close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

محسن سازگارا؛ مجاهدین و اطلاعات سپاه دو لبه تیز یک قیچی هستند

۲ آذر ۱۳۹۵
ایران وایر
خواندن در ۹ دقیقه
از محسن سازگارا، معاون سیاسی وزیر مشاور وقت به عنوان یکی از حاضران در جلسات محرمانه نام برده می‌شود
از محسن سازگارا، معاون سیاسی وزیر مشاور وقت به عنوان یکی از حاضران در جلسات محرمانه نام برده می‌شود

بعد از ارسال شکایت رسمی از قوه قضاییه و انتشار دل نوشته‌ «مریم اکبری منفرد» از زندان، از اعزام ‌‌او به مراکز پزشکی جلوگیری و تهدید شده که ملاقات ممنوع می‌شود اما او تصمیم گرفته است تا گرفتن پاسخ صریح و روشن شکواییه‌اش، دست از پی گیری برندارد.

او نامه دیگری به دادستانی نوشته و تاکید کرده است  که خواستار روشن شدن وضعیت شکایتش است؛ شکایتی که ربطی به وضعیت خودش ندارد. مریم هفت سال است در زندان «اوین» روزگار می‌گذراند. دختر کوچکش سه سال و نیمه بوده که بازداشت شده و حالا کلاس پنجم دبستان است. دختر بزرگ‎ترش که نوجوان بوده، حالا دانشجو است. او هفت سال است نتوانسته یک دل سیر با بچه‌هایش حرف بزند. هفت سال است نه با آن‌ها خرید رفته، نه به تکالیف‌شان رسیده و نه برایشان غذا پخته و مادری کرده است. با این حال، او از داخل زندان با شکایت رسمی از قوه قضاییه، تنها خواهان روشن شدن جزییات اعدام خواهر و برادرانش شده و به هیچ‌کدام از مشکلات خود اشاره ای نکرده است.

سه برادر و یک خواهر مریم در دهه 60 کشته شده‌اند اما هرگز جسدشان تحویل داده نشده، محل دفن‌ آن ها مشخص نیست، چگونگی مرگ‌شان عنوان نشده و مشخص نیست مسوولیت اعدام آن‌ها با چه کسی است.

«حسن جعفری حاتم»، همسر مریم به «ایران‎وایر» می‌گوید: «مریم فقط سوال کرده است و جواب سوالاتش را می‌خواهد. دادخواست داده و باعث و بانی نوشتن این دادخواست، جمهوری اسلامی است چون مریم خانه‌دار بود و کاری به این چیزها نداشت اما وقتی هفت سال زندان باشی، دادخواهی را یاد می‌گیری.»

مریم در جریان شلوغی‌های عاشورای 88 بازداشت شده است: «اصلا کاری به سیاست نداشت. او اتفاقی دستگیر شد. اول حکم اعدام برایش بریدند، بعد تبدیل شد به 15 سال حبس.»

قاضی او را به اتهام «محاربه از طریق عضویت در سازمان مجاهدین خلق» محکوم کرده است. حسن جعفری روز دادگاه را به خوبی به یاد دارد: «دختر سه و سال و نیمه‌ام در بغلم بود. گفتم آقای قاضی! زن من خانه‌دار است و ما بچه داریم. تو را به خدا حکمی بده که برویم دنبال کارمان. اما...» 
می‌گوید: «مریم اتهامش را نپذیرفت اما به خاطر این که خواهر و برادرهایش از هواداران سازمان مجاهدین بودند، قاضی حرفش را قبول نکرد. وقتی هم حکم را داد، خودش گفت تو جور خانواده‌ات را می‌کشی.»

مریم اکبری منفرد همراه شکایت رسمی‌ خود، نامه‌ای نیز به هم‎وطنانش نوشته و آن چه بر خواهر و برادرها و خانواده‌اش گذشته را شرح داده است. 
حسن جعفری حاتم می‌گوید: «جسد هیچ‌کدام را تحویل ندادند. فقط نشانی قبر "علیرضا" و "غلامرضا" را دادند. هر دو آن ها را در بهشت زهرا دفن کرده‌اند اما تا حالا نگفته‌اند که "عبدالرضا" و "رقیه" را کجا به خاک سپرده‌اند.»

عبدالرضا و رقیه جزو اعدامی‌های تابستان 67 هستند و علیرضا و غلامرضا به ترتیب در سال‌های 60 و 64 کشته شده‌اند. جرم همه آن‌ها، هواداری و عضویت در سازمان مجاهدین خلق بوده است.

در نخستين روزهای سال 1360، آيت‌الله «علی قدوسی»، دادستان كل انقلاب كه بعدها توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق ترور شد، اطلاعیه‌ای 10 ماده‌ای برای فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی صادر کرد. در بخشی از این اطلاعیه، از احزاب و گروه‌های سیاسی خواسته شده بود سلاح‌های خود را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و یا مقامات انتظامی تحویل دهند.در بخش دیگری از این اطلاعیه تاکید شده بود احزاب و گروه‌هایی که از تحویل سلاح خودداری کنند، طبق قانون، در دادگاه های انقلاب محاكمه می‌شوند و براساس قوانين اسلامی مربوط به «محارب» با آن‌ها رفتار خواهد شد.

شوهر مریم تاکید می‌کند هیچ‌کدام از برادرزن‌ها و خواهرزنش سلاح در دست نگرفته‌ بودند: «زمان شاه که هواداری از مجاهدین جرم نبود. این‌ها هم هواداری می‌کردند؛ در تظاهرات شرکت می‌کردند، روزنامه "مجاهد" را می‌خواندند و نشریه پخش می‌کردند. نه تفنگ داشتند و نه مبارزه مسلحانه می‌‌کردند. یکی از برادرهایش اصلا نشریه می فروخت. او را گرفتند و بردند و بعد هم اعدامش کردند.»

گفته می‌شد این بیانیه دادستان، چکیده دو جلسه محرمانه‌ای بوده که برای مبارزه با گروه‌های سیاسی مخالف نظام تشکیل شده بود و در آن تصمیم گرفته بودند به شدت با اعضا و هواداران این گروه‌ها و احزاب برخورد شود. یکی از تصمیم های این جلسه این بود که حتی برای پخش پلاکارد، روزنامه و... اشد مجازات درنظر گرفته شود. 
مریم منفرد در نامه‌اش نوشته است که برادر 17 ساله‌اش، عبدالرضا را سال 59 به جرم پخش نشریه مجاهد دستگیر کرده بودند: «قاضی حکم سه سال داده بود. حکم که تمام شد، آزاد نشد تا این که سال 67 گفتند اعدام شده است.»

از «محسن سازگارا»، معاون سیاسی اجتماعی «بهزاد نبوی» که وزیر مشاور در امور اجرایی در دولت «محمد علی رجایی» بود، به عنوان یکی از حاضران در جلسات محرمانه نام برده می‌شود. اما او معتقد است سندی که روزنامه «کار»، ارگان «سازمان فداییان خلق» از آن دو جلسه محرمانه منتشر کرده، کاملا جعلی بوده است: «زمان دولت رجایی، نخست وزیری طرحی فراهم کرد که ما بیاییم آزادی‌های سیاسی گروه‌ها را تضمین کنیم و از گروه‌های مسلحانه هم بخواهیم اسلحه‌هایشان را تحویل دهند چون هیچ کشور و حکومتی گروه‌های مسلحانه را تحمل نمی‌کند. ما گفتیم دولت که زور ندارد، بهتر است کسانی که در حکومت قدرت بیش تری دارند، حضور داشته باشند. از قوه قضاییه، دادستانی انقلاب، سپاه، همه را در چند جلسه دعوت کردیم.»

برگزاری جلسات شش ماه وقت می برد: «همه هم توافق کردند. آن موقع مثلا چریک‌های فدایی خلق استقبال کردند و اسلحه‌ها را هم تحویل دادند اما مجاهدین خلق شروع کردند خط و نشان کشیدن و رهبرانشان گفتند این مثل خلع سلاح مجاهدین صدر مشروطه است. آن ها برای این که سلاح ها را تحویل ندهند، سندی جعل کردند و گفتند بیانیه 10 ماده‌ای فریب است و این‌ها جلساتی داشته‌اند که گفته‌اند هواداران گروه‌ها و احزاب را بگیرید و بکشید و یک چیزهای این طوری که از بیخ دروغ بود. از آن طرف، آقای " اسدالله لاجوردی" که دادستان انقلاب بود، در جلسات شرکت نمی‌کرد. یک بار موفق شدیم ایشان را ببینیم که برای ما خط و نشان کشید و گفت شما هم لیبرالید و هم‏دست این منافقین هستید؛ این ها مسلح هستند، باید کشته شوند و... . خلاصه از آن طرف مجاهدین و از طرف دیگر لاجوردی کاری کردند که عملا آن پروژه شکست خورد.»

 علیرضا، برادر دیگر مریم سال 60 به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق بازداشت و همان سال هم اعدام می‌شود. شوهر خواهرش می‌گوید: «برای مراسم شب هفت، سر خاکش رفته بودند که یک عده را دستگیر کردند. مادر و خواهر مریم را هم دستگیر کرده بودند.»

مادر مریم پنج ماه بعد آزاد می‌شود اما خواهرش رقیه هشت سال حبس می‌گیرد. چیزی به پایان محکومیتش نمانده بوده که در تابستان 67 اعدام می‌شود. 
غلامرضا هم سال 62 دستگیر می‌شود و سال 64 خبر کشته شدن او را می‌دهند. محسن سازگارا می‌گوید: «من سال 60 از کار سیاسی کنار کشیدم و وارد بخش صنعت شدم. اما از همان سال، کار دست خشن‌ترین بخش‌های نظام، مثل آقای لاجوردی افتاد. از سوی دیگر، سران مجاهدین که فرار کردند، بچه‌های هواداری که تو خیابان و خانه‌های دسته جمعی بودند، دستگیر شدند و خیلی‌هایشان همین طوری اعدام شدند.»

جسد غلامرضا اکبری منفرد را تحویل نمی‌دهند اما نشانی قبرش را روی کاغذی برای خانواده می‌نویسند: «حالا مریم می‌خواهد حداقل نشانی قبر خواهرش رقیه و برادر دیگرش، عبدالرضا را هم داشته باشد و بداند چه بر سر آن‌ها آمده است.»

محسن سازگارا نامه‌های مریم اکبری منفرد را خوانده و در جریان پرونده دادخواهی او قرار گرفته است. از او می‌پرسیم به عنوان یکی از افرادی که دربدنه انقلاب بودید، احساس‌تان چیست؟ 
می گوید:«وقتی برای جراحی چشم‌ خود به انگلیس رفته بودم، یکی از دوستان قدیمی من را دعوتم کرد. همسرش از اعضای مجاهدین خلق بود و شش سالی را هم در زندان گذرانده بود. بعد از شام یک باره گفت فلانی ما این حرف‌ها و مصاحبه های تو را دنبال می کنیم، خیلی هم خوب است. بهایش را هم دادی و زندان رفتی. اما یک سوالی سر دلم مانده و بگذار بپرسم. گفت دهه 60 که ما زندان بودیم و شلاق خوردیم و شکنجه می‌شدیم، تو کجا بودی؟ گفتم اگر به لحاظ شخصی می گویی، آن وقت در صنعت بودم و اصلا نمی دانستم صبح و شب‌ام چه طور می گذرد. به هر حال، 140 تا کارخانه کشور را در زمان جنگ اداره می‌کردیم. ولی این چیزی از بار مسوولیت من کم نمی‌کند. بالاخره من هم بخشی از یک مجموعه حکومتی بودم که یک گوشه دیگرش داشته این بلا را بر سر شما می آورد. ولی اگر به لحاظ فکری می‌گویی، همان جایی بودم که آقای خمینی بود. همان جایی بودم که "مسعود رجوی" بود و خود تو هم بودی. من جایی بودم که یک ملت آن جا بود. تب انقلاب هنوز عرق نکرده بود و تصور همه ما این بود که این خشونت ورزی‌ها بخشی از پروسه  انقلابی گری است. طول کشید تا قباحت و زشتی آن را فهمیدیم و اگر نفرین و ناله ای است، باید نثار آن تفکر انقلابی خشونت ورز انتقام گیر کرد.»

رضا اکبری منفرد، برادر مریم که الان 63 ساله است هم در زندان «گوهردشت» دوران محکومیت پنج سال و نیمه خود را می‌گذراند. دو خواهر، یک برادر، خواهرزده و برادرزاده مریم در آلبانی مستقر هستند اما تماس و دیدار با آن‌ها جرم تلقی می‌شود. رضا اکبری منفرد به جرم تماس خانواده‌اش از لیبرتی با او دستگیر شده و به پنج سال و نیم زندان محکوم شده است. او هم جور خواهر و برادرهایش را می‌کشد. سی و چند سال از انقلاب گذشته اما خانواده مجاهدین هنوز دارند تاوان پس می‌دهند. دلیل این همه نفرت چیست؟ 
این را که می‌پرسیم، سازگارا بدون معطلی می‌گوید: «برای این که هیچ‌کدام از دو طرف تئوری‌ خود را کنار نگذاشته‌اند. نفرت ورزی دو طرفه تزریق می‌شود. آقای "حسینعلی منتظری" با این که پسرش توسط مجاهدین کشته شد، وقتی تئوری‌اش عوض شد، از حقوق آن‌ها دفاع کرد و حتی منصب رهبری را نادیده گرفت. اما مجاهدین و تندروهای انقلابی مثل اطلاعات سپاه و... دو لبه تیز یک قیچی هستند. هیچ‌کدام هم کوتاه نمی‌آیند. شما به لغاتی که در جلسات مجاهدین به کار می‌رود، دقت کنید: "مرگ باد"، "ملعون"، "سرنگون باد". در جمهوری اسلامی هم که اسلام فقاهتی و روحانیونی که به راحتی فتوای مرگ می‌دهند، حضور دارند. پس این نفرت ادامه می‌یابد.»

یکی از مقامات دادستانی به طور شفاهی به شوهر مریم گفته است مسوولان اعدام‌های 67 الان یا مرده‌اند یا پیرشده‌اند. حالا او در نامه اخیرش نوشته است با این وجود می‌خواهد نام همه آن‌ها را بداند و پی گیر رسیدگی به شکایتش است.

یک وکیل دادگستری در تهران به «ایران‎وایر» می‌گوید: «طبق قاعده، نامه شکایت پس از ارسال به دادستانی باید رسیدگی شود و دادستانی آن را به مراجع قضایی یا اداری ذی‎ربط بنا به موردش ارجاع و جوابی ارایه دهد چون زندانی بودن فرد عاملی برای از بین رفتن حقوقش نیست. زندانی حق شکایت دارد و وقتی شکواییه می‌نویسد، اساسا مقامات زندان مکلف هستند آن را به مقامات ذی ربط برسانند.»

با این حال، مریم تاکنون جواب شکایتش را نگرفته، فقط تحت فشار قرار گرفته است. حسن جعفری می‌گوید:«تا الان ملاقات‌ها را قطع نکرده‌اند اما مدام تهدید می‌شود که ملاقتش را قطع می‌کنند. اجازه اعزام به بیمارستان و دکتر هم به او نمی‌دهند. الان مثانه‌اش مشکل دارد، به خاطر مشکل رماتیسم، دست و پایش درد می‌کند و وقت دندان‎پزشکی دارد اما گفته‌اند به خاطر این نامه، اجازه اعزام نمی‌دهیم.»

مریم اکبری منفرد براساس «قانون آیین دادرسی جدید»، باید با تجمیع مجازات ها از زندان آزاد شود اما درخواست اعاده دادرسی او برای اعمال قانون جدید رد شده است: «تا الان باید آزاد می‌شد. پرونده را داده بودیم دیوان، فرستادند شعبه یک قم. بعد از هفت ماه هم به ما گفتند در صلاحیت ما نیست به این پرونده رسیدگی کنیم و دوباره پرونده را به شعبه 15 برگردانده‌اند؛ یعنی دوباره پرونده رفته پیش آقای "صلواتی"!»

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

طلبه حامی حیوانات: پدرم گفت این راه به بهشت می رود

۲ آذر ۱۳۹۵
آیدا قجر
خواندن در ۵ دقیقه
طلبه حامی حیوانات: پدرم گفت این راه به بهشت می رود