سمیه حسینی؛ شهروند خبرنگار تهران
«اصلا نباید آرایش داشته باشید، حتی کرم ضد آفتاب هم استفاده نکنید.» این را چند بار موقع وقت گرفتن پای تلفن تاکید میکند و بعد قرار روز جمعه در امامزاده صالح را فیکس میکند. او را از طریق یکی از دوستانم به نام مریم پیدا میکنم. مریم علاقه زیادی به فال و پیشگویی دارد، همه نوع فال را امتحان کرده، ازقهوه و تاروت و حتی فال شمع اما میگوید: «این با همه فالهای دیگر فرق دارد. من واقعا به حرفهای این خانم اعتقاد دارم.» اتفاقی با او آشنا شده، میگوید: «یک روز از میدان تجریش رد میشدم که کارت ویزیتش را از یکی از کارت پخش کنها گرفتم. یک کارت ساده بود که رویش نوشته بود پیشگویی آینده از روی خطوط چهره شما.» حالا دو سالی میشود که مشتری اوست. جمعه پیش برای وقت گرفتن تماس گرفتم: «من الان مشتری جدید قبول نمیکنم و تبلیغ ندارم، هرکس هم که جدید تماس میگیرد از طرف مشتریهای قدیمی زنگ میزند.» اسم معرف را که میگویم، نفس عمیقی میکشد و میگوید: «حتما میدانید که من طول هفته کارمند هستم و فقط جمعهها چهره میخوانم. این جمعه که گذشت. برای هفته آینده فقط میتوانم ساعت هفت صبح برایت وقت بگذارم. مشکلی نداری؟» کمی مکث میکنم و میگویم: «هفت صبح که خیلی زود است!» بلافاصله میگوید: «من کارم به طور مستقیم با نور آفتاب است از پنج صبح تا پنج عصر که نور طبیعی وجود دارد، میتوانم خطوط صورت را بخوانم، هر صورت بین نیم ساعت تا سه ریع کار دارد من نیم ساعت نیم ساعت وقت دادهام. ساعتها پر شده. فقط ساعت هفت وقت دارم.» وقتی قبول میکنم مشخصات ظاهریاش را میدهد: «دم در وردی زنانه مینشینم. چادرم گلهای آبی بزرگ دارد. اگر پیدا نکردی با موبایلم تماس بگیر.»
زیاد اهل فال و فالگیری نیستم اما شرایط طوری پیش میرود که مدام به روز ملاقات فکر میکنم. گمان میکنم او چیزهای مهمی از آیندهام میداند. احتمالا حرفهای مریم دوستم و تبلیغات خودش از پای تلفن بی تاثیر نیست. روز جمعه او را به راحتی پیدا میکنم. دختری سی و پنج شش ساله است با صورت گرد و گوشتآلود که ظاهر سادهای دارد، موهای فرفریاش از گوشه شالاش بیرون افتاده و زمانی که حرف میزند انگار دندانهایش روی هم میلغزد. من اولین مشتریاش هستم. اول از همه میگوید: «ببین تا به حال پیش فالگیر رفتی. آنها معمولا یا از اخلاق و روحیاتت میگویند و یا از گذشته اما من از آینده میگویم.»
دستش را روی سمت راست صورتم میکشد، نزدیک میشود و میگوید: «مثل الان که من کلی پول میبینم. آیندهات پر از پول و خوشبختی است.» مدام انگشتانش را روی صورتم میکشد و چیزهایی میگوید: «شوهرت عاشقته اما یک مدت باید ازش دورباشی.»، «دو تا بچه توی پیشونیات هست»، «یک سفر حج داری.» ، «توی سه روز سه هفته، سه ماه آینده خبر خیلی خوبی میگیری.»، «توی چند وقت اخیر امضات خیلی مهم شده.، «یک مقدار پول از جایی که انتظارش را نداری میرسد و تو را خیلی خوشحال میکند.» هنوز مشغول حرف زدن است که مشتری دوم از راه میرسد. دختری بیست و چند ساله است. صورتش آرایش دارد. تا سلام میکند. خانم فالگیر میگوید: «باز که با آرایش آمدی! نمیتوانم بخوانم.» دختر میگوید: «الان پاک میکنم. فقط میخوام ببینم میشه؟ آمدم که صورتم را یک نگاه بیاندازی ببینی خط و نشان جدیدی نیامده.» باشه را سریع میگوید و رو به من میکند و حرفش را دامه میدهد: «یک نوزاد وارد زندگیتون میشه که قدمش خیلی برایتان آمد دارد.» دختر آرایشاش را پاک میکند و کنار دست خانم فالگیر مینشیند تا کار من را تمام کند. حرفهایش شبیه همه فالگیرهایی است که تا به حال دیدهام اما دختر میگوید: «کارش حرف ندارد. تا الان هرچه به من گفته درست درآمده.» قیمت خواندن خطوط صورت 40 هزارتومان است.
پول را که میدهم. میپرسم آموزش هم داری؟ محکم میگوید: «نه. من آموزش نمیدهم.» میپرسم خودت از کجا یاد گرفتی؟ «من از مادر دوستم یاد گرفتم. نوجوان بودم الان اصلا از او خبر ندارم. یادگیریاش اصلا آسان نیست. تزکیه نفس میخواهد و یکسری ریاضتها دارد. » موقعی خداحافظی میگوید: « یک ماه دیگر بیا . صورتت خطهای جدید میاندازد که میتوانم برایت بخوانم اما از الان تا یکماه دیگر چیزی برای خواندن ندارد .» دختری که کنار دستم نشسته میگوید: «من برای اولین جمعه هر ماه وقت میگیرم.»
چند ساعتی داخل امامزاده میگردم و مشتریهای فال صورت را از دور و گذری تماشا میکنم. همه جوان هستند و خیلیهایشان از مشتریهای قدیمی او. یکی میگوید: «به نظرت این بار حرف ازدواج را میزند؟: یکی میگوید«سفر در پیش ندارم؟» زن فالگیر انگشتانش را روی صورتها میکشد و حرفهایی میزند. خیلی از آنهایی که زیر دستش نشستهاند، قلم و کاغذ دست گرفتهاند و حرفهایش را مینویسند. ساعت یازده و نیم ظهر است. دهمین مشتری زیر دست خانم فالگیر نشسته و او میگوید: « فکرت را درگیر نکن، بر میگردد سمت خودت. نگران نباش. اوعاشق توست و اگر کسی سر راهش باشد هوس است.» او تنها فالگیری نیست که سرش این همه شلوغ است و مشتریهای زیادی دارد. پیشگوهای زیادی هستندکه مشتریهای پروپا قرص دارند از آنهایی که در آرایشگاهها فال کف و قهوه میبینند تا آنهایی که از پای تلفن فال ورق میگیرند.
علت اقبال به فالگیرها چیست؟
دکتر سارا منصفی روان شناس میگوید: «فالگیرها اغلب نکات مثبتی را از آینده فرد میگویند و افراد که برای آینده معمولا برنامهریزیهای قشنگ کردهاند و امید دارند از این حرفها دلگرم میشوند و دلشان میخواهد بیشتر بشنوند. این حرفها اعتماد به نفس فرد را زیاد میکند و همین موضوع باعث میشوددوباره و چندباره مراجعه کنند.» او معتقد است که بعضی افراد که از تصمیمگیری عاجز هستند و ترجیح میدهند دیگران برایشان تصمیم بگیرند هم ا زمشتریان فلگیرها هستند: «پیشگوها یا فالگیرها کار این دسته افراد را راحت میکنند، حرفی میزنند که فرد براساس آن تصمیم میگیرد.» دکتر منصفی لذتهای آنی را یکی دیگر از دلایل مراجعه به پیشگوها میداند: «فالگیرها با حرفهایشان ما را خوشحال میکنند، ما با تصور این حرفهای قشنگ لذت آنی میبریم و برای تکرار این خوشی دوباره مراجعه میکنیم.»
صدای خانم فالگیر توی گوشم میپیچد که آخر هر پیشگویی به مشتریانش میگفت: «یادت نرود یک ماه دیگر حتما بیا.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر