لغو کنسرتهای موسیقی در شهرستانها به یکی از مهمترین چالشهای فرهنگی در سال جاری تبدیل شده است. عدم حضور زنان در کنسرتهای موسیقی و تبعبض جنسیتی در موسیقی هم از دیرباز یکی از موضوعات بحثبرانگیز بوده است. مقامات دولتی و مراجع تلقید هرکدام سازهای ناکوکی مینوازند: یکی موسیقی را مجاز میداند و دیگری این هنر را بستری برای ترویج فساد اجتماعی معرفی میکند.
در ماههای گذشته لغو کنسرت علیرضا قربانی و پایین آوردن حریر شریعتزاده (همسر و نوازنده سالار عقیلی) از روی صحنه، حاشیههای متعددی به همراه داشته است.
تور اروپایی حسین علیزاده نوازنده سازهای زهی و پژوهشگر موسیقی ایرانی بهانهای شد که با این هنرمند سرشناس درباره موسیقی، محدودیتهای اجتماعی در زمینه موسیقی، و همچنین تبعیض جنسیتی در موسیقی ایران گفتوگو کنم:
با توجه به گستردگیای که موسیقی غیر ایرانی در بین جوانان ایرانی پبدا کرده است، موسیقی سنتی، به نظر شما چه نقشی در جامعه کنونی ایران دارد؟
موسیقی را اگر به سنتی و غیر سنتی تقسیم نکنیم بهتر است. موسیقی سنتی یعنی اینکه شما قراردادهایی از گذشته دارید و همان را تکرار میکنید و این زیباست، مثلاً شما در همین اروپایی که زندگی میکنید موسیقی دوره کلاسیک و باروک و دورههای مختلف را گوش میکنید، بدون اینکه فکر کنید این موسیقی بخواهد در دورهای که هستید تغییر کند. نقش موسیقی سنتی مثل ادبیات ماست. موسیقی سنتی یا سنتهای ما، با تاریخ ما درآمیخته و در فرهنگ ما باقیمانده و شده ریشههای ما. به همین علت من فکر نمیکنم که اگر بخواهم اثری بنویسم یا سازی بزنم، ملزم به این هستم که وفادار به سنت باشم یا سنتها را تکرار کنم. من زمانی وفادار به سنت هستم که محتوا و هویت خودم را از آن بگیرم، ولی من خودم را در زمان حال تعریف میکنم. پس موسیقی و هر هنر دیگری میتواند بازتاب مسائل اجتماعی خودش باشد و جالبترین و بهترین مسئله هنر این است که هیچگاه شعار روز نیست، بلکه به اعماق انسانها میرود. شما هر خوشی یا دردی که دارید و هر چیزی که نمیتوانید به زبان بیاورید، آن را با زبان هنر بیان میکنید و جذابیت هنر هم به همین است، چون مسائل سیاسی و شعارها همه روزمره هستند و میگذرند. اما صادقترین تاریخ در جوامع مختلف، هنر است، که شما به یک اثری در یک دورهای گوش میکنید، بدون آنکه کسی برای شما تفسیر کند، شما شرایط آن دوره را میشنوید. این بدان معنی نیست که اگر فقط سنت داشته یا در چهارچوب خاصی بوده توانسته آن را تعریف کند. اتفاقاً در تمام کشورها، یا جهان پیشرفته یا جهان متمدن، چیزی که اهمیت دارد، تاریخ است و تاریخ آینده را به وجود میآورد. متأسفانه در کشورهایی مثل کشور ما، ما همیشه روزمره هستیم، یعنی اینکه هر دوره کوتاهی مربوط به همان دوره کوتاه است و بعد دوره عوض میشود. حتی به تغییر رژیم و حکومتها نمیرسد، یعنی حتی مسئولیتها که عوض میشود، شرایط نیز عوض میشود. اما هنر بسیار درازمدت و ثباتدار است و به همین دلیل من فکر میکنم در مورد موسیقی باید این مسئله را تفکیک کنیم و اینقدر صحبت از موسیقی سنتی و غیر سنتی نکنیم. شما در غرب این مسئله را خیلی خوب قبول میکنید، یک آهنگسازی در فرم کلاسیک، نئوکلاسیک و رمانتیک آهنگ میسازد و آهنگساز دیگری موسیقی به سبک قرن بیستم و بیست یکم میسازد و کسی تفکیک نمیکند که آیا این موسیقی کلاسیک، غیر کلاسیک یا مدرن است. تأثیری که از این سبکها میگیرند مهم است. اتفاقاً دنیا عطش چیزی را دارد: موسیقی یا هنری که از آن بوی انسان بیاید، بوی عشق و صلح و دوستی بیاید. این واقعاً شعار نیست. این میتواند در قالب موسیقی مدرن، کلاسیک یا هر چیز دیگری عرضه شود، مهم این است که این تأثیرگذاری را داشته باشد. ولی موسیقی کلاسیک و سنتی ریشههای موسیقی مدرن هستند و باید به این مسئله همیشه در جامعه خودمان توجه کنیم و فکر نکنیم که بهطور روزمره باید تغییرات بیریشه بهکار و هویت خودمان بدهیم تا همرنگ جهان شویم. همه جهان، همه جهان را با هویت خودش میخواهد. جهان بسیار زیبا و رنگارنگ است چنانکه اگر همه را طبق سیاستهایی که حالت استثمارگرایانه دارد تغییر دهیم، همه ما باید آمریکایی شویم، شکل غذا و پوششمان آمریکایی شود. این مقاومت اتفاقاً زیباست که هر هویتی حفظ شود و ارزشهای انسانها را در سراسر کره زمین نشان دهد. به همین علت من فکر میکنم، اگر سنتی و غیر سنتی را برداریم، هنر بازگوکننده زمان و لحظه خودش است مثل همین اجراهایی که شاهدش هستید. سازی که شما الان شنیدید، ما همین لحظه را تعریف کردیم، فردا ما جور دیگری هستیم و جور دیگری تعریف خواهیم کرد. این بسیار زیباست و بهتر است به این توجه کنیم تا اینکه بخواهیم آن را در چهارچوبهای خاصی بریزیم.
حدوداً یک دهه از ابداع سازهای ساخته شده توسط شما گذشته است. این ابدعات جوابگوی جامعه بوده است؟
ـ من شخصاً هیچوقت در هنر و موسیقی تن به این مسئله ندادهام که ثابت کنم برابر اصل هستم، در این مسئله کندوکاو کردهام و هیچ ادعایی هم ندارم چون فکر میکنم دنیای این مسئله آنقدر وسیع است که اگر من ادعا کنم، خیلی کوچک میشوم. این را میگویم که بچههای امروز یاد بگیرند: لحظهای که شما حس میکنی که باید ادعا کنی، یعنی هنوز به عظمت کار دست نیافتی و آنوقت از عظمت کار دور میشوی. مسائلی که در مورد سازهای ابداعی در این سالها به وجود آمده، واقعیت این است که در آن عقده خودکمبینی وجود دارد. من اولین کسی هستم که در این زمینه شروع به کار کردم. برای اینکه من آهنگساز هستم تا اینکه صرفاً یک نوازنده باشم. من دنبال رنگ هستم، من میتوانستم میز و تخته را هم به هم بکوبم و از آن رنگ بیرون بیاورم، برای حس خاصی که در موسیقی میخواستم. ولی این بدان معنا نیست که اگر دست به تولید سازهای ابداعی یا صداهای جدید میزنیم اینها در همان زمان جایگاه خود را پیدا کنند. اینها تجربههایی است که اگر به ذهن و دل و زبان بنشیند، ممکن است در آینده از آن چیزی دربیاید. ولی اگر شما در همه دنیا نگاه کنید، مثلاً موسیقی الکترونیک، موسیقی که روی ابزار غیر آکوستیک اجرا میشود، روی همین اصل به وجود آمده است. صداها اینقدر تعریفشده و زیباست، که این صداها را تمام سازهای مختلف، چه در غرب چه در شرق دارند. به همه اینها میشود بهصرف تجربه نگاه کرد و هرکسی تجربه شخصیش را دنبال میکند ولی نمیتوان به این چیزها بهصورت یک مسئله اصلی نکاه کرد. این سازها چه مبتکرش من باشم یا آقای شجریان یا فرد دیگری باشد، تنها دغدغههای ذهنی آن شخصی را که توجه به این مسئله دارد، حل میکند ولی نقشی در تاریخ ندارد، مگر اینکه زمان و قرنها بگذرد. اگر در همین اروپایی که شما زندگی میکنید و مینویسید بخواهید گوشهای از گوشههای ساز ویولن را عوض کنید با توجه به تغییراتی که در ویولن صورت گرفته، موسیقی دوره باروک و کلاسیک را میبینید که سازهای بادی و زهی چقدر بهصورت بدیهی تغییر کردهاند، یا آهنگسازها آهنگهایی ساختند که این سازها خودشان را تطبیق دادهاند و عوضشدهاند و در تاریخ قطعیت پیدا کردهاند. این به معنی نگاه کانزرواتیو نیست، بلکه، واقعاً اصالتی در این مسئله است که تغییر و ایجاد رنگ جدید باید ضرورتش به وجود بیاید. ما نمیتوانیم بگوییم سازهایی ابداع میکنیم که واقعاً تکاملیافته است. این سازها در منطقه خود ما وجود دارد. من هم برای تغییر ذائقه و تجربه شخصی این کار را کردم و هیچچیز را بهعنوان اصل قرار نمیدهم و هیچچیزی را هم بهعنوان اصل نمیپذیرم که اگر هر سازی که ابداع میشود باید ببینیم این سازها چه چیزی را اضافه میکنند و از نظر فیزیکی چقدر تکامل پیدا میکنند که مسئله کوک و صدادهی رو به تکامل برود، و تکامل در سازهای سنتی بیمعنی است چرا که صدای اصلی سازها ممکن است خیلی مدرن شده باشد. مسئله جالب این است که شما صدای اصلی را به شکل اصلیاش داشته باشید. اگر در زمانهای طولانی اثر خاصی از آن گرفته باشید که میشود بیرحمانه در مورد آن قضاوت کرد که شبیه این سازها را در طی قرنها بهصورت پیشرفته و تکاملیافته در کشورهای اطراف خودمان، در مغولستان و ترکمنستان و جاهای دیگر پیدا میکنید که اصلاً لزومی ندارد دوباره تکرار شوند. من بهعنوان آهنگساز برای ایجاد رنگ روی ابداع سازها کار میکنم، اما بهعنوان جانشین سازها این کار را نمیکنم. فکر نمیکنم با این زمان کوتاه بتوان روی این مسئله تکیه کرد، برای اینکه وقتی مقایسه میکنیم، این سازها نه از نظر فیزیکی تکامل پیداکردهاند و نه صدایی ایجاد میکنند که قبلاً وجود نداشته و ما میخواهیم آن صداها را ایجاد کنیم. در ایران و در کل منطقه پر از این سازها و تنوع صداهاست.
ادامه در بخش دوم...
** عکسها از : محمد تنگستانی
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر