قهرمان یا وطن فروش؟ قربانی یا خائن؟ افشاگری (whistleblowing) موضوع مناقشه برانگیزی است و در این میان، هیچ کس مناقشه بر انگیز از "ادوارد اسنودن" (Edward Snowden)، کارمند سابق "آژانس امنیت ملی آمریکا"، نیست. اسنودن کسی بود که سوء استفاده های بی حد و مرز سرویسهای اطلاعاتی آمریکا را بر ملا کرد. از نظر بعضی، اسنودن قهرمان است؛ مردی که زندگی و آزادی خود را برای "خیر و هدفی والاتر" قربانی کرد؛ و از نظر بسیاری دیگر، او خائنی است که جان شهروندان آمریکا را به خاطر اهداف شخصی اش به خطر اندخته است.
به این ترتیب، نگاه افکار عمومی در مورد اسنودن و به طور کلی افشاگری، به دو قطب مخالف تقسیم شده است. ولی افشاگری دقیقاً چیست؟ سودها و ضررهایش چیست؟ آیا افشاگرها فقط در جوامع دموکراتیک وجود دارند؟ ایران وایر به جهان افشاگری نگاهی کرده، که حاصلش را با هم می خوانیم.
افشاگر کیست؟
افشاگر شخصی است که فعالیتهای غیر قانونی را گزارش میدهد. افرادی که تصمیم میگیرند تا اطلاعات خود را از موضوعهای حساس و جنجال برانگیزی افشا کنند واقعاً در معرض تصمیمهای سختی قرار میگیرند، به خصوص وقتی قوانین مبهم باشند یا فعالیت های گزارش شده هر چند غیر اخلاقی ولی لزوماً غیر قانونی نباشد. افشاگرها گزارشهای خود را از سازمان ها، نهادها، افراد، و شرکتها به یک منبع داخلی یا خارجی ارائه میدهند. در افشاگری داخلی، اطلاعات به یک منبع در داخل شرکت، سازمان، یا نهادِ مربوطه ارائه میشود. از آن طرف، در افشاگری خارجی، اطلاعات به منبعی بیرونی، مثل رسانهها و دیگر مجاری و مسیرهای مربوطه، داده میشود. مثلاً، اگر فردی که در شرکتی در آمریکا کار میکند متوجه تقلب یا فساد شود، میتواند به "کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا" مراجعه کند و مسئله را با آنها در میان بگذارد.
آیا افشاگری در تمام بخشها رخ میدهد؟ چه بخشهایی بیش از همه آماج افشاگری قرار میگیرند؟
شهروندان میتوانند اطلاعات خود را در هر بخش و حوزه ای که می خواهند افشا کنند؛ ولی بخشهایی که بیش از همه هدف افشاگرها قرار میگیرد معمولاً شامل این موارد می شوند: فساد حکومت، صنعت هسته ای، اجرای قانون، بخش خدمات درمانی، سرویسهای اطلاعاتی ،و آموزش و پرورش.
مدافعان و حامیان افشاگری در دفاع از آن چه استدلالهایی میآورند؟
۱. کار درست و به حقی است:
وقتی کسی دست به افشاگری میزند، از نظر اخلاقی، توجه جامعه را به رفتارها و فعالیت های غیر قانونی جلب می کند. و این برای جامعه خوب و مفید است.
۲. در جهت منافع عمومی است:
حق عموم مردم است که اطلاعات و دادههای مربوطه را بدانند و در بعضی موارد، به امنیت عمومی نیز کمک می کند. مورد "جفری ویگاند" (Jeffrey Wigand) را در نظر بگیرید - او یک تنه نشان داد که چگونه یکی از شرکتهای تولید سیگار آگاهانه از طریق افزودن موادی سمی به سیگارهای تولیدی خود جان انسانها را به خطر میانداخته، و در عین حال، اظهار بی اطلاعی میکرده. ویگاند نشان داد که بهتر است عموم مردم از مضرات سیگار آگاه شوند.
۳. روابط کارمند و کارفرما را بهبود میبخشد:
در محیط کار، وقتی شخص یا نهادی مرتکب عملی غیر اخلاقی میشود، میتواند مانع از برقراری روابطی نزدیک میان کارمند و رؤسایش شود. و این خود باعث میشود که هر کارمند کار خود را درست و صادقانه انجام دهد.
۴. میتواند شرکت را از سقوط نجات دهد:
اگر کارمند به طور داخلی افشاگری کند، این امکان را به شرکت میدهد که ایراد را برطرف کند و مسئولیت را خود به عهده بگیرد، به جای آنکه بگذارد تا اعتبارش از دست رود، و چه بسا کل شرکت سقوط کند. مثلاً، یکی از بازرسان داخلی شرکت مخابراتی "ورلدکام" (WorldCom) توانست ۳.۸ میلیارد دلار اختلاس را ردیابی کند، و به این ترتیب، جلوی هر گونه رسوایی را از پیش گرفت. اکثر رسواییهایی از این دست باعث ورشکستگی شرکتها میشوند، ولی "ورلدکام" با این کارش توانست به حیات خود به عنوان بخشی از شرکت مخابراتی "ورایزن" (Verizon) ادامه دهد.
۵. سیاستها و خط مشیهای بهتری را ترویج میکند.
افشاگری میتواند در برجسته کردنِ فساد مقامات حکومتی نقشی کلیدی بازی کند. از باب نمونه، در چین، افشاگرها در مقابله با فساد نقشی حیاتی دارند. مثلاً، "که زونیان" (Ke Zunian)، دکتری از استان "شاآنشی"، از سال ۲۰۰۳ با فساد در حزب کمونیست مقابله میکند. او منشی خود را در حزب محلیشان متهم به فساد کرد.
ایرادها و اشکالهای افشاگری کدام اند؟
۱. می تواند مصداق خیانت و وطن فروشی باشد.
افشاگری میتواند خیانت به شرکت یا سازمان مربوطه محسوب شود، به خصوص اگر افشاگر کارمند یا عضوی از آن شرکت یا سازمان باشد. به همین دلیل بود که "جان کری"، وزیر امور خارجه آمریکا، ادوارد اسنودن را خائن معرفی کرد، چون اسنودن عضوی از "آژانس امنیت ملی" بود؛ و باز به همین دلیل بود که "پیتر کینگ" (Peter King)، نمایندهٔ حوزه نیویورک از حزب جمهوریخواه در مجلس نمایندگان آمریکا، از دادستان کل ایالات متحده درخواست کرد تا "ویکی لیکس" را سازمانی تروریستی اعلام کند، و مؤسس آن، یعنی "جولین آسانژ" را به خاطر جاسوسی تحت تعقیب قانونی قرار دهد. اسنودن نیز به دلیل "ربودن"ِ اطلاعات طبقه بندی شده از سازمانهای اطلاعاتی متهم به نقض قانون شد. چه در داخل و چه در خارج از آمریکا، بسیاری معتقد اند که او امنیت ملی و نیز جان مأموران "آژانس امنیت ملی آمریکا" را به خطر انداخته است. منتقدان "ویکی لیکس" نیز استدلال مشابهی طرح میکنند. مقامات ارتش آمریکا میگویند اگر دشمنان آمریک به اسناد استراتژیک آنها دسترسی پیدا کنند، جان سربازان آمریکایی در خارج از مرزهای این کشور با خطر روبه رو میشود.
۲. میتواند شرکتها را به نابودی بکشاند:
گزارش رفتارها و اعمال غیر اخلاقی، به خصوص به منابعی خارج از شرکت، میتواند باعث سقوط شرکت بشود.این دقیقاً همان اتفاقی بود که با گزارش جفری ویگاند درباره شرکت تولید سیگار "براون و ویلیامسون" در برنامه "۶۰ دقیقه" شبکه تلویزیونی "سی بی اس" و بعدها در مقابل "کنگره" اتفاق افتاد.
۳. افراد ممکن است شغلشان را از دست بدهند:
طبیعی است که وقتی شرکتی ورشکسته میشود، کارمندانش نیز از کار بی کار میشوند. مثلاً، پس از رسوایی شرکتِ "براون و ویلیامسون"، حدود ۳۰۰۰ نفر از کارمندان شغل خود را از دست دادند.
۴. میتواند اعتبار شرکت را بر باد دهد:
وقتی کارهای غیر اخلاقیِ فلان شرکت گزارش و افشا شد، مشکل بتوان به آن سازمان مثل قبل نگاه کرد. "جو داربی" (Joe Darby)، یکی از گروهبانهای ارتش آمریکا، بر حسب تصادف عکسهای تکان دهندهای را کشف کرد که در آن، سربازان آمریکایی زندانیان عراقی را در "ابو غریب" تمسخر و تحقیر میکنند. انشار این عکس ها به انتقادهای سنگینی علیه ارتش آمریکا دامن زد، و اعتماد مردم را به آن سست کرد.
آیا افشاگران در رژیمهای اقتدارگرا هم هستند؟
افشاگرها در جوامع دموکراتیک با شرایط سخت و پر چالشی رو به رو هستند؛ و در جوامع اقتدارگرا، شرایطشان بدتر هم میشود. در روسیه، افشاگرها به کرات توسط مقامات و شهروندان مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. در چین، شرایط بسیار شبیه روسیه است، گو اینکه "شی جین پینگ"، وقتی در سال ۲۰۱۲ به کرسی ریاست جمهوری نشست، وعده داد که با فساد مقابله می کند و نقش مثبت افشاگرها را در این زمینه به رسمیت شناخت.
نتیجه گیری های کلی کار سادهای نیست، ولی به نظر میرسد که کشورهایی که زیر سلطه حکومتهای اقتدارگرا هستند به ندرت افشاگرها را از نظر قانونی مورد صیانت خود قرار میدهند؛ و حتی اگر قوانین مربوطه را هم وضع کنند، بعید است که به درستی اجرایشان کنند.
چه خطرهایی وجود دارد؟
افشاگری فرد افشاگر را با ریسکها و خطرهای جدیای رو به رو میکند؛ آدمهای کمی هستند که میتوانند کارهای غیر اخلاقی را طوری بر ملا کنند که تأثیر واقعی و پایدار خود را بر جای بگذارد. آن طور که جفری ویگاند به ایران وایر گفت: "شخصیت و آبروی من را لکه دار کند؛ پیش کارمندان سابقم میرفتند، سراغ همسر سابقم میرفتند. هر کاری بلد بودند میکردند تا من را در اذهان عمومی تخریب کنند ... چالشها از هر نوعی که بخواهید بودند؛ مالی، خانوادگی، روانی. میخواستند انتقام بگیرند، و برای این کار، همه ابزار و اسباب لازم را داشتند".
۱. نتایج مالی:
"شرون واتکینس" (Sherron Watkins)، افشاگر شرکت "انرون" (Enron)، به ایران وایر گفت: "مشکل این است که وقتی به عنوان افشاگر شناخته شدید، کار پیدا کردن در شرکتهای امریکایی واقعاً سخت میشود، چون افشاگر مترادف است با "دردسر". باید به شغل دومم فکر میکردم، که اصلاً چه جور شغلی میتواند باشد. این فقط مشکل من نبود؛ مشکل هر کسی است که لقب "افشاگر" را با خود یدک میکشد".
۲. وقت گیر و از نظر قانونی توان فرسا است:
افشاگری نبردی است اغلب پر هزینه و وقت گیر. مثلًا، افشاگری که میخواست فسادهای شرکت دارو سازی "گلاکسواسمیتکلاین" «GlaxoSmithKline’s» را افشا کند، هشت سال طول کشید تا پرونده را روانه دادگاه کند. در این مورد نتیجه دعوا به نفع افشاگر تمام شد، ولی اغلب این طور نیست.
۳. مشکلات خانوادگی:
این احتمال وجود دارد که در مواقعی، نزدیکترین افراد به افشاگر - چه دوستان چه خانواده - با مواضع و کارهای او موافق نباشند، و این خود میتواند مشکلاتی ایجاد کند. مثلاً پیش از آنکه نبرد ویگاند با کارخانه تولید سیگار به سرانجام برسد، همسرش او را ترک کرد و بچهها را هم با خود برد.
۴. تأثیرات روان شناختی:
افشاگری میتواند از نظر عاطفی توان فرسا باشد و فرد افشاگر را تنها و منزوی کند. نمونه اش جولین آسانژ است، که بیش از دو سال است که در سفارت اکوادر در لندن زندگی میکند؛ از آن سو، اسنودن یک سالی است که در مسکو به سر میبرد، و از دوستان و خانواده و وکلایش دور افتاده است.
در غرب، افشاگرها تا چه حد از نظر قانونی صیانت میشوند؟
قوانین صیانت از افشاگرها در هر کشور فرق میکند. در آمریکا، بنابر "لایحه صیانت از افشاگر"، افشاگرها از حمایت و صیانت قانونی بر خوردار اند و مستحق پاداشهای قابل توجهی هستند: طبق "لایحه داد فرانک" (Dad Frank Act)، "کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا" به افشاگرهایی که داوطلبانه اطلاعاتی را در اختیار این کمیسیون بگذارند که جریمههایی بالاتر از ۱ میلیون دلار را برای شرکت ها در بر داشته باشد، سهم افشاگرها چیزی بین ۱۰ تا ۳۰ درصد کل جریمه خواهد بود. در سپتامبر سال ۲۰۱۴، "کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا" اعلام کرد که به افشاگری که در خارج از آمریکا زندگی میکند (نامش البته ذکر نشد) و اسرار محرمانهای را افشا کرده، بیش از ۳۰ میلیون دلار پاداش پرداخت خواهد کرد.
در اروپا، قوانین مربوطه فرقهای زیادی میکند. در سال ۲۰۱۳، "کمیسیون اروپا"، پیشنهاد نمایندههای پارلمان اروپا را برای قانون صیانت از افشاگرها در کل اتحادیه رد کرد. مسئول امور مربوط به افشاگری در سازمان "شفافیت بین الملل"، "مارک ورت" (Mark Worth) به "دویچه وله" گفته است: "در اتحادیه اروپا تنها کشوری که قوانین محکمی در این زمینه دارد و سیستم اجرائی اش هم تا حدودی خوب است، انگلستان است. از سال ۱۹۹۸، انگلستان قوانینی وضع کرده که از کارمندان در بخشهای عمومی و خصوصی و همین طور، بخشهای غیر انتفاعی محافظت میکند. بنابر این، اگر بخواهید اعمال غیر قانونی، فساد، جرم و غیره را که در جهت منافع عموم مردم باشد افشا کنید، از نظر قانونی در امان خواهید بود؛ یعنی از کار بی کار نمیشوید، تنزل مقام پیدا نمیکنید، و مورد آزار و اذیت قرار نمیگیرید."
دیگر کشورهای اروپایی هم قوانین خود را دارند ولی عملاً آن قدرها افشاگران را در امان نمیدارند. مثلاً، در رمانی و اسلوانی، قوانین فقط از کارمندان حکومت پشتیبانی میکند. در مجارستان، قانون وجود درد ولی هیچ نهاد یا آژانسی نیست که مسئولیتِ اداری آن را به عهده بگیرد. و کشورهای زیادی هم هستند که اصلاً هیچ قانونی برای صیانت از افشاگرها ندارند.
چرا قوانینِ صیانت از افشاگرها این قدر سست و ضعیف اند؟
افشاگری حوزه نسبتاً جدیدی در قانونگذاری است. در آمریکا، اولین قانون مربوطه در اواخر دهه ۱۹۷۰ تصویب شد، که به موجب آن کارمندان دولت مصونیت حقوقی یافتند. در اروپا، مناقشه در مورد قوانین افشاگری به سالهای دهه ۱۹۹۰ بر میگردد، وقتی بریتانیا "لایحه افشای منافع عمومی" در سال ۱۹۹۸ را به تصویب رساند. پس از آن، در سالهای بین ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹، چند کشور دیگر اروپایی قوانین مربوط به صیانت از افشاگرها را تصویب کردند. در سالهای پس از بحران مالی، تعداد موارد افشاگری در سراسر دنیا افزایش یافت. در آمریکا، مطابق گزارش های "کمیسیون بورس و اوراق بهادار"، در سال ۲۰۱۴، ۳۶۳۰ مورد افشاگری، در ۲۰۱۳، ۳۲۳۸، و در ۲۰۱۲، ۳۰۰۱ مورد شاهد بودیم.
"مارک ورت"، از سازمان "شفافیت بین الملل، میگوید: "در دو سال اخیر در اروپا، موج عظیمی برای وضع قوانین مربوط به افشاگری به راه افتاده. و این حاصل ترکیب عوامل مختلفی است مثل بحران مالی، بی ثباتی سیاسی، و نیز اینکه رسانهها متوجه شده اند که افشاگرها میتوانند منبع ارزشمندی از اطلاعات باشند".
شکی نیست که افشاگری همچنان موضوع مناقشه برانگیزی است؛ ولی ترجمه این حرف، حتی در آزادترینِ کشورها، اغلب این میشود که افشاگرها عملاً از صیانت و حمایت حقوقیِ اندکی برخوردار میشوند. در کشورهایی که وضع حقوق بشر در آنها مناسب نیست، وضع افشاگر بدتر میشود. با آن ها بسیار بد رفتاری میشود، هم از جانب مردم و هم از جانب دولت. ولی هیچ کس نباید به خاطر جستجوی حقیقت مورد آزار واقع شود. اگر بناست افشاگرها امیدی برای رهایی داشته باشند، حکومتها باید به شهروندان خود اطمینان دهند که میتوانند بدون هیچ ترس و واهمهای حقیقت را به صدای بلند بگویند. پیشرفتهایی بوده، به خصوص در آمریکا و بریتانیا، ولی هنوز راه زیادی در پیش است. حالا نوبت حکومتهاست که پا پیش بگذارند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر