از 12 سالگی عضو تیم ملی شنای ایران بوده؛ رکورد دار 200 و 100 متر قورباغه و 400متر مختلط تیمی در هفتمین دوره بازیهای آسیایی تهران 1974.
او در مسابقات جهانی یوگسلاوی، مسابقات جوانان بلگراد، مسابقات مجارستان، دوجانبه ایران و آلمان، ایران و شوروی و المپیک دانشآموزان جهان (پاریس 1976) نیز شرکت کرده و یک مدال برنز و مقام سومی از مسابقات نوجوانان در بلگراد را به دست آورده است.
در کنار شنا و تنیس روی میز، اسکی و سنگنوردی را دنبال میکرده است اما در سال 63، پس از این که «شورای انقلاب فرهنگی» حکم اخراج و محرومیت از تحصیل او در دانشگاه های کشور را میدهد و قرار تعقیب به خاطر شرکت در اعتراضات دانشجویی برایش صادر میکنند، از کشور خارج می شود.
32 سال از آن روزها گذشته است اما «تونیا ولی اوغلی» همه چیز را با جزییات به یاد دارد؛ همه چیزهایی که مسیر زندگی او و بسیاری از هم نسلانش را عوض کردهاند: «وقتی انقلاب شد، 17 ساله و در کلاس چهارم نظری بودم. واقعیت این است که روزهای اول انقلاب چون یکی از بستگان نزدیکم زندانی سیاسی بود و خیلی دوست داشتم زندانیان سیاسی آزاد شوند، وقتی اینها شعار "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" میدادند، خوشحال میشدم و حتی در تظاهرات آن ها هم شرکت میکردم. آن روزها یک موج ایجاد شده بود که خیلیها با این موج همراه شدند.»
اما وقتی عکس بازیگران زن از سر در سینماها پایین کشیده میشود و پوستر فیلمها پاره میشوند او و بسیاری از همفکرانش متوجه میشوند که با روی کار آمدن مذهبیون، نه تنها شنا بلکه ممکن است هر ورزشی برای زنان تعطیل شود: «همینها باعث شد که من از شرکتکنندگان فعال تظاهرات علیه حجاب زنان باشم. درست خاطرم هست؛ هشت مارس1357 بود که از رادیو اعلام شد زنان باید حجاب داشته باشند. بچه های دبیرستانی با هم صحبت کردیم و دیدیم این دیگر شوخی بردار نیست. از مدرسه بیرون زدیم به سمت دانشگاه تهران و متوجه اعتراض دانش آموزان دیگر و سایر زنان شدیم. تظاهرات خود به خودی شکل گرفت. بعد هم چهار روز تحصن، هر روز یکجا برگزار شد؛ یک روز جلوی روزنامه آیندگان، یک روز جلوی دانشگاه تهران و دو روز هم مقابل ساختمان دادگستری تهران تحصن کردند.»
تونیا ولی اوغلی آخرین روزهای حضور زنان شناگر ایران را در مسابقات بین المللی به خوبی به یاد دارد؛ سال 57 . او دیگر شنا را به صورت رسمی دنبال نمیکرد اما خواهرش «نادیا» در آخرین سفر تیم ملی شنا به مصر حضور داشت.
آخرین تمرینهای جدی ورزشی تونیا در ایران مربوط به رشته تنیس روی میز است: «آن زمان در تیم جوانان تنیس روی میز در ورزشگاه امجدیه زیر نظر مربی چینی تمرین میکردم. قرار بود جام بین المللی "پهلوی" در تهران برگزار شود اما بعد از واقعه 17 شهریور، مسابقات به دلیل ناامنی و اوضاع ایران کنسل شدند. دو ماه بعد تمرینات در ورزشگاه امجدیه نیز لغو و سالن های ورزشی تعطیل شدند.»
تابستان 1358 در کنکور شرکت میکند و در دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه تهران پذیرفته میشود. پس از دو ترم تحصیل، درسال 1359 «انقلاب فرهنگی» اتفاق می افتد و دانشگاهها تعطیل میشوند: «بعد از پیروی انقلاب، در تابستان 1358 وقتی همه به سرکارهایشان برگشتند، کار فدراسیون ها هم آغاز شد. انگار زنگ خطر برای شنا زودتر به صدا درآمده بود. میدانستیم با این وضعیت، کلاسهایی که استاد مرد دارند، منحل میشوند. فدراسیونِ نجات غریق و شنا سریع چند کلاس آموزشی نجات غریق و داوری برای خانمها برگزار کرد تا زنان بیش تری مدرک بگیرند. آنوقت هنوز نیروهای حزبالله به فدراسیونها راه پیدا نکرده بودند و کلاسها برگزار شدند. خود من حتی به عنوان داور استیل شنا تا سال 1360 مسابقات شنا مردان را قضاوت کردم اما بعد از آن، ورود زنان به استخرهای مردانه نیزممنوع شد.»
او یاد استخر سرپوشیده ونک میافتد؛ تنها استخری که در آن زمان همه روزهای هفته تنها برای خانمها در نظر گرفته میشود. باز هم او، «هلن خوش نویس» و چند نفر دیگر دست به کار میشوند و ساعاتی را در آن جا آموزش و تمرین شنا به تیم میدهند. آنها تا پایان تابستان 1362 مسابقات شنا بانوان قهرمانی کشور را با کمک کمیته ورزشی خواهران برگزار میکنند.
تونیا از نوجوانی اسکی می کرده و سال 62 با شرکت در کلاس های مربی گری اسکی، به عنوان مربی فدراسیون اسکی در دو پیست «دربند سر» و« شمشک» به گروه «تهران جوان» آموزش اسکی میداده است. سال 62 که آخرین گروه دانشگاهها در حال بازگشایی بود، تکلیف آخرین گروه از دانشجوها هم مشخص و دانشگاه تربیت بدنی و علوم ورزشی منحل و در دانشکده تربیت معلم ادغام میشود: «عده زیادی از دانشجویان به قول خودشان پاک سازی و از دانشگاه اخراج شدند و من یکی از آنها بودم.»
کمی مکث میکند و میگوید: «من عضو هیچ گروهی نبودم اما در روزهای انقلاب فرهنگی و اعتراضات دانشجویی، با این که فقط 18 سال داشتم، یکی از سخن گوهای دانشجویان بودم. آن زمان دانشجوها با شهادت کسانی که عضو "انجمن اسلامی دانشجویان" بودند، اخراج میشدند.»
برای تانیا قرار تعقیب صادر میشود و او تصمیم میگیرد از مرز ایران خارج شود.می گوید: «من جزو خوششانسترینها بودم. از همین بچههای دانشگاه، عده زیادی دستگیر و زندانی شدند. یکی از معروف ترینها، "فروزان عبدی"، بازیکن تیم ملی والیبال زنان ایران بود که زندانی و در سال 67 اعدام شد. او ورزشکار بود، حجاب نداشت و از هواداران سازمان مجاهدین بود. در دانشگاه بسیار محبوب بود. در کتاب خاطرات زندانیان آن دوره هم بسیاری از روحیه بالای او و این که به بچهها ورزش میداده و در سلول ورزش میکرده، نوشتهاند. غیر از او، ورزشکاران دیگری هم اعدام شدند؛ مثل "حبیب خبیری"، کاپیتان تیم ملی فوتبال جوانان ایران یا "مجتبی"، بازیکن تیم ملی که مربی هندبال خودم بود و از دوره دبیرستان درسالن دانشگاه تهران با او تمرین میکردم. "شهلا شه دوست"، از بچههای تیم تنیس روی میز اصفهان و هم تیمی من در باشگاه "ایرانا" که دانشجوی حقوق دانشگاه تهران بود، اعدام شد. بازیکن دختر دیگر تیم ملی تنیس روی میز 9 سال در زندان ماند. چندین دوست هم دانشکده ای و همکلاسی من سال ها در زندان ماندند و چند نفری هم اعدام شدند. در آن زمان، تنها عضویت در گروه ها یا سازمانها جرم نبود بلکه خواندن نشریات این گروهها یا حتی سرزدن به دفاتر آنها در دانشگاه ها هواداری تلقی میشد و این نیز جرم بود؛ جرمی که خیلیها به خاطرش پای چوبه اعدام رفتند.»
تونیا ولی اوغلی وقتی در اروپا مستقر میشود، برای ادامه تحصیل به مدارک خود نیاز پیدا می کند اما مدارک او که حکم اخراج گرفته بوده، به خانوادهاش تحویل داده نمیشوند: «به هرحال، ریز نمراتم را از دبیرستان تحویل گرفتند و دوباره برایم دیپلم صادر شد. جالب این جا است که عکسی را که روی مدرک دیپلم داشتم، بی حجاب بود اما تمام موهایم را در عکس با مرکب سیاه کرده و دوباره از روی عکس کپی گرفته بودند به طوری که انگار روسری به سر دارم. در واقع، دیپلمی که به آلمان فرستادند، عکس آن باحجاب بود.»
مدرک دیپلم که به او میرسد، وارد دانشگاه تربیت بدنی کلن آلمان میشود و تا مقطع فوق لیسانس درس خود را ادامه میدهد: «رشته تخصصیام همان شنا و تنیس روی میز بود. همه آن سال ها در کنار درس، به عنوان مربی شنا و اسکی روی آب در آلمان و مربی فدراسیون اسکی آلمان در اروپا کار کردم.»
تونیا در همه این سالها اما خبرهای ورزش ایران، به ویژه بانوان را با همه جزییات دنبال کرده است: «از ایران که خارج شدم، پدرم هنوز زنده بود و من را مشترک "کیهان ورزشی" کرد. این مجله تا وقتی پدرم زنده بود، به دستم میرسید اما هنوز هم با ولع همه تحولات را دنبال میکنم. هنوز بیش تر افراد هم دوره من در فدراسیونهای زنان حضور دارند؛ مثل "سیما لیموچی"، "فاطی سپنجی"، فتانه هادوی" و بسیاری دیگر. همه آن ها بازماندههای همان دوره طلایی هستند؛ دورهای که ورزش زنان قربانی حجاب اجباری و تفکیک جنسیتی نشده بود.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر