«مهدی امینیزاده»، نخستین دانشجویی است که در تاریخ جمهوری اسلامی به خاطر فعالیتهای سیاسی ستارهدار شد. او از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ عضو شورای مرکزی «دفترتحکیم وحدت» و در کوی دانشگاه، عضو شورای منتخب متحصن ها بود. در طول فعالیتهای سیاسی خود چهار بار بازداشت شد که در آخرین بازداشت مورد شکنجه قرار گرفت.
سال ۱۳۸۴، پس از کنکور فوق لیسانس و اواخر دولت محمد خاتمی بود که امینیزاده به دفتر وزارت اطلاعات احضار شد. در آن جلسه دو ساعته، دو بازجو حضور داشتند. یکی از آنها پیشتر هم بازجوی امینیزاده بود و دیگری گفته میشد در بخش معاونت دانشجویی فعالیت میکرد. سوالها درباره فعالیتهای تحکیم و نظر او درباره ولایت فقیه بود: «مفصل توضیح دادم. به نظرم ولایت فقیه در سیستم ایران به دیکتاتوری منجر میشود اما یک لحظه هم فکر نمیکردم من را برای فوق لیسانس بازجویی میکنند.»
به روایت امینیزاده، آن زمان روابط دانشجویان با کمیته انضباطی و حراست دانشگاه متفاوت از الان بود و برای همین، دانشجویان تصوری از محرومیتی که در پیش بود، نداشتند، به طور مثال، بعد از ماجراهای کوی دانشگاه، نماینده ولایت فقیه در دانشگاه، مسوول حراست و معاون دانشگاه به همراهفرمانده بسیج دانشجویی مشغول پخش نامه آیتالله خمینی به «سیدعلی اکبر محتشمی پور»، وزیر وقت کشور مبنی بر منافق بودن نهضت آزادی و متهم کردن یکی از دانشجویان به عضویت در این نهضت بودند.
امینیزاده کاغذها را در همان حیاط دانشگاه از دست مسوولان گرفت و پاره کرد. حتی بعدتر که رییس نهاد رهبری از او به کمیته دانشجویان شکایت کرده بود، حاضر نشد به این کمیته مراجعه کند: «بعد از بازداشت من، یکی از مسوولان رفته بود پشت تریبون و نشریهای را که مسوولش بودم، در واکنش به پاره کردن نامه خمینی، پاره کرد. این نهایت واکنشی بود که انتظار میرفت. فضا طوری نبود که فکر کنیم این ستارهدار شدنها از طرف دانشگاه و وزارت علوم است. آن زمان نمیتوانستند محدودیتی برای ما در دانشگاه ایجاد کنند. اصلا فکرش را هم نمیکردیم.»
مهرماه سال ۱۳۸۴ در پی اعلام نتایج کنکور فوق لیسانس، امینیزاده در رشته علوم سیاسی قبول شد اما وقتی برای ثبتنام مراجعه کرد، برگهای به دست او دادند که کنار نامش، یک ستاره وجود داشت.
به او گفتند: «شما نقص پرونده دارید و باید به سازمان سنجش مراجعه کنید.»
در سازمان سنجش آموزش کشور به او گفتند وزارت اطلاعات با ادامه تحصیل او مخالف است. امینیزاده برای پی گیری وضعیت تحصیلی خود چندین ماه به سازمان سنجش مراجعه کرد، با محمد خاتمی و «مهدی کروبی» دیدار داشت و نامهای سرگشاده خطاب به محمود احمدینژاد نوشت. اما هیچکدام تاثیری در وضعیت او ایجاد نکرد؛ وضعیتی که در رسانه ها به «ستاره دار» مشهور شده بود. ستاره شده بود نماد دانشجویانی که حق ادامه تحصیل نداشتند.
امینی زاده معتقد است برخورد کروبی باعث مطرح شدن دانشجویان ستارهدار شد: «بهمن ماه همان سال "پیمان عارف" هم ستارهدار شد و دو نفر شدیم. از مهرماه سال بعد تعداد ستارهدارها زیاد شد. تجمعات اعتراضی برگزار میکردیم تا در نهایت به همراه یکی از خبرنگاران روزنامه "اعتماد ملی" نزد کروبی رفتیم. او محکم از ما دفاع کرد و فردای آن دیدار، ستارهدار شدن دانشجویان تیتر یک این روزنامه شد. در دیدارهایی که با مسوولان داشتیم، شنیده بودیم این مساله به شخص آقای خامنهای وصل است.»
در آن زمان، «محمدمهدی زاهدی» که وزیر علوم، تحقیقات و فن آوری بود، وجود دانشجویان ستارهدار را از اساس منکر می شد. «کمیته دفاع از حق تحصیل دانشجویان» در پی همین انکارهای مکرر مسوولان بود که تشکیل شد.
امینیزاده به تدریج از پی گیری وضعیت تحصیلی خود ناامید شد و به کار پیمان کاری در خارج از تهران روی آورد. سال ۱۳۸۷ متوجه شد از بازگشت به دانشگاه خبری نیست و برای همین تصمیم گرفت دانشگاه آزاد اسلامی را تجربه کند. در همان سال، در رشته علوم تحقیقات در این دانشگاه قبول شد اما وقتی برای ثبتنام مراجعه کرد، باز هم با همان توجیه مواجه شد که وزارت اطلاعات مخالف است: «۲۰ نفر میشدیم. با مسوول حراست که بیش تر با وزارت اطلاعات طرف بود، جلسه میگذاشتیم. آنها از اصلِ گزینش دفاع میکردند و میگفتند اگر گزینشی نباشد و یک متجاوز وارد دانشگاه شود، چه کسی جلوی تجاوز به خواهر و مادر شما را میگیرد؟ به اندازه یک ترم درگیر این پی گیری بودیم اما باز هم حل نشد تا اینکه به سراغ "مهدی هاشمی" که در آن زمان رییس هیات امنای دانشگاه آزاد بود، رفتیم.»
مهدی هاشمی در همان جلسه تماسی با اکبر هاشمیرفسنجانی میگیرد و پس از کسب مجوز، در تماس با مسوول حراست دانشگاه عنوان میکند: «حاج آقا گفته همین الان این بچهها را ثبتنام کنید.»
امینیزاده به همراه گروهی از دانشجویان ستارهدار توانستند تحصیلات خود را در دانشگاه آزاد ادامه دهند.
اما محرومیت از تحصیل چه تبعات شخصی برای دانشجویان به همراه دارد؟ امین زاده می گوید: «یکی از بدترین سرکوبها همین است. در زندان، افراد برای آرمانهای خود حبس میکشند اما ممنوعیت از تحصیل حس بیسر و صدا قفل شدن دارد. یک سقفی بالای سرت زدهاند که از آن بالاتر نمیتوانی بروی. راه پیشرفت را میبندند بدون آنکه کسی هم بفهمد. تا مدتی هم باور نمیکنی. بعضی از اطرافیان هم میگفتند خب چیزی نشده، اصلا بهتر که رد شدی!»
احساس خشم و درماندگی واکنش دیگر این دانشجویان است: «از سال ۷۶ تا ۸۴ بیش تر از ۸۵درصد وقت من با این فعالیتها می گذشت. زندگی شخصیام تحت تاثیر همین فعالیتها قرار داشت. روی باورمان، میخواستیم کاری انجام دهیم. حتی برای شرکت در تجمع مقابل قوه قضاییه، امتحان خود را از دست دادم و چهار واحدم صفر شد. ناخودآگاه بعد از محرومیت، خودت را با دیگر دانشجویان مقایسه هم میکردی؛ بچههای دیگری که از همه مواهب پیشین زندگی برخوردار بودند، درس میخواندند، میهمانی میرفتند، با دخترها ارتباط داشتند، بعد هم فارغالتحصیل و وزیر و وکیل میشدند. ولی ما زندگی خود را وقف کرده بودیم. آنها دغدغهای نداشتند ولی ما میخواستیم تغییری ایجاد کنیم اما میدیدیم خنثی شده ایم.»
امینیزاده در طول تحصیل و فعالیتهای سیاسی خود چهار بار، در سالهای ۱۳۷۷ که نخستین سالگرد دوم خرداد بود، ۱۳۸۰ در پی بازداشت گسترده ملیمذهبیها، ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ بازداشت شد. بازداشت آخر اما روایت متفاوت و مملو از شکنجهای دارد. او سه ماه در بازداشت بود و تنها در یک نمونه، دو شب و سه روز او را سر پا نگه داشتند و اجازه ندادند بخوابد. در تمام این بیداریها هم او را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
در پی انتخابات سال ۸۸ بود که باز هم احضاریههایی برای امینیزاده ارسال شد در حالیکه مدتها بود فعالیت سیاسی خاصی نداشت. همسرش که خود فرزند یک زندانی عقیدتی بود، در آن زمان باردار بود. تمامی این تجربه ها و کودک در راه باعث شد او نیز دل به دریا بزند و با ۱ روز پیادهروی از مرز خوی، ایران را برای همیشه ترک کند: «هنوز هم دلم میخواهد دوباره بتوانم به دانشگاه برگردم. الان دوره مهندسی عمران را میگذرانم اما دوست دارم بعد از تثبیت کارهایم، باز هم به دانشگاه بروم.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر