«فرهاد بهرام» هنرمند و عکاسی است که در کار خود به سؤالهای چالشبرانگیزی میپردازد؛ این که متعلق به یک جغرافیا، ملیت، و یا فرهنگ خاص بودن چه معنایی دارد؟ القاب و برچسبها چه معنایی دارند و چه اتفاقی میافتد اگر آن ها را نادیده بگیریم یا اصلاً از بین ببریم؟ پرفورمر بودن [کسی که هنر پرفورمانس انجام میدهد] واقعاً یعنی چه؟ بیننده، مخاطب یا ناظر بودن یعنی چه؟ چه اتفاقی میافتد اگر مرز میان این دو، یعنی بین هنرمند و مخاطب محو شود؟
نگاه و رویکرد بهرام محصول چند عامل است: کودکی او در ایران، مهاجرتش به امریکا، تجربیاتش به عنوان یک مهاجر و پیش از آن، به عنوان یک عکاس خبری.
میگوید: «بعد از اینکه پلیس دوربینم را در خیابان گرفت و توقیف کرد، فهمیدم دوربین نه فقط یک ابزار حرفهای برای ثبت زندگی مردم است بلکه میتواند وسیله سادهای باشد برای ایجاد یک گفتوگوی فعال بین مردم.»
بهرام در سال ۲۰۰۹ [۱۳۸۸] ناآرامیهای پس از انتخاباتِ ریاست جمهوری را پوشش داد. یک سال پس از آن تشویق شد گروهی به نام «رسالت جهانی هنر» (Global Mission of Art) را تشکیل دهد که به قول خودش، جایی است برای تعامل خلاقانه و فعالیت فرهنگی مشترک. تا کنون بیش از ۳۰ هنرمند از سراسر دنیا در آن نمایشگاه برگزار و کتاب منتشر کرده و کنفراس و کارگاههای آموزشی راه انداخته اند: «مهمتر از هر چیز این است که تصمیم گرفتیم همه پولی را که از این فعالیتها به دست میآوریم، به سازمانهای غیرانتفاعی و مؤسسههای خیریه مثل "مؤسسه حمایت از کودکان مبتلا به سرطان" (محک) و "یونیسف" ببخشیم. در آخرین پروژه خود هم با کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل کار کردیم.»
بهرام پیش از آنکه در ۲۹ سالگی به امریکا برود، عکاس خبریِ دو مجله و نیز روزنامه «همشهری» بود. به دورتا دور ایران، از جمله سیستان و بلوچستان در جنوب شرق، خوزستان در جنوب غرب و مازندران در حاشیه دریای خزر سفر و تنوع زندگی مردم ایران را ثبت کرده است. تجربه های اجتماعی اش در این مسیر باعث شدند تا بیش تر به ابزارهای مکالمه و برقراری ارتباط در کارش فکر کند؛ به این که وقتی آدمها در محدودیت ارتباطی قرار میگیرند و یا تهدید میشوند، چه گونه واکنش نشان می دهند. خودش میگوید: «همانطور که میدانید، حکومتهای اقتدارگرا همیشه سعی میکنند تا مردم را از طریق کنترل و ممیزی جنبههای مختلف زندگی شخصی، از جمله ارتباطات اجتماعی، مطیع خود کنند. ولی این محدودیتها به من نشان داد که چه گونه میتوانم از شیوههای سنتی ارتباط مانند زبان فراتر بروم تا بلکه شاید بتوانم مرز این محدودیت ها را در کارهایم از بین ببرم.»
از نظر بهرام، هر کسی که در ایران در پی تغییر هویت فردی باشد و یا به قول او، «هویت اجتماعیِ سیال» داشته باشد، در معرض خطر است چون این نوع از افراد، از جمله هنرمندان، از قوانین ثابت و خشک جامعه تبعیت نمیکنند. بنابراین، طبیعی بود که بهرام سعی کند تا کارکرد اثر هنری خود را از دریچه لنزهای اجتماعی ببیند و دریابد که چه گونه تعاملها و ارتباطات اجتماعی میتوانند هنر را تغذیه کنند. بعضی از پرفورمانسهای اجتماعی او، از جمله «یک دقیقه ملاقات با یک ایرانی»(۲۰۱۶-۲۰۱۵) و «تشخیصهویت دوباره»(۲۰۱۴) محصول همین ملاحظات و تفکرات هستند. به گفته بهرام، واکنش به این هنجارهای اجتماعی و تلاش برای ایجاد فضایی برای هویت فردی و خلاقیت، داستان هر هنرمند فعالی در ایران است.
بهرام ایران را در سال ۲۰۱۱ ترک کرد تا در «مؤسسه هنر سانفرانسیسکو» فوق لیسانس خود را در رشته عکاسی دریافت کند. پیش از آن، لیسانس خود را در سال ۲۰۰۷ در مهندسی معدن از دانشگاه «آزاد اسلامی»، واحد تهران جنوب گرفته و بعد هم به سربازی رفته بود. او پس از آنکه فوق لیسانس خود را در رشته هنرهای زیبا از دانشگاه «ارگن» میگیرد، مدرک دیگری در رشته «رسانه و فرهنگ نو» از همان دانشگاه دریافت میکند. او در سال ۲۰۱۴، برنده بورس تحصیلی « ریوچی ساساکاوا» (Sylff) در «پژوهشهای بینالمللی» میشود. این بورسیه هر سال به محققانی تعلق میگیرد که کارشان در جهت فائق آمدن بر مرزهای فرهنگی، به منظور پرداختن به مسایل جهانی و بحران های فرهنگی و اجتماعی است.
او در سال ۲۰۱۳ نیز برنده جایزه «کارلن هو» در هنر میشود. او از ۲۰۱۵ تاکنون در دانشکده «هنر و طراحی» دانشگاه ارگن تدریس و با همسرش «پویش» که رواندرمان است، در «یوجینِ» ایالت ارگن زندگی میکند.
کارهای او در بیش از ۳۰ نمایشگاه در معرض دید عموم قرار گرفته اند؛ از جمله در بروکلین، پاریس، سانفرانسیسکو و دیگر شهرهای کالیفرنیا، شهرهای مختلف ارگن و نیز در فنلاند و هند. در تهران نیز دو نمایشگاه در گالری «فروهر» و مرکز هنرهای معاصر سازمان آب داشته است.
ایجاد توازن
خاطرات کودکی بهرام نیز مثل بسیاری از ایرانی-امریکاییهایی که در دو دهه اخیر به امریکا مهاجرت کردهاند، با جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸-۱۹۸۰) عجین شده است. با این حال، خاطرات خوشی از خانواده، به ویژه از پدربزرگش دارد که استاد الهیات و فلسفه دین در دانشگاه بود. میگوید: «شخصیت پرنفوذ و پر جذبهاش همیشه برای سایرین مایه الهام بود.»
خانواده بهرام هنوز در تهران زندگی میکنند؛ مادرش خانهدار است و پدرش از کسبه های سنتی است که تحصیلات خوبی دارد و به همراه برادر کوچک بهرام در بازار تهران مشغول به کار است.
بهرام از سالی که ایران را ترک کرده، هنوز به کشور برنگشته است ولی کارهایش همچنان به ایران مربوط میشوند. فرهنگ و ارتباطات اجتماعی مضمون بسیاری از کارهایش را شکل میدهند. به عقیده او از نظر فرهنگی، ایرانیها دچار پدیده ای هستند به نام «ظن اجتماعی» ، به این معنی که ترجیح میدهند ارتباطات شخصی و زندگی روزانه خودشان را، از جمله شغل و درآمد و حتی افکار و احساساتشان را از دیگران پنهان کنند.
او معتقد است این بی اعتمادی، که ریشه ای سیاسی دارد و نمونه اجتماعی خودسانسوری است، تنها به رژیم فعلی مربوط نمیشود؛ بلکه مرتبط است با تاریخ سیاسی ایران که همواره سلطنت «تاجها و عمامههای اقتدارگرا» بخشی از آن بوده است. تاثیر این بی اعتمادی اجتماعی بدون شک در پیچیدگی زبان فارسی نیز مشهود است.
ولی این بدان معنا نیست که مردم [ایران] ساکت هستند یا باید ساکت بمانند. ایرانیها به طور کلی و هنرمندان و خبرنگاران به طور خاص باید راههایی پیدا کنند تا بتوانند حرف خود را بزنند بدون آنکه دچار مشکلات بشوند. بهرام می گوید:«زبان فارسی مملو است از کنایهها و استعارههایی که مثل پوششی ، نیات و مقصود ارتباطات روزانه ما را در خود نهفته است و برای ایجاد توازن میان پنهان سازی و آشکار کردن شکل گرفته و رشد یافته است.»
با اینکه در ظاهر این محدودیتها و قید و بندها راهِ بیانِ ایرانیان را بسته، اما در اصل ساختار هنر و زبان فارسی پدیده کاملاً غیرمنتظرهای را نشان می دهد و آن حفظ مجموعهای از «تعاملهای خاص و منحصربفرد اجتماعی» است که مخصوص ایرانیان است. به اعتقاد بهرام، این نکته بویژه برای خبرنگاران و هر کسی که بخواهد زندگی اجتماعی ایرانیان را مطالعه و ثبت کند، بسیار اهمیت دارد: «اگر میخواهید داستانی واقعی از مردم را بازگو کنید، باید با آنها در همان بستر و فضایی آشنا شوید که آنها را محدود می کند. این تجربه به شما امکان دسترسی به روایت های نهفته زندگیشان را می دهد.»
به این ترتیب، ایرانی-امریکایی بودن از نظر بهرام چه معنایی میدهد؟ خودش میگوید اثر او به نام «Looking Glass» که بخشی از «فستیوال پلتفورم یوجین» بود، تا حدی جواب این سؤال را میدهد.
او و «تام لوندبرگِ» هنرمند آمریکایی، از ۱۵ ایرانی که در یوجین زندگی میکنند، میخواهند فهرستی از کلمات فارسی را که بیانگر هویت فردی آنها است، برایشان بفرستند. آنها کلمات ارسال شده را روی برچسب های سیاه چاپ کردند و روی کفِ ورودیِ سالن نمایشگاه چسباندند. در طول دو ساعت نمایش، ۱۵ شرکت کننده ایرانی، (از جمله خودِ بهرام) خودشان را داخل متن، در بین کلمات، جای دادند و تکان نخوردند. بازدیدکنندگان نمایشگاه که برای ورود به سالن مجبور بودند راه خود را از میان این پانزده ایرانی پیدا کنند، بلافاصله با سؤالها و مسایلی درباره هویت ملی، قومی، جنسی و مذهبی رو به رو شدند.
او اضافه می کند: «از نظر من، هنرمند فقط یک خالق مبتکرنیست بلکه کسی است که مخاطب را وارد روند ساخت اثر هنری میکند. در این بستر ارتباطی، مخاطب و تعاملهایش عملاً میتوانند تبدیل به خودِ اثر هنری بشوند. برای من، این هیجانانگیزترین بخش هنر است.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر