«یک شب به خدا گفتم: خدایا! چرا من؟ خدا گفت: چرا تو نه؟» این دیالوگ کاور فوتوی صفحه فیس بوک مرضیه دهقان است. دختری شاعر که کتاب شعرش به زودی منتشر میشود. مرضیه شعرهایش را با دندان هایش تایپ میکند. از نوک بینی و چانهاش کمک میگیرد و موس کامپیوترش را حرکت میدهد تا نوشتههایش را در فیس بوک به اشتراک بگذارد.
او خودش را درفیس بوکش اینطور معرفی کرده: «کاملا ناتوان جسمي هستم، نه مي توانم درست حرف بزنم و نه توان حرکت کردن دارم و تقريبا انجام هر کاري برايم غير ممکن است. من شاعر هم هستم، دلنوشته هايم را به کمک تلفن همراه و با استفاده از دندانم مي نويسم.»
مرضیه عکس های زیادی هم از خودش در فیس بوک به اشتراک گذاشته، عکس هایی که او را روی صندلی چرخدار و یا به حالت خوابیده نشان میدهند. روسریهای رنگی و صورت آراسته پر از لبخندش وجه مشترک همه عکسهای اوست.
وقتی برایش مینویسم که میخواهم با او گفت وگو کنم. مینویسد: «من به سختی حرف میزنم بهتر است با مادرم حرف بزنید.» کمی خودش برایمان تایپ میکند و مادرش حرف هایش را پای تلفن کامل میکند.
روایت مادر مرضیه از زمان تولد مرضیه که بزرگترین فرزند اوست، آغاز میشود: « موقع به دنیا آمدن مرضیه، زایمان بسیار سختی داشتم. پزشکان بیشتر به فکر من بودند که جانم را حفظ کنند و مرضیه دچار کمبود اکسیژن شده بود. او را در دستگاه گذاشتند اما متاسفانه دستگاه الوده بوده و مرضیه دچار عفونت شد. تب شدید میکرد و مدام بیمارستان بستری میشد. یک شب حین پاشویه از شدت تب زیاد تشنج شدیدی کرد و به کما رفت. در بیمارستان بودیم وسریع به او اکسیژن زدند و برگشت. وقتی حال عمومیاش بهتر شد و به خانه رفتیم، دیدم گردن و دست و پایش مثل قبل نیست و مدام ول میشود.»
آنها این بار به پزشک متخصص مغز و اعصاب معرفی میشوند: «خوب یادم میآید که بعد از انجام سی تی اسکن به دکتر گفتم: این بچه خیلی اذیت شده، اگر مشکلی دارد به ما بگویید. همان وقت دکتر گفت: دختر شما هوش بسیار خوبی دارد اما قسمتی از مغز که باید به اعضای بدن برای فعالیتهایشان فرمان بدهد، از کار افتاده و دختر شما بچه ای است که به شما وابسته میشود.»
چند روز پیش مرضیه در صفحه فیس بوکش نوشته بود: « هر روز از صبح تا شب خوابم. تو خونه نمی تونم هیچ کاری بکنم، فقط می تونم با لب تاپ و با گوشیم، با دندان هام کار کنم، ولی یه پدر و مادرم عالی دارم ... 25سال واسم همه کار کردن خیلی دوسشون دارم.»
مرضیه دو خواهر کوچکتر از خودش دارد که هر دو سالم هستند و به او کمک میکنند. مادرش میگوید: "مرضیه فرشته خانه ماست، یک دختر مهربان و دوست داشتنی است که همه مان میدانیم بی حضورش زندگی ما معنا ندارد.»
پدر و مادر مرضیه به خاطر بیماری مرضیه رفت و آمدشان را با فامیل و دوستان قطع نکردهاند: «ما بعد از اینکه متوجه بیماری مرضیه هم شدیم، با فامیل رفت و آمد کردیم. حتی بارها با همین وضعیت او به مسافرت رفتیم و اگر هم خانه بودیم، مدام با او حرف زدهایم. من فکر میکنم همه این کارها در حفظ روحیه مرضیه موثر بوده.»
مرضیه البته گاهی از نگاه ها و رفتار مردم ناراحت شده است. مثلا چند وقت پیش که با خواهرش بیرون رفته و خواهرش برای خرید به سوپر مارکت رفته و چند دقیقهای او را تنها گذاشته، یکی از عابرین پولی روی پای او میگذارد. او میگوید: «چرا مردم ما فکر میکنند کسی که مشکل جسمی دارد، فقیر هم هست. شاید من توان جسمی نداشته باشم اما از لحاظ فکری که متوجه میشوم.»
همه اعضای بدن مرضیه فلج است و به همین دلیل قدرت تکلم هم ندارد. مادرش میگوید: «قبلتر که بچه تر بود بیشتر با ایما و اشاره منظورش را به ما می رساند اما الان سعی میکند صدایش را از ته حلقش به ما برساند. این کار بسیار مشکل است اما مرضیه با همت بالا و پشتکار عجیبش آنقدر تمرین کرده که به سختی کلمات را از ته حلق ادا میکند.»
مدرسه رفتن با وضعیت مرضیه غیر ممکن بوده است: «ما فقط توانستیم یک معلم خصوصی برایش بیاوریم که خواندن و نوشتن را یادش بدهد.مرضیه هم آن قدر همت داشت که قلم را در دهانش گذاشت و شروع به نوشتن کرد. نقاشی کرد و کتاب خواند. بعد موبایل و لپ تاپ خواست، برایش تهیه کردیم، آنقدر تلاش کرد که خودش همه فوت و فن استفاده از این وسایل را یاد گرفت. حالا با نوک بینی و چانه و دندانش با این وسایل کار میکند.»
مرضیه برای نشستن روی ویلچر احتیاج به بستن یک کمربند دارد اما آخرین باری که با شکایت کمر درد به پزشکش مراجعه کرده، دکتر توصیه کرده که کمتر از این کمربند استفاده کند. او بدون ویلچر نمیتواند از خانه خارج شود و به خاطر حفظ سلامتیاش ترجیح داده، تمام عید را در خانه بماند .
مادرش میگوید: «من فکر نمیکنم که فیس بوک برای هیچ کس به اندازه مرضیه مفید بوده باشد. مرضیه واقعا اجتماعی است. خوشبختانه با این که از خانه بیرون نمیآید با افراد مختلف از طریق فیس بوک معاشرت میکند و خبر میگیرد. شعرهای دیگران را میخواند و شعرهایش را میگذارد.»
مرضیه اسم مجموعه اشعارش را گذاشته «صدای سکوت». او میگوید: «اسم کتاب را از شرایط خودم وام گرفتم.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر