ساعت یازده هر روز صبح بساطش را در میدان ولیعصر پهن میکند، شمعها و عودها را میچیند و تابلوی مطالبات یا اعلانتاش را درست میکند و مشغول کار میشود. زندگی علی شمسی از راه دستفروشی میگذرد. از بساط شمع و عود و فروشاش، اما او تنها یک دستفروش ساده نیست. علی مثل یک جامعهشناس تمام عیار به تمام وقایع اجتماعی واکنش نشان میدهد. هر روز روی تابلوی اعلاناتش عکس و یا یاداشتی مرتبط با اتفاقات سیاسی و اجتماعی میگذارد تا توجه عابران و مشتریهایش را به آن موضوع جلب کند. یک روز عکس شجریان روی تابلوی علی است و بحث او کنار بساط دستفروشیاش پخش «ربنا» از تلویزیون است و روز دیگر عکس آتشنشان های پلاسکو. او در ایام انتخابات روی تابلوی اعلاناتش نوشت: «ما دستفروش ها برای پیگیری مطالباتمان به آقای روحانی رای میدهیم.»
او آرزو دارد روزی دستفروشی هم به یک شغل رسمی تبدل شود، اتحادیه داشته باشد و حق دستفروشها پایمال نشود. علی از روز بعد از انتخابات تابلوی اعلانات را تبدیل به تابلوی مطالبات کرد. او با هشتگ مطالبات آنچه مردم ایران از رئیس جمهور ایران توقع دارند گوشه تابلو میگذارد. مثل ایران شاد! او در صفحه توئیترش نوشته: «تابلوی اعلاناتم را تبدیل به تابلوی مطالبات کرد تا مبادا یادمان برود و بعد صفحه حسن روحانی را منشن کرده است.
علی بیست و هفت ساله است او خاطرات رو زانهاش از دستفروشی را در شبکههای مجازی به اشتراک میگذارد. برای خودش لقب دستفروش بی سواد را انتخاب کرده و مطالبش را با همین هشتگ منتشر میکند. بی سواد نیست! اما مفهوم سواد در ذهن او بسیار بزرگ است. علی بعد از دبیرستان وارد دانشگاه شده و پنج ترم هم در رشته نرمافزار درس خوانده اما بعد درساش را رها کرده تا دنبال آرزوهایش برود. آرزویش این است که در زمینه هنر و انیمیشن درس بخواند و مطمئن است یک روز حتما این کار را انجام میدهد.
تابلوی اعلانات تنها کار اجتماعی علی نیست. او در کنار بساطش، بساط قرض دادن کتاب را هم راه انداخته. ببر، بخون، بیار ، تابلوی قاب شده کوچکی است که بالای سر کتابهایش قرار داده است. خیلی از مشتریهایش حالا برای گرفتن و پس دادن کتاب هم به او سر میزنند. بعضی کتاب های خودشان را هم برای قرض دادن به کتابخانه کوچک دستفروش اهدا میکنند تا افراد بیشتری آن را بخوانند. او در صفحات مجازی هر هفته یک کتاب هم معرفی میکند. کتابی که خودش خوانده و در دنیایش غرق لذت شده است.
موسیقی زنده یکی دیگر از برنامههای علی است. او هر سه شنبه از یک نوازنده خیابانی دعوت میکند تا کنار بساطش به صورت زنده بنوازد. در صفحات مجازی از مردم و مشتریها دعوت میکند که آنها را در این کنسرت زنده خیابانی همراهی کنند. کنسرت زنده علی و دوستانش به صورت لایو در صفحه اینستاگرامش به اشتراک گذاشته میشود. پنجشنبه ها روز جمع آوری زبالههاست. او و چند نفر دیگر از دوستان دستفروشاش که بعضی از آنها هم حالا در شبکههای اجتماعی دارند، زبالهها را به شکل داوطلبانه جمعآوری میکنند. هر هفته تعداد داوطلبانی که خودشان را به آنها میرسانند، بیشتر میشود. هفته قبل نوشته بود که مردی با دیدن آنها، از کارشان خوشش آمده، سریع یک جفت دستکش خریده و به جمع آنها اضافه شده است.
جمعه اما برای علی و دوستانش روز متفاوتی است. آنها سراغ دستفروشهای خردسال میروند و برای آنها وقت صرف میکنند. او چندی پیش تصویری از یک پسر نوجوان که در موزه حیات وحش در حال یادداشت برداری بود، منتشر و نوشت: « در چهارراه ولیعصر فال می فروشد، در چهارراه فلسطین شیشه ماشین تمیز می کند و در موزه حیات وحش از موارد مهم یادداشت برداری می کند.»
جمعهها روز تفریح است، به موزه و پارک بروند و حرف بزنند، از کتابهایی که خواندهاند، قصههایی که شنیدهاند و یا از دستفروشی بگویند. علی خودش هم دستفروشی را از تابستانهای نوجوانی شروع کرده و حتی در زمان دانشجویی هم دستفروشی میکرده. او در اغلب پستهایی که در صفحات مجازی به اشتراک میگذارد جمله من با شغلم زندگی میکنم را مینویسد. او دوست ندارد کارفرمای دیگری داشته باشد و از کارش لذت میبرد. او در صفحات مختلف دستفروشهای دیگر هم معرفی و تصاویر بساطشان را به اشتراک میگذارد. خودش بساطش را زیر یک درخت توت پهن میکند، درختی که حالا حسابی برگهایش سبز شدهاند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر