مهشید 5 ماه در "بخش زنان دو الف اطلاعات سپاه" بوده است. ساختمان این بازداشتگاه به «خانهی کوچکی» میماند. ۶ سلول با گنجایش ۱۰ تا ۱۵ زندانی در دو راهرو دارد. از برخی اتاقها به عنوان "انباری" استفاده میشود که «رختخوابها را در آن قرار میدهند». اندازهی اتاقها متفاوت است و تنها ۲ اتاق دستشویی دارد. بالشتی به زندانیان داده نمیشود و رختخواب آنها «سه پتوی زبر است که پرزهایش در موها میرود و بیچاره میکند». یکی از مطالبات مهشید هنگام اعتصاب غذا «در اختیار داشتن بالشت» بود.
به گفتهی او زنان پس از ورود به این بازداشتگاه «یکدست مانتو شلوار صورتی٬ چادر گلگلی و دو تیشرت دریافت میکنند. چادر پوششیست که در هنگام بازجویی یا در هواخوری باید بر تن داشته باشند. زنان زندانی در بند ۲ الف روزی دوبار از امکان هواخوری برخوردارند. ۲۰ دقیقه اجباری و ۲۰ دقیقه اختیاری».
ارتباط زندانیان با خارج از محیط این بازداشتگاه و حتی خارج از سلول خود به ساعتهای «ملاقات» و «تماسهای تلفنی» بستگی دارد. مهشید در یکی از ملاقاتها از طریق مادرش متوجه شد در سلول کناری او چه کسی زندانیست: «هیچچیز نمیدانستم. دنیای بیرون را تماما فراموش کرده بودم. در انفرادی که حتی قدرت خیالبافی را هم از دست دادم. قدرت مرور خاطرات گذشته را هم نداشتم. ذهنم قفل کرده بود. سعی میکردم رابطه عاشقانهام و آن فرد به خصوص را به یاد بیاورم اما نمیتوانستم. برای به یاد آوردن خاطرات خوب٬ باید خیلی تمرکز میکردم. ارتباطم با بیرون هم فیزیکی و هم ذهنی قطع شده بود».
تماس تلفنی و ملاقات اما انگار کلیدی بر این «قفل» باشد که «تا دو روز ذهنام را به جریان میانداخت. ایدهای برای فکر کردن و خیالبافی به دست میآوردم و ارتباطم با بیرون برای مدتی برمیگشت. اما دوباره همهاش از بین میرفت. فضای عجیب و غریبی بود». تماسهای تلفنی در این بند ۳ دقیقهایست و با حضور زندانبان امکانپذیر است.
"ناهید" زندانی دیگریست که ۷ ماه را در این بازداشتگاه گذرانده. برای او «برقراری ارتباط» چه با دیگر زندانیان و چه با محیط خارج از زندان یکی از «دلمشغولیهای روزانه» بود: «گاهی روی دیوارهای هواخوری برای همدیگر یادداشت مینوشتیم. چند بار در بازجوییها تهدید شدم که اگر همکاری نکنم٬ هواخوری را از دست میدهم. حس تحقیر داشتم. همه مناسبات در این بازداشتگاه تحقیرآمیز بود. برای همین٬ من هم ۲۰ دقیقه هواخوری اختیاری را در اعتراض به این رفتار٬ نمیرفتم».
به گفته این زنان زندانی٬ زندانیان پس از ورود به این بازداشتگاه و دریافت وسایل خود٬ برگهای را در «پذیرش» امضا میکنند که در آن مقررات و تعهدات زندانی درج شده. در یکی از این موارد آمده: «حق در زدن ندارید». زندانیان پس از ورود به این بازداشتگاه برای هیچ مسالهای حق ندارند با به صدا درآوردن در٬ زندانبانها را خبر کنند. آنها بایستی روی مقواهایی که در اختیار دارند٬ درخواست خود را بنویسند و از زیر در به راهرو بیاندازند٬ منتظر بمانند تا نگهبان متوجه این تکه مقوا بشود.
ناهید تعریف کرد: «دو بار مشکل جسمی داشتم؛ یکبار دلدرد و بار دیگر نیاز مبرم به دستشویی. هر دو بار مدت زیادی را منتظر ماندم تا زندانبان متوجه مقوا شد. بعدها که با بقیه بچههایی که در این بند بودند صحبت میکردیم٬ همهمان این تحقیر و درد وحشتناک را چشیده بودیم».
ناهید روش اداره این بند را توام با «تنبیه» و «تحقیر دایمی» توصیف کرد: «وضعیت بلاتکلیفی داشتیم. سیستم طوری بود که هر لحظه تحقیر را حس میکردم». او با یادآوری فشارهایی که از سوی بازجویان و زندانبانان این بخش گفت که «همچنان هر شب کابوس میبینم. شبهای بدی دارم. با بچههای دیگر هم که صحبت میکنیم همین حس را دارند. برای اعتراف تلویزیونی تحت فشار بودم. وکیل تقلبی برای گرفتن اقرار فرستادند. به بهانه همکاری نکردن با بازجو، تلویزیون را قطع میکردند. برای اینکه از زیر در تلاش کردم با زندانی سلول کناری حرف بزنم٬ به انفرادی منتقل شدم. تمام مدت همهچیز مثل سلول یا امکاناتی که داده و گرفته میشد٬ به عنوان تنبیه تغییر میکرد».
به توصیف این زندانیان سلول انفرادی نیز در همین قسمت است. اتاقهای کوچکتر انفرادیست و اتاقهای بزرگتر دو نفره: «بزرگترین سلول ۶ متر است و کوچکترین تقریبا ۱.۵ در ۲ متر. دیوارها از سنگ مرمر سفید است و زمین با فرش قرمزی پوشیده شده. تختخوابی وجود ندارد و زندانیان حق مطالعه ندارند. تلویزیون نقش ساعت را برایشان ایفا میکند. هر روز از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۰ شب میتوانیم از تلویزیون استفاده کنیم. برای خوابیدن در سلولهای دو نفره هم با مشکل روبهرو میشدیم. با وجود آنکه در عرض سلول میخوابیدیم٬ نمیتوانستیم پاهایمان را دراز کنیم».
در بخش زنان بند ۲ الف اطلاعات سپاه روزهای ملاقات برای زنان زمان مشخصی ندارد٬ مانند مدت زمان ملاقات: «روز تعیینشده برای ملاقات٬ از شنبه تا چهارشنبه متغیر است اما مدتزمان آن معمولا یک ساعت است. تا لحظه ملاقات از آن بیخبری. تمام روزها از صبح فلج میشدم که آیا امروز ملاقات دارم یا نه. اگر روزی در اول هفته ملاقات انجام میشد٬ میدانستیم که تا آخر هفته نباید منتظر باشیم. هفته بعد اما با همین استرسها شروع میشد». حسی که به گفته ناهید میان افرادی که مدتی را در این بخش گذراندهاند٬ مشترک است.
بنا به توصیف این زندانیان٬ زمانیکه زندانبان به زندانی خبر میدهد که ملاقاتی دارد٬ زندانی باید چشمبند بزند و به همراه زندانبان مسیر کوتاهی را برای رسیدن به اتاق ملاقات طی کند: «اتاق ملاقات نسبتا بزرگ و حدود ۲۰ متر است. چند صندلی چرمی بزرگ دارد که میزی جلوی آن هست. در دو زاویه دیوار دو دوربین برای کنترل و لبخوانی وجود دارد». از هر دوی این زندانیان زمان پذیرش٬ سوال شده بود که خواهان ملاقات حضوری هستند یا کابینی٬ که هر دو حضوری را انتخاب کرده بودند.
"ملاقات" اما گاهی به موضوع اختلاف میان زندانیان و خانوادههایشان نیز تبدیل شده. مصاحبههای خانوادهها بهانهایست تا حکم به ممنوعالملاقاتی زندانی داده شود. ناهید تعریف کرد که به همین دلیل با خانوادهاش دچار مشکل شد: «به آنها میگفتم که برای شما تنها آزادی من مهم است و اصلا به این فکر نمیکنید که در آن سلول من چه زجری از قطع شدن ملاقات میکشم. خانوادهام میگفتند اینها بهانه و تهدید است اما خب٬ واقعیت این بود که ملاقاتها به همین بهانهها قطع میشد. امیدم را به بیرون آمدن از دست داده بودم و زندگیام به این ملاقاتها وابسته شده بود».
به گفته او که بیش از ۵۰ روز را در این بند بدون ملاقات سپری کرده٬ در انفرادی «اتفاق عجیبی در کله آدم میافتد. نمیفهمیدم که خواب هستم یا در حال فکر. مرز خواب و بیداری را از دست داده بودم. بارها اتفاق افتاد که هوشیار میشدم و چیزهایی به یاد میآوردم اما نمیدانستم که خواب بوده یا واقعیت. نمیدانستم که مثلا یکی دو ساعت گذشته را خواب بودم یا بیدار. حاضر بودم ۲ ماه بیشتر بمانم اما روزهای بدون ملاقات را در آنجا نمیکشیدم».
در این بند که پس از پیگیریهای نمایندگان مجلس ششم و بسته شدن بازداشتگاه عشرتآباد سپاه ایجاد شد٬ بیشتر زندانیان سیاسی و امنیتی و در بسیاری موارد٬ روزنامهنگاران به حبس کشیده شدهاند. «عدم نظارت» بر آن - چه بخش زنان و چه بخش مردان - نیز یکی از مواردیست که بارها از سوی زندانیان و منتقدان مورد اعتراض قرار گرفته. با این وجود اما همچنان زندانیانی را در خود دارد که «خواب و بیداری»شان را در آن گم میکنند و نداشتن «ملاقات» که از حقوق زندانیان به شمار میرود٬ برایشان به «کابوس» تبدیل میشود.
--------------
* اسامی زنان زندانی که روایتهایشان در این گزارش آمده٬ بنا به خواست آنها مستعار استفاده شده است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر