل»] تکیه داده و پوسترهای تا نشدهای در دست گرفته بودیم که روی آن ها شعارهایی(به زبان چک) نوشته شده بودند مثل "زنده باد چکسلواکیِ آزاد و مستقل" ، "شرم بر اشغالگران"، "چکسلواکی، دستها بالا"، "برای آزادی شما و آزادی ما". بلافاصله مأموران لباسیشخصیِ "کاگب" [سازمان اطلاعاتی شوروی] از هر سوی میدان ریختند سر ما... . داد میزدند اونها همهشون یهودی اند! بزنید این ضد شورویها رو! ما همانطور آرام نشستیم و مقاومتی نکردیم.»
این شماره همچنین یکی از مقالات نشریات خودناشر را درباره حمله روسیه به چکسلواکی با عنوان «بیایید فکری به حال خودمان بکنیم» چاپ کرده بود. در این مطلب، از خوانندگان روسی خواسته شده بود تا لحظهای تصور کنند که یک دولت کمونیست خارجی به کشور آنها تجاوز میکند تا کمونیسم شوروی را از مسیر خود خارج کند:«تصور کنید چند تن از وارثانِ سینهچاکِ استالین یا "اورنتی بریا" [یکی از بلندپایهترین مقامات امنیتی زمان استالین] ناگهان تصمیم بگیرند تا مثلاً از برادران چینی یا آلبانیاییِ ما بخواهند به کمک آنها بشتابند. چه اتفاقی میافتد اگر تانکها و چترهای نجات این برادران شبانه بر خیابانهای شهرهای ما ظاهر شوند؟ چه اتفاقی میافتد اگر سربازان آنها به نام دفاع و نجات آرمانهای کمونیسم — البته آنطور که آنها تفسیرش میکنند — بیایند و رهبران حزب و دولت ما را دستگیر کنند، روزنامهها را ببندند، ایستگاههای رادیویی را تعطیل کنند و آنهایی را هم که جرأت مبارزه و مقاومت داشته اند، به رگبار ببندند؟»
گوربانفسکایا سال بعد بازداشت شد. در سال ۱۹۷۰ برای آنکه بدنامش کنند، او را به یک بیمارستان روانی در «قازان»، در ۸۰۰ کیلومتریِ شرقِ مسکو فرستادند. او در سال ۱۹۷۲ مرخص شد و سال ۱۹۷۵ به فرانسه مهاجرت کرد.
دیوهرست میگوید: «این تهدیدی بود که همه کسانی که برای نشریات خودناشر کار میکردند، با آن مواجه بودند. نه فقط این افراد را زندانی میکردند یا میفرستادند به اردوگاههای کار اجباری بلکه ممکن بود انگ دیوانه و مجنون هم به آنها بزنند. چون همانطور که "نیکیتا خروشچف"، دبیرکل حزب کمونیست شوروی چند سال قبل از آن گفته بود، کسی که مخالفِ نظام شوروی است، حتماً باید دیوانه باشد.»
پس از بازداشت گوربانفسکایا، چند تن از همکاران او، «سرگئی کوالف»، «تاتینایا ولیکاناوا» و «تاتینایا خودوروویچ» وقایعنامه را زنده نگه داشتند. از جمله مطالبی که شمارههای بعدی نشریه به آن پرداخته بود، میتوان به این موارد اشاره کرد: گزارشهایی از تلاش نظام شوروی برای سانسور و توقیف رمانهای «الکساندر سولژنیتسین»، گزارشها و مطالبی درباره سوءاستفاده نظام شوروی از روانپزشکی و مقالاتی درباره حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی. نشریه همچنان به پوشش دادگاهها و نقض قوانین کشور توسط نظام قضایی ادامه میداد.
کرافوت بر این نکته تأکید میکند که پس از وقایعنامه، مفهوم «پایبندی به قانون» یا «اصالت قانون» بسیار مهم شد: «وقتی از مسوولان و مقامات میخواهید که به قانون اساسیِ خودشان و توافقهای بینالمللی که خودشان امضا کرده اند، پایبند باشند، در واقع آنها را در موقعیت دفاعی قرار میدهید.»
ولی در ژوئن سال ۱۹۷۲، کاگب دو تن از سردبیران وقایعنامه، یعنی «پتر یاکیر» و «ویکتور کراسین» را بازداشت کرد. آنطور که دیوهرست میگوید، یاکیر و کراسین را تهدید به اعدام کرده بودند:«نمیخواستند آنها را بکشند ولی همین تهدید، فارغ از اینکه جدی بود یا نه، عملاً باعث فروپاشیِ روانیِ آنها شد. به این ترتیب، در همان سالهای اول دهه ۱۹۷۰، این جنبش اعتراضی خاموش شد.»
تا سال ۱۹۷۴، وقایعنامه شمارهای بیرون نداد. در همان سال، کوالف، ولیکاناوا، و خودوروویچ تصمیم گرفتند هویت خود را آشکار کنند. آن ها کنفرانسی مطبوعاتی برگزار کردند و آشکارا بعضی از شمارههای وقایعنامه را در اختیار مطبوعات و رسانههای خارجی قرار دادند. سال بعد کوالف بازداشت و به هفت سال تبعید در اردوگاه کار اجباری محکوم شد. خودوروویچ از کشور گریخت. ولیکاناوا را هم در سال ۱۹۷۹ بازداشت و به پنج سال تبعید در اردوگاه کار اجباری و پنج سال تبعید داخلی محکوم کردند.
ایجاد فشار و محدودیت بر سردبیران تا اوایل سالهای دهه ۱۹۸۰ ادامه داشت. شماره ۶۴ نشریه که تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۸۲ را بر سر صفحه اول خود دارد، آخرین شمارهای بود که چاپ و پخش شد. شماره ۶۵ آماده شده بود ولی هرگز بیرون نیامد. آخرین سردبیر نشریه، «یوری شیکانوویچ»، در نوامبر ۱۹۸۳ بازداشت شد. پس از ۱۵ سال، وقایعنامه و بخش اعظمی از جنبش اعتراضی، دیگر به کل نابود شده بود.
وقایعنامه در یادها
در آن سالهایی که وقایعنامه و دیگر نشریات خودناشر چاپ میشدند، «ورا چالیدزه» دختری بیست و چند ساله بود که در مسکو زندگی میکرد. او اولین بار با نوشتههای زیرزمینی از طریق پدر و مادرش، در قالب «tamizdat» یا «متنهای زیرزمینی» («tam» در روسی یعنی «آنجا») آشنا شد. او با دقت ماجرای دادگاه سینیافسکی و دانیل را دنبال میکرد.
«پاول لیتوینوف» که از اقوام نزدیک چالیدزه بود، یکی از همان هشت نفری بود که در ماجرای اعتراض به حمله کشورهای پیمان ورشو به چکسلواکی در میدان سرخ بازداشت شدند. با اینکه چالیدزه شخصاً گوربانفسکایا را میشناخت و معتقد بود که واقعاً شاعر و نویسنده حیرتانگیزی است، نمیدانست که سردبیر وقایعنامه هم بوده است. چالیدزه به یاد میآورد که در آن سالها، مخفیانه وقایعنامه را میخوانده و نسخههایی را هم تایپ میکرده است.
میگوید: «نشریه وقایعنامه برای من که جوان و به نوعی بیپروا بودم، واقعاً هیجانانگیز بود. احساس میکردم بخشی از یک پروژه خطرناک و ممنوعه بودم که البته بسیار مفید و خواندنی بود.»
به گفته چالیدزه، ایستگاههای رادیوییِ روسیزبانِ رادیو آزادی و بخش روسی «بیبیسی» چندان به اتفاقات درون کشور دسترسی نداشتند در حالی که وقایعنامه هم در شهرهای بزرگ و هم در شهرستانها و روستاها به منابع معتبر و قابل اعتمادی متصل بود.
خوانندگان و پخشکنندگان وقایعنامه نیز مانند ویراستاران آن در معرض خطراتی جدی قرار داشتند. چالیدزه میگوید: «وقتی نشریه را همراه خودم داشتم و یا وقتی داشتم آن را به فرد دیگری میدادم، واقعاً اضطراب داشتم. مدام این ترس را داشتم که نکند از کاگب دنبالمان کرده باشند. همهاش میترسیدم که نکند کس دیگری را به خطر انداخته باشم. ولی خب، من رمانتیک بودم. شرمندهام که این را میگویم ولی آن زمان واقعاً میخواستم ببینم چهطور میتوانم زندان یا اردوگاه کار اجباری را تحمل کنم. درباره اردوگاهها چیزهایی خوانده بودم ولی در آن سالهای جوانی و خامی، میخواستم از نزدیک هم تجربهاش کنم. به شکل ماجراجویی به آن نگاه میکردم.»
شمارههای وقایعنامه اغلب برای ترجمه به طور مخفیانه از شوروی خارج میشدند؛ احتمالاً از طریق چمدانهای دیپلماتهای سفارت خانههای کشورهای غربی و یا توسط مسافرانی از «اروپای شرقی». با اینکه وقایعنامه تنها یکی از دهها نشریه خودناشر بود، کسانی که نگران مسایل حقوق بشر در اتحاد جماهیر شوروی بودند، همیشه اول میخواستند وقایعنامه را بخوانند. از این نظر، بهترین نشریه بود.
مارتین دیوهرست، کارشناس روسی زبانی که در نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا تعلیم دیده بود، در آن سالها اغلب به مونیخ سفر میکرد تا مقالاتی را که در وقایعنامه چاپ شده بودند، ارزیابی کند و آنها را برای پخش در بخش روسی زبانِ رادیو آزادی که بودجهاش را از امریکا میگرفت، آماده سازد.
او تعریف میکند: «هر وقت نسخه تازهای از وقایعنامه به دستمان میرسید، بلافاصله آن را میگذاشتیم سر صف. همیشه حجم زیادی از نشریات خودناشر داشتیم اما جایگاه وقایعنامه فرق داشت. بینهایت قابل اعتماد بود و اشتباهات بسیار کمی در انعکاس حقایق داشت. هر اشتباهی هم که پیش میآمد، با دقت در شماره بعد آن را تصحیح میکردند تا مطبوعات شوروی نتوانند مؤلفان و سردبیران آن را به عدم صداقت متهم کنند.»
وقایعنامه آنقدر موثق بود که «سازمان عفو بینالملل» از سال ۱۹۷۱ مطالب آن را به انگلیسی منتشر کرد. «پیتر رداوِی»، مترجم و استاد بازنشسته دانشگاه، کتاب «روسیه سانسور نشده: جنبش حقوق بشر در اتحاد جماهیر شوروی»(۱۹۷۲) را که خود گردآوری و ترجمه کرده، تقدیم کرده است به: «سردبیران وقایعنامه که نامهایشان را نمیدانم.»
امروزه که دنیا در رسانههای اجتماعی مدام بر سر «اخبار جعلی» بحث و جدل میکند و رسانههای سنتی با کمبود منابع مواجهاند و تلاش میکنند تا استانداردهای بالای خود را حفظ کنند، وقایعنامه نمونهای مثال زدنی و آموزنده است.
دیوهرست میگوید: «استانداردهایشان بینهایت بالا بود. واقعاً حیرت زده میشوم وقتی میبینم استاندارد نشریات حتی در روزنامههای معتبری که امروز در لندن منتشر میشوند، چه قدر پایین است. کیفیت مطالب وقایعنامه واقعاً بالا بود. بهترین جواب به دروغها و اطلاعات غلط نظام شوروی بود.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر