«از صبح فردای اعدام ها، فضای امنیتی سختی در زندان حاکم شده بود. همه زندانی ها، اعم از زندانیان عقیدتی و زندانیان عادی، در این مورد پچ پچ می کردند. بچه های اندرزگاه هفت در سالن 21 در اعتراض به اعدام ها دست به اعتصاب غذا زدند. من هم آن جا بودم. چهار روز اعتصابمان را ادامه دادیم. پنج شنبه روزی بود که بعد از تمام شدن نماز ظهر، نیروهای اطلاعات به همراه گاردی که از زندان قزل حصار برای کمک با خودشان آورده بودند، با توهین و تحقیر به بند ما یورش آوردند، به شکل خشونت باری به ما دست بند و پابند و چشم بند زدند و بدون این که حتی اجازه پوشیدن دمپایی هایمان را بدهند، با کتک و توهین و به طرز وحشیانه ای ما را بردند به سمت انتهای ساختمان حفاظت زندان. دست چپ این ساختمان یک فضای حیاط مانند بزرگ است که ما را آن جا نشاندند در ذل گرمای طاقت فرسای مردادماه. به مدت هفت ساعت مدام روی کف سیمانی حیاط داغ و در حالی که پاهایمان برهنه بود، جلوی آفتاب نشانده شدیم.»
این ها گفته های آقای «سیروان» است؛ فعال کُردی که از فردای اعدام دسته جمعی ۱۱ مرداد امسال سنی مذهب ها، در بند 10 زندان «رجایی شهر»، همراه با سایر هم بندی هایش اعتصاب غذا کرده است: «دنبال گوشی تلفن یا هر مسیر ارتباطی با دنیای بیرون بودند. ورق به ورق دفتر و کتاب ها و کاغذها را گشتند. هر شماره تلفنی که دیده بودند را با خودشان بردند تا به قول خودشان در موردش استعلام و تحقیق کنند؛ جدا از این که هر هدفون و هندزفری و مرجع و قلم و حتی کتاب دعا و قرآن هایی که با مجوز خودشان به بند آورده بودیم را با خودشان بردند. حتی از شوفاژهای برقی یا هیترهای کوچکی که بچه های بند برای گرم کردن اتاق در فصل سرما خریداری کرده بودند هم نگذشتند.»
آن ها کل بند را به هم ریخته بودند. هیچ چیزی سرجایش قرار نداشت و وضعیت آشفته و ویران شده ای بود. زندانیان ساکن بند بر سر تلی از وسایلشان ایستاده بودند؛ وسایلی که همه تخریب شده بودند و آن ها برای تک به تک این وسایل، ساعت ها نامه نگاری کرده بودند.
سیروان می گوید: «چند روزِ سخت بر ما گذشت تا بعد از آن دلشکستگی و عزاداری، داخل بند را مرتب و قابل سکونت کردیم.»
وضعیت روحی اغلب آن هایی که بازمانده بودند، بسیار ناراحت کننده بود: «دوستانمان که سالیان سال با هم زندگی می کردیم را اعدام کرده بودند. تا چند ساعت قبل از آن داشتیم می گفتیم، می خندیدیم و ذکر خاطره می کردیم. یک باره بخش زیادی از زندگی روزمره مان را گم کرده بودیم.»
از کل بندی که آن همه شلوغ بود و برو بیا داشت، فقط چهار نفر با احکام غیر اعدام و سه اعدامی دیگر که حکم اعدامشان صادر شده بود، در بند باقی مانده بودند. «سید جمال موسوی»، «فرشید ناصری» و «برزان نصرالله زاده» و 9 نفر باقی مانده از سنی مذهب ها تا دو هفته بعد از اجرای حکم اعدام دسته جمعی، در سوییت های متعلق به سپاه پاسداران نگه داری می شدند و فقط وقتی به سالن خودشان برگشتند که ساکنان سالن 21 برای بازگرداندن آن ها دست به اعتصاب غذا و اعتراض گسترده زدند.
«ریاض»، یکی دیگر از ساکنان این زندان به بخش دیگری از ماجرا اشاره می کند؛ این که بعد از اعدام دسته جمعی سنی مذهب ها، چه بر سر وسایل شخصی آن ها در زندان آمد: «تمام وسایلی که بچه های سالن 10 با دشواری و با پول خودشان خریداری کرده بودند را پس ندادند. آن ها با وجود نداری، میلیون ها تومان هزینه خرید آن وسایل را داده بودند. چندین میلیون کتاب باقی مانده بود؛ کتاب هایی که با مجوز زندان و با مساعدت خانواده ها، با مصیبت و سختی بسیار به داخل بند آورده شده بودند. همه کتاب های بچه ها را علنا دزدیدند و مصادره کردند یا هر چه که بخواهید اسمش را بگذارید. به هر حال، آن ها را پس ندادند.»
او از کارت تلفن، یادگاری های شخصی، تسبیح های دست ساز، انگشترهای نشانه دار، کتاب و دفترهای یاداشت بی سرانجام می گوید و ازکارت های بانکی که بعد از اعدام این زندانی ها، سوزانده شدند: «دو عدد کولر گازی خریده بودند، هر کدام چهار میلیون تومان که آن ها هم گم و گور شدند و پس داده نشدند.»
بعد از یورش نیروهای امنیتی زندان رجایی شهر با همراهی گارد حفاظت زندان قزل حصار در صبح روز بعد اعدام ها، خطاب به بازماندگان سالن 10 می گویند که اگر کوچک ترین خبری در این مورد رسانه ای بشود، عکسی یا تصویری از فضای زندان به بیرون درز پیدا کند، بلایی بدتر از آن چه بر سر اعدام شده ها رفته، بر سر آن ها نیز نازل خواهد شد: «کیوسک هایی نصب کردند با کارت هوشمند محدود؛ کارت هایی که خودشان آن را صادر می کنند و بیش تر از پنج شماره متفاوت از بستگانت را نمی توانی در حافظه این کارت ها ثبت کنی و تماس بگیری. آن ها این روزها از انتقال ما به جایی حرف می زنند با فاکتورهای امنیتی فوق سری؛ جایی که حتی توالت ها و چراغ خانه هایش به دوربین های فوق پیشرفته مجهز هستند. جالب است که کسی را رییس اندرزگاه کرده بودند که حتی برای مدیریت کل زندان رجایی شهر هم اعتباری قایل نیست.»
با وجود همه آن چه گذشته، شرایط روحی زندانیان بند سنی ها بد نیست. آن ها با این که با اغلب اعدام شدگان نسبت فامیلی نزدیک داشتند، برادر، دوست، پسرعمو یا هم بندی قدیمی خود را از دست داده اند اما هنوز هم به زندگی و به آزادی امیدوارند.
بین آن ها دو زندانی به نام های «تیمور نادری زاده» و «فرزاد شاهنظری» که پیش از این با حکم اعدام مواجه بوده اند، به همراه «فرشید ناصری»، احکامشان نقض شده و هر کدامشان در جریان رسیدگی به پرونده در شعبه 15 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی «صلواتی»، به 15 سال حبس محکوم شده اند: «بقیه اعدامی ها امیدی به نجات ندارند. با یاد خدا شبشان را روز می کنند ولی همین قدر می دانند که زیر سایه مرگ نفس می کشند چون نمی شود به آن ها گمان عطوفت و مهر برد.»
این زندانی ها می گویند اتهام اقدام مسلحانه در موردشان صدق نمی کند و تحت فشار بازجویی به چنین امری اعتراف کرده اند. از «لقمان امینی»، «بشیر شاه نظری» و «سامان محمدی» می گویند که با وعده عفو و وعده های دیگر تطمیع شده اند تا علیه خودشان دست به اعترافات ساختگی و جعلی بزنند.
پرونده اغلب زندانیان بند سِنی مذهب های کُرد در شعبه 28 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی «مقیسه»مورد رسیدگی قرار گرفته است؛ قاضی که به صدور احکام طولانی مدت در قوه قضاییه مشهور است. بازپرس کل پرونده های آن ها نیز شخصی به نام بازپرس «مبارکی» بوده است.
آن ها در جریان روند دادرسی، از حق داشتن وکیل محروم بوده اند. چند نفری هم که وکیل اختیاری داشته اند، به ندرت با دفاع وکیل به جایی رسیده اند.
ریاض می گوید وقتی با بچه های بند حرف می زند، متوجه می شود که دادگاه اغلب آن ها سه یا چهار دقیقه به طول انجامیده و هیچ کدامشان در جریان رسیدگی به پرونده، اجازه اظهار نظر یا دفاع نداشته اند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر