باشنیدن صدای طبل و سنج و نوحه، کنجکاویاش بیشتر میشود و میخواهد بداند داخل چادر کوچکی که در نزدیکی خانهشان برپا شده، چه میگذرد اما از طرفی هم از حضور در این جمع میترسد. پدرش بارها سفارش کرده در این ایام از خانه بیرون نروند. میشل کلیمی است. او به «ایران وایر» میگوید: « راستش فکر کنم خیلی از اقلیتها میترسند که این روزها از خانه بیرون بروند مخصوصا کلیمیها. پدر من همیشه میگوید: ممکن است متوجه شوند یا بدانند ما مسلمان نیستیم، تندروهایشان وسط عزاداری جوگیر شوند. آن وقت ما را نماینده شمر و لشگر یزید میدانند.»
در ساختمانی که آنها زندگی میکنند، فقط یک همسایه مسلمان دارند، همسایهای که از قضا یک مسلمان سفت و سخت است و هر سال از دیگر همسایههای ساختمان اجازه میگیرد تا ظهر روز عاشورا بساط دیگ و خورش قیمه نذری را در حیاط برپا کند و سر در خانه یک پرچم مشکی عزاداری نصب کند. او همان روز ظهر برای همه همسایههای غیر مسلمانش هم نذری میفرستد. اما همه مسلمانان مثل او رفتار نمیکنند.
سینا یکی دیگر از کلیمیان است، او تجربه تلخی از نذری خوردن دارد. او به مدرسه کلیمیها نمیرفته: «یکسال روز بعد از عاشورا یکی از بچهها، برای همه کلاس شلهزرد نذری آورد که در ظرف های کوچک ریخته شده بود، برای همه کلاس آورده بود و همه مشغول خوردن بودیم، یکباره متوجه شدم معلم به مدیرمان گفت: این جهود رو ببین چطوری داره شله زرد امام حسین رو میخوره و بعد با هم خندیدند.» او از آن زمان به بعد لب به غذای نذری نزده.
شله زرد خاطره بدی در ذهن سینا باقی گذاشته اما تنها خاطره خوش آلین مسیحی همین شله زرد نذری است. او به «ایران وایر» میگوید: « تنها خاطراتی که از این ایام در ذهنم میماند. ترافیکهای طولانی پشت دستهها و البته صداهای آزار دهنده هیاتها است. هرچه فکر میکنم واقعا هیچ خاطره خوشی از این دو روز تعطیلی ندارم به جز شله زردهای خوشمزه دوست مسلمانمان، صبا که پر از بادام و پسته است و اسم مادرم را بزرگ روی کاسه مینویسد تا با مال دیگران قاطی نشود.» آنها در محلهای زندگی میکنند که اغلب همسایهها ارمنی هستند با این حال چند هیات و تکیه هرسال برگزار میشود: « هیاتها بارها پای بلندگو از ما عذرخواهی میکنند اما صدای عزاداریشان را کم نمیکنند.»
شله زرد نذری در بین زرتشتیان هم طرفدار دارد. مثل آزیتا که چندباری هم برای گرفتن این نذری توی صف ایستاده: «شله زردهای ما فرق میکند. اولین بار شله زرد نذری را در خیابان گرفتیم، دبستانی بودم. طعم شیرین و بوی عطر گلابش، هوش از سرم برد و هر سال وقتی میدیدم جایی شله زرد میدهند، توی صف میایستادم که بگیرم.»
آنها در شهر یزد زندگی میکنند و بین خودشان به زبان دری حرف میزنند: «مادرم همیشه سفارش میکرد که توی صف باهم دری حرف نزنید مردم یزد میدانستند زرتشتیها دری حرف میزنند، مادرم میگفت شاید توی این روز حساس باشند چیزی بگویند که ناراحت شوید و درگیری پیش بیاید.» آزیتا پارسال از طرف یکی از دوستان مسلمانش به مراسم پخت حلیم برای صبح روز عاشورا دعوت شده: «دوست داشتم این مراسم را از نزدیک ببینم. رفتم خانهشان و تاصبح حلیم را هم زدیم. رفتار خودشان خوب بود اما متوجه شدم بعضی از حاضران وقتی میفهمیدند مسلمان نیستم خودشان را عقب میکشیدند یا به دقت نگاه میکردند که چه کار میکنم.»
سینا هم خاطره جالبی از کمک پدربزرگش به یک حسینه دارد،: «سالها پیش که چیتگر واقعا بیابان بوده، پدربزرگم در آنجا کارگاهی داشته، یکدفعه ملک کنار کارگاه تبدیل به حسینه میشود ولی همه منطقه برق نداشته، پدربزرگ من از کارگاهش به حسینه برق میدهد و مشکل را حل میکند اما در ایام محرم یکباره هیئتیها یادشان میافتد که برق حسینیه را یک یهودی داده، میآیند و میگویند ما برق نمیخواهیم. در واقع حسشان این بوده که برق نداشته باشیم بهتر از این است که یک جهود به حسینیه برق بدهد و خودشان برق را قطع میکنند.»
انیس هم دو سه سال از پای دیوار مراسم نذری پزان همسایه بغلی رادیده اما هیچکس از او کمک نخواسته: «خیلی وقتها دوست داشتم کمک کنم چون از این شور و هیاهو خوشم میآمد اما کسی از ما کمک نمیخواست. حتی وقتی همه زنهای همسایه برای سبزی پاک کردن و... جمع میشدند کسی مادر و خواهر مرا خبر نمیکرد.» او بهایی است و احترام به اعتقادات دیگر ادیان از آئین بهایی است: ««احترام به قوانین دیانتی و کشوری جزو دیانت بهایی است و ما به این دو روز احترام میگذاریم مثلا در این دو روز جشن و رقص و پایکوبی و حتی خواستگاری نمیکنیم.» پیامبر آنها توصیههایی هم برای ظهر عاشورا کرده: «ما لوحی ازحضرت بها الله داریم که هم به زبان فارسی و هم به زبان عربی نوشته شده ودر وصف امام حسین و روز عاشورا است. توصیه شده این لوح را سر ظهر عاشورا به حرمت آن روز بخوانیم. بعضی وقتها آن را میخوانیم اما ما توی هیئت و دسته و ... نمیرویم چون به آن نحو عزاداری اصلا معتقد نیستیم.» بعضی از همسایههای مسلمان برای آنها هم نذری میآورند: «بعضیها که متعصب نیستند برای ما هم نذری میآورند و بعضی که متعصبترند به خانه ما نذری نمیدهند.»
اگر پای حرفهای مداحان نشسته باشید حتما یک بار حکایت اقلیتهای مذهبی را شنیدهاید که به امام حسین ارادت دارند یا برای حاجت گرفتهاند و روز تاسوعا و عاشورا خرج میدهند، میشل یکی از آنها را میشناسد. او میگوید: «واقعیت این است که اگر یک اقلیت واقعا از دین دیگری معجزه ببیند یا نوری در دلش روشن شود میتواند دیناش را تغییر دهد، من هم کلیمیای را میشناسم که نذری میدهد یا پول دسته و هیئت اما واقعیت این است که خیلی از اینها از سر اعتقادشان نیست به خاطر منافعشان است، مثلا بین کسبه احترام و اعتبار میخواهند و...» آلین هم حرفهایش شبیه حرفهای میشل است. او هم چند ارمنی را میشناسد که در این روزها خرج میدهند اما میگوید: «این نذریهایی که میدهند البته بیشتر به خاطر اعتبارشان است نه اعتقاد.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر