در ماه های گذشته بارها با بازدیدکنندگان قبر «هوشنگ گلشیری»، «احمد شاملو»، «محمد مختاری»، «سهراب سپهری»، «محمدعلی سپانلو» و حتی «قیصر امین پور» که از شاعران نزدیک به حکومت بود، برخورد شده است. این در حالی است که داستان تخریب قبرهای آن ها هم چنان ادامه دارد.
شب شام غریبان امسال وقتی زیارت کنندگان مزار شاملو به امام زاده «طاهر» کرج رفتند، با برخورد قهری نیروهای حاضر در این گورستان مواجه شدند.
«مسعود»، دانشجو و علاقه مند به ادبیات که پیش از این هم بارها به این مکان رفته است، تجربه خوبی از مراجعه به امام زاده طاهر کرج ندارد: «محل گورستان تقریبا همیشه تحت نظارت نیروی انتظامی یا لباس شخصی ها است. هر ساعتی که آن جا بروی، آن ها حضور دارند و اوضاع را کنترل می کنند. یک بار تنهایی رفته بودم، متعرضم نشدند اما کافی است دو یا سه نفر باشید. به سمت تان می آیند و باید شانس بیاورید که بدون توهین، شما را متفرق یا به برگشتن تشویق کنند.»
«حمیدرضا مردانی»، شهروند ساکن تهران می گوید: «افرادی که با مردم برخورد می کنند، نیروی انتظامی نیستند. ماموران نیروی انتظامی مردمی تر هستند و بهتر می توان با آن ها کنار آمد. آن ها اغلب نیروهای بسیج منطقه هستند که گاهی با لباس شخصی و گاهی هم با لباس های نظامی بدون درجه و اتیکت تردد می کنند.»
مسعود شعرهای شاملو و «فروغ» را دوست دارد و علاقه اش او را به سمت این مکان ها می کشاند: «نمی دانم چرا باید برای نیم ساعت نشستن بر سر مزار شاملو کتک بخورم یا تحقیر بشوم. با این که شخصا معتقد به مقدس سازی نیستم اما واقعا درک نمی کنم چرا نباید همان جور که سر قبر حافظ می رویم، نتوانیم سر قبر فروغ هم برویم بدون این که واهمه داشته باشیم؟»
او می گوید تا مدت ها هر بار که برای زیارت قبر فروغ به «ظهیرالدوله» می رفته، با در بسته مواجه می شده است.
ظهیرالدوله گورستان کوچکی است در شمال تهران، بین منطقه «تجریش» و امام زاده «قاسم» که به علت وجود قبر«علی خان ظهیرالدوله»، ملقب به «صفاعلی»، از شخصیت های سیاسی و مذهبی معروف دوران قاجار، به همین نام شهره شده است.در آن جا افراد صاحب نامی چون «ایرج میرزا»، «رهی معیری»، «محمدتقی بهار»، «فروغ فرخزاد»، « روحالله خالقی» و «قمرالملوک وزیری» مدفون شده اند. این گورستان از سال 1340 تا به حال پذیرای هیچ میهمان درگذشته ای نبوده است.
مسعود می گوید: «همیشه درِ ظهیرالدوله بسته است. یک کاغذ چسبانده اند روی در آن که بنا به تشخیص هیات امنا و به خاطر عدم رعایت شوونات مذهبی، فقط پنج شنبه ها و در دو ساعت مجزا، زن ها و مردها می توانند برای زیارت درگذشتگان به آن جا بروند.»
این قانون تفکیک جنسیتی از روز شانزدهم آبان ماه سال 1392 تا به حال اجرا شده است. روزهای پنج شنبه ماموران امنیتی و نیروهای بسیج امام زاده «صالح» در تجریش این گورستان کوچک قدیمی را کنترل می کنند.
متولی گورستان ظهیرالدوله، پایگاه بسیج امام زاده صالح است که اعضای آن نگاه مهربانی به جوانان مراجعه کننده به این گورستان ندارند.
جوان ها در این گورستان شمع روشن می کنند و اغلب بر سر مزار فروغ اشعارش را می خوانند.
داستان اما به برخورد با مراجعه کنندگان به این گورستان محدود نشده است. این اواخر حتی سنگ قبر محمدعلی سپانلو که در قطعه «نام آوران» بهشت زهرا به خاک سپرده شده، از این دست درازی ها مصون نمانده است.
«مهدی اخوت»، دوست و همراه نزدیک سپانلو در این مورد به روزنامه «شرق» گفته است: «اول آمدهاند و با پتک به جان سنگ آرامگاهش افتادهاند و چون نتوانستهاند خرابش کنند، با سیمان رویش را پوشاندهاند. نه این که ملات سیمان بریزند و فرار کنند، نه! خیلی آرام و با دقت، انگار که خیالشان راحت باشد از این دستدرازی.»
حمید رضا مردانی، یکی از کسانی که در جریان بازدید از مزار شاملو مورد تهدید قرار گرفته است، می گوید: «دوست عزیزی از آبادان آمده بود تهران. از او پرسیدم دلش می خواهد کجا را ببیند؟ گفت قبر شاملو، فروغ و احمدمحمود. گفت این همیشه خواسته قلبی اش بوده. برای همین هم روز بیست و چهارم مهرماه و شب شام غریبان رفتیم امام زاده طاهر، سر مزار شاملو. اما خدا به ما رحم کرد که یک دل سیرکتک نخوردیم و زود دست از سرمان برداشتند.»
حمیدرضا و دوستش وقتی به آن جا می رسند که چند نفر دیگر از دوست داران شاملو هم از قبل آن جا بوده اند. شمع روشن و شروع می کنند به دکلمه شعرهای شاملو. هنوز چند دقیقه ای از شعرخوانی آن ها نگذشته بوده که صدای بی سیم ماموران امنیتی می آید: «چند مامور بودند با لباس نظامی که یکی از آن ها بسیار هم چاق و غضبناک بود. یعنی همگی آن ها کلا عصبانی بودند. بدون این که یک کلمه گفت و گو رد و بدل بشود، یک نفرشان شروع کرد با پوتین به خاموش کردن و له کردن شمع ها. من گفتم برادر! روشنایی که خوب است. چرا این جور می کنید؟ اماهنوز جمله ام به انتها نرسیده بود که دو سه نفره ریختند سرم و کشان کشان مرا بردند سمت پارکینگی که احتمالا ماشین شان آن جا پارک بود.»
موقع تلاش برای دستگیری حمیدرضا، یک نفر از این افراد مدام از «حاجی» طلب دستبند می کرده است: «من هم دیدم اوضاع دارد بد می شود، گفتم ولم کنید، همین الان این جا را ترک می کنم. تا این جمله را نگفتم، ولم نکردند. از حالت نیم خیز بلند شدم و ایستادم و دیدم هیچ کدام از کسانی که بر سر مزار شاملو حضور داشتند، دیگر آن جا نبودند. یکی از مامورها زد پشت کمرم و گفت سریع بزن به چاک.»
«فرشته حسین زاده»، دانشجوی رشته معماری که تجربه برخورد بد ماموران را دارد، می گوید: «آن ها از هر نماد و سمبلی که به مخالفان سیاسی مرتبط باشد، واهمه دارند؛ ولو مزار چند شاعر.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر