پانزدهم اکتبر، روز جهانی عصای سفید، روز توجه به مشکلات مبتلابه نابینایان است. روز پاسداشت همه آن تلاشهایی است که آنها انجام دادهاند تا زندگی همه ما رنگیتر و زیباتر باشد. «عارف صابری» یکی از آنهاست، محققی که یک دم از تلاش و فعالیت برای هموار کردن مسیر زندگی نابینایان دست برنداشته، او متولد 1351 شهر اصفهان است و تا شروع دانشگاه از بینایی کامل برخوردار بوده و در مدارس عادی تحصیل میکرده است. صابری تالیفات و ابداعات بسیاری دارد، بازیهای فکری مخصوص نابینایان، ابزارهایی که تراشکاری و نجاری را ساده تر می کنند و کتاب هایی در خصوص آنچه که زندگی نابینایان را به مسیر هموارتری هدایت میکند.
از چه موقع احساس کردید دیدتان محدود شده؟
درست در روزهای پرشور جوانی. من از 12 سالگی به طور متفرقه در هنرستان هنرهای زیبا نقاشی می آموختم. بعد از آن به سمت و سوی داستاننویسی علاقمند شدم، چندی بعد هم حوزه سینما را تجربه کردم، بعد از اتمام دبیرستان در انجمن سینمای جوان اصفهان، به یادگیری فیلمسازی و عکاسی پرداختم و پس از آن در رشته زمین شناسی وارد دانشگاه شدم و همزمان با زمین شناسی در خانه ادب و هنر سوره، فیلمسازی را دنبال می کردم. اواخر دوره دانشگاهم بود که درگیر شب کوری شدم. به تدریج احساس تغییر در دید روز را احساس کردم.
علت بروز این مشکل چه بود؟
یک بیماری ژنتیکی به نام«آر. پی» که رنگ دانه های شبکیه را درگیر میکند و عملا هیچ درمانی ندارد.
شروع نابینایی برایتان چه بحران هایی در پی داشت؟
شرایط بسیار سختی بود. تا پیش از آن همیشه دوربین عکاسی روی دوشم بود یا پشت ویزور دوربین فیلمبرداری بودم. یک باره متوجه شدم نمی توانم تصاویر را ببینم. وقتی پزشک به من گفت نهایت کارم نابینایی است، به شدت افسرده و خانهنشین شدم. بخصوص روزهایی که داشتم به تدریج دیدم را از دست می دادم و باز در همان محیط های فرهنگی و هنری حضور داشتم که پیش از آن محیطهای مورد علاقه ام بود، ولی این بار برخورد مردم متفاوت بود. من که قدرت دید کافی نداشتم ممکن بود به طور ناخودآگاه با دیگران تماس داشته باشم و مردم به گونه دیگری برداشت میکردند. حتی ممکن بود واکنشهای خشنی از خودشان نشان بدهند و فکر کنند شاید منظور بدی وجود دارد. این برخوردها برای من که یک فرد فرهنگی بودم، بسیار دشوار و آزاردهنده بود و باعث شد یک دوره افسردگی را تجربه کنم و در تنهایی بگذرانم. پذیرش این که تا دیروز سه پایه دوربین دستم بود و حالا باید عصای سفید دستم می گرفتم؛ برایم به شدت دشوار بود.
تلاشی هم برای تغییر شرایط میکردید؟
بله. سعی کردم به هرنحوی که میتوانم شرایطم را تغییر بدهم. روزهای اول عصای سفیدم را سیاه کردم تا به چشم نیاید و تا مدت ها از آن استفاده نمیکردم مگر جایی که کسی نبود و گرفتار میشدم، به تدریج باور کردم این عصا بخشی جدانشدنی از زندگی من است و باید آن را بپذیرم. بعد از این واقعه حتی کسی را که دوستش داشتم، از دست دادم.تا جایی که به نابینایی مطلق نرسیدم مطالعه می کردم. آن روزها شرایط به خوبی امروز نبود و برای نابینایان، کتابهای گویا و یا خط بریل به این فراوانی نبود.
شنیدهام شما چیزهای تازه ای هم ابداع کرده اید؟
بله. متد خط کش سیاه برای مطالعه نابینایان را ابداع کردم که بسیار ساده است. خط کش سیاه رنگی که زیر نوشته قرار می گرفت و سیاهی خط کش باعث کاهش انعکاس نور از سطح کاغذ میشد. بعد از پیشرفت کم بینایی ام، متد فیلتر سیاه را ابداع کردم، فیلتر سیاهی که یک دریچه کوچکی در آن تعبیه شده و کاملا صفحه کاغذ را میپوشاند و نورهای اضافه را حذف میکند و فرد کمبینا فقط آن بخشی را که نیاز دارد از آن دریچه کوچک مطالعه میکند.
چرا این ابداعات را ادامه ندادید؟
برای اینکه رشد این بیماری شکل لگاریتمی دارد و مدت زمانی که میتوان از این ابزارها استفاده کرد، بسیار کوتاهند. البته بعدها وسیله دیگری هم ساختم. یک بار به طور اتفاقی در اتاق تایپ روزنامه، متوجه شدم قادر به دیدن صفحه کامپیوتر هستم. آن زمان سیستم داس وجود داشت و دیدن صفحه تاریک با کلمات سفید تا حدی برایم مقدور بود. من از همین ایده استفاده و دستگاهی طراحی کردم که کتاب هایی که میخواستم مطالعه کنم را اسکن کرده و تبدیل به نگاتیو میکرد. صفحه تیره ایی داشت با نوشتههای روشن و به هر میزان که میخواستم آن را کوچک و بزرگ می کردم.
کار ویرایش متن را چطور انجام میدادید؟
آن زمان از نرم افزار زرنگار استفاده میشد و همین هم باعث شد بتوانم سال های سال در انتشاراتیها و نشریات متفاوتی با استفاده از همین متد نگاتیو، صفحه آرایی کنم. بعدها کار ویرایش متن را با کامپیوتر انجام میدادم تا سال 1390 کار انتشارات را ادامه دادم، ولی بعد از آن چون شرایط نشر تغییر کرد و سرمایه گذاری در حوزه کتاب دیگر صرفه اقتصادی نداشت، آن را رها کردم.
بین قبل و بعد از این اتفاق چه تفاوتی وجود دارد؟
به هر حال زلزلهای حادث شده بود. شاید اگر شخصیتی قوی نداشتم و قادر به پذیرشش نبودم، به پرتگاه رسیده بودم. من جوانی بودم با فعالیت های مختلف اجتماعی، فضای پیرامونم اکتیو بود ولی یک باره متوقف شدم. شاید اگر افسردگی ام ادامه پیدا می کرد، کارم به خودکشی یا انزوای کامل می رسید.
چه چیزی باعث بازیابیات شد؟
شاید سابقه فرهنگی ام، این که از خودم انتظارات دیگری داشتم. سطح مطالعاتم بالاتر و دایره آگاهی ام خوب بود و من تلاش میکردم بگویم من همان آدم توانمند و با قابلیتهای سابقم. در چنین شرایطی شما باید تلاش برای تغییر را از خانواده خودتان شروع کنید. از طرز گفتارشان تا رفتار و ذهنیت شان. وقتی نتوانستم ببینم، تازه متوجه شدم دیگران هم به خوبی نمی بینند. من در مورد یک تصویر، توضیح میخواستم و تازه متوجه می شدم سطحیترین برداشت را برای من توضیح می دهند. در این شرایط است که تازه متوجه کاستیهای دیگران می شوی و این که دیگران چقدر سواد بصری پایینی دارند.
در حوزه اینترتیمنت هم کاری انجام دادهای؟
یک مدل مکعب روبیک نابینایی را طراحی کردم که روند تکمیل آن در حدود ده سال طول کشید. تاکنون نمونههای متعددی از مکعب روبیک برای نابینایان ساخته شده است، اما آنچه من طراحی کردم با همه روبیکهای موجود متفاوت است و قابلیت تولید دارد. علاوه بر بازیهای فکری نابینایی، من بازی های متعددی برای افراد بینا طراحی کردهام، مثلا هشت کارت بازی را در یک گروه کامل برای کودکان طراحی کردم، راننده کوچولوی یک و دو که علائم راهنمایی رانندگی و فرهنگ ترافیک را آموزش می دهند، شهروند کوچولوی یک و دو که مسائل محیط زیستی، شهری و آپارتمان نشینی را آموزش می دهد، دکتر کوچولو که به مسائل بهداشتی می پردازد و آشپز کوچولو که تغذیه سالم را آموزش می دهد. برای اقشار مذهبی هم کارت بازی مخصوصی به نام «قاری کوچولو» را طراحی کردم که اطلاعات قرآنی را آموزش می دهد. من از همه اینها نمونه سازی کرده ام ولی شهرداری ها و تولید کنندگان خصوصی کمتر حاضر به سرمایهگذاری روی تولیدات فرهنگی هستند. فعلا در حال مذاکره هستم.
این وسایل کمک آموزشی را با هزینه دولتی طراحی و تولید می کنید؟
خیر با هزینه شخصیام. علاوه بر اینها باید بگویم من تمام وسایل خانه ام را خودم ساخته ام. از دکورها، کتابخانه، میز تلویزیون و تلفن، میز نهارخوری، سرویس خواب، میز چرخ خیاطی همسرم.
یعنی با دریل و اره برقی و دستگاه تراشکاری کار کردهاید؟
بله. همه اینها را با کمک ابزارهایی که مخصوص خودم طراحی کرده و ساخته ام، پیش می برم. البته از کمک همسرم هم بهره میگیرم. از دریل های ستونی ، دریلهای فلزی و اره های رومیزی استفاده میکنم، با ماشین تراش هم کار میکنم. کار فلزکاری می کنم وحین کار به ایده های تازه ای در مورد ابزارها می رسم این که چه کنیم تا این ابزارها برای فرد نابینا مناسب سازی شوند. عرف جامعه، نابینا را مشغول کارهای ساده ای مثل تلفنچی بودن می پسندد اما من ثابت کردم که می توان توانمند بود و برای این توانمندی مرز و محدودیتی نیست.
تالیفاتی هم داشته اید؟
بله. همین دو هفته پیش کتاب« قواعد اجتماعی رفتار با نابینایان» را که حاصل یک کار پژوهشی است و به روش برخورد جامعه با فرد نابینا میپردازد، به ناشر سپرده ام. طرحهای فرهنگسرای معلولان، پارک معلولان، دوچرخه سواری نابینایان و... را نیز ارائه کردهام. همچنین روی نظریهام به نام «هرم وارونه معلولیت» در حوزه جامعهشناسی کار میکنم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر