هر کسی که در یک دهه گذشته به خاورمیانه پا گذاشته باشد، ظهور عکاسان زن و اوج گرفتن آنها که روندی پیوسته در این منطقه پرآشوب و پرتنش بوده را مشاهده کرده است. در میانه آشفتگی، این زنان بودهاند که گام به پیش گذاشتهاند تا قصه سرزمین و نسل خود را بازگوکنند؛ با بهکارگیری گسترهای از تکنیکها، از نگاه واقعگرایانه عکاسی خبری تا عکاسی هنری ریزبین قصهگو. آثار آنها کلنجاری همیشگی است با پرسشهای درونی جنسیتی و سیاست که در زبان تصویری آشکار و قدرتمند بازتاب مییابد. موزه هنرهای زیبای «بوستون» در ایالات متحده، آثار عکاسان زن ایرانی و عرب از سراسر خاورمیانه را با عنوان «او که قصه میگوید» به نمایش گذاشته است. این نمایشگاه جدیدترین آثار «شیرین نشاط»، هنرمند ایرانی مقیم نیویورک با عنوان «شاهنامه» را هم در خود جای داده است. او در این مجموعه عکس و ویدیو چیدمانها،به سراغ جنسیت، سیاست و دین در بیش از دو دهه گذشته رفته است. ویژگی آثار او در این مجموعه، نگاه نافذ تاریخی است که قرنها از تاریخ ایران را مرور کرده و با انگیختن درکی زیباییشناختی از اسطوره و وطنپرستی، جنبشهای اخیر ایران و منطقه عربی را در پیوستاری لایه لایه از اجتماع و سیاست قرار میدهد. با او در مورد تازهترین آثارش و پروژه تازهاش که یک بیوگرافی تصویری از اسطوره مصر، «امکلثوم» است به گفتوگو نشستیم.
لطفا در مورد مجموعه «شاهنامه» بگویید. نماشگاه بوستون تنها یک یا دو اثر شما را به نمایش گذاشت، ولی تمام مجموعه شامل پرترههای افراد با خوشنویسی بر روی بدنشان بود، درست است؟
- شاهنامه شامل سه قسمت است: وطنپرستان، ناکسان و تودهها. وطنپرستان دستها را روی قلبهای خود گذاشتهاند، درست مانند تصویرهای سربازان و ملیگرایان؛ افرادی که خود را وقف یک ملت کردهاند. در مورد ناکسان که افراد صاحب قدرتاند همه چیز بسیار مفهومی و فرممحور است. جدا از اینها، ۴۵ تصویر از زنان و مردان، جوان و سالمند داشتم که همه را کنارهم به شکل یک گروه درآوردم. تودهها به معنای کسانی که شاهدند؛ کسانی که هدف و قربانی کشمکش بین کسانی هستند که با صاحبان قدرت میجنگند و ناکسانی که میجنگند تا قدرت خود را حفظ کنند. تصاویری هم هستند که مستقلاند؛ از بدن اعدام شدهها، دستهای آویزان، یا یک سینه که دستی روی آن است. همه در کنار هم، لحظه تاریخی «بهار عربی» را ثبت میکنند. ولی این بیشتر در سطح است، زیرا در عمق به سراغ آن لحظه تاریخی میرود. «شاهنامه» از آن جهت از جنبه زیباییشناختی و نمایشی مورد اشاره قرار گرفته که اشعاری حماسی است درباره قهرمانان و قصه مردمی که با ناکسان جنگیدند، جان خود را از دست دادند و سرشان را در این راه و در جنگ برای سرزمین خود باختند. همیشه این مفهوم وطنپرستی آمیخته است با کشتار، خشونت و جنگ. برایم جالب بود که این تاریخ اسطورهای و کهن را بر روی بدن آدمهای معاصر بیاورم. به همین خاطر، این مجموعه چند لایه است.
به این ترتیب«شاهنامه» شما روایتگر این قصه تاریخی است، ولی آن را به امروز ما پیوند میزند. چه جنبهای از قیامهای مردمی اخیر، از «جنبش سبز» ایران گرفته تا «بهارعربی» را در شاهنامه فردوسی میبینید؟ «شاهنامه» قطعا پر از زنان قدرتمند است. آیا آنها تا اندازهای الهامبخش این بازآفرینی بودهاند؟
- اگر به سیر آثار من نگاه کنید، نخستین مجموعه کارهای من «زنانالله»، سراغ جنبهای از تاریخ ایران میرود که مربوط به انقلاب اسلامی بوده و تاکید آن بیشتر بر زنان است. آن مجموعه نشانگر زنی متفاوت و ارادهای متفاوت، بیشتر ایدئولوژیک و دینی بود؛ زنانی که با جهانبینی و دین شستوشوی مغزی شده بودند. اما این مجموعه جدید، بخش دیگری از تاریخ ایرانی را روایت میکند، بخشی که واقعیتی کاملا متفاوت در مورد زنان است. آنها مسحور جهانبینی نیستند و شستوشوی مغزی نشدهاند، بلکه تحصیلکردهاند و نگاهی رو به جلو دارند. اگر تصاویر «شاهنامه» من، مانند تصویر «روجا» را کنار آن مجموعه نخست بگذارید، همه چیز را درباره این که از جنبه رشد و توسعه در سال ۱۳۵۷ کجا بودیم و سال ۱۳۸۸ به کجا رسیدیم را به شما خواهد گفت.
بیشتر این تغییر، دستاورد آموزش بوده است. زنان امروز خیلی تفاوت کردهاند. من تلاش کردهام به این پدیده بدون سوگیری نگاه کنم، بدون این که قضاوت کنم که خوب است کنشگر باشی یا مذهبی. ولی با نگاه به زنان امروز و عکسهای خبری و تصویر زنانی که در راهپیمایی جنبش سبز شرکت میکردند و سپس دیدن تصویر زنانی که در سال ۱۳۵۷ در خیابانها بودند، روایت متفاوت را میبینید. بخشی از آن البته به این خاطر بود که من هم مانند بسیاری دیگر به شدت از این جوانان و قدرت اراده و شهامتشان الهام گرفتم و تلاش کردم مجموعهای را به کنشگری و شهامت آنها اختصاص دهم. مجموعه «شاهنامه» من بیشتر تلاشی است برای ثبت لحظهای از تاریخ ایران و همچنین بهارعربی، ولی به همان اندازه ادای دینی است به روح کنشگری که شوربختانه در مسیر دیگری افتاده اما هنوز هم بسیار ارزشمند است.
ناکسان امروز به همان اندازه پلید به نظر میرسند که در ناکسان شاهنامه؛ از «مبارک» تا «سیسی» بیدرنگ آن فضا را پر میکنند. اما قهرمانان هم در تصاویر شما و هم در زندگی واقعی، به گونهای گذراتر به چشم میآیند. فکر میکنید ما قهرمانان جنبش سبز و بهارعربی، آدمهایی مانند «ندا» و «وائل غنین» یا دیگران را به همان اندازه بزرگ میدانیم؟
- جالب است که این را میگویید، برای این که به کل آن جنبش که مفهومی از رهبری در برنداشت، باز میگردد. آن چه درباره بهارعربی و جنبش سبز خیلی متفاوت و خیلی جالب بود، چیزی که آنها را از دیگر خیزشهای تودهای متفاوت کرد، آن بود که تنها یک نفر نبود که مردم را تهییج میکرد. برای مردم، این نبود رهبری از سوی آنها عمدی بود. بنابراین، این جنبشها چهرهای بینامتر به خود گرفتند، چه در مصر و چه ایران، تونس یا ترکیه. به همین دلیل فکر میکنم نداشتن رهبری، بخشی از هویت همه این جنبشهای اخیر است. چهرههای وطنپرستی بینامتر شدهاند و من فکر میکنم این بخشی مهم ازهویت این خیزشهای تاریخی در پهنه این کشورهای مختلف است که در چند چیز اشتراک داشتند: غیرعقیدتی بودند، نیروی محرکهشان از جوانان بود، و رهبری در آنها حضور نداشت. این جالب است که حتا یک چهره به عنوان نماینده آنها ظاهر نشده است.
نقش بدن، شکنندگی آن در این فضای مورد مناقشه که صحنه جنگ سیاست و عقیدههاست، درونمایهای محوری در کار شما بوده است. در «شاهنامه» شما، زنان همچنان مکان بیپرده را در برابر دوربین اشغال میکنند ولی کمتر آسیبپذیر به نظر میرسند.
- در «شاهنامه»، زنان حجاب بر سر ندارند و این بازتاب چیزی است درباره سطح اعتماد به نفسی که همراه با این نسل جدید میآید که پیش از این نبوده است. اعتماد به نفس در ژست آنها دیده میشود. همانگونه که در تصاویرمیتوانید ببینید، بسیار زیبایند و خود به این زیبایی بسیار آگاه هستند. اما آنها به زیبایی خود اعتماد دارند و از آن به عنوان ابزاری جنسی استفاده نمیکنند. این شکل جدیدی از بلوغ است که به این نظرگاه آموزشی بازمیگردد. نسل گذشته پایبندتر بود و همانگونه که مذهب، جسم را به عنوان مایه شرم توصیف میکند، آن را در پرده میپوشاند. با آن که نسل جدید تن خویش را مایه مباهات میبیند و از امیال جنسی هراس ندارد، نمیخواهد که هیبتی مردانه داشته باشد، میخواهد زن باشد. این ایده جدیدی در فمینیسم است که من آن را بسیار جالب میبینم. نسل خود من-هرچند مذهبی بار نیامدیم- کماکان با تابوهای بسیاری در مورد بدن بزرگ شدیم و نوعی شرم و کشش گرد آن حس میشد.
من تلاش کردم تا این زنانی را که به شکل تاثیرگذاری زیبا بودند نشان دهم، اما در همین حال نشان دهم که زیبایی تنها مساله مورد توجه آنها نبود. خواسته شدن ضروری نیست، تنها بخشی از زیبایی و کشش جنسی است که آن را واقعا به قدرتی اضافی تبدیل میکند؛ مانند مردها. بسیاری از مردها به سبب قدرت خود تقریبا زیبا هستند؛ پر از غرور و کمال، و این به چشم میآید. من به راستی آن حس پیوسته بودن را در نحوه حرکت بدنی آنها، نگاه و شکلی که به دوربین مینگریستند، مورد هدف قرار دادم. بدن در اینجا شکل دیگری از بیان دگردیسی آدمهاست؛ نسل جدید ایران، که از آنچه بود به آنچه که امروزهست تبدیل میشود.
چه چیزی آثار این نسل جدید از زنان عکاس در خاورمیانه را هویت میبخشد و به هم پیوند میدهد؟
- من فکر میکنم این نسل جدید زنان هنرمند، آشکارا بسیار بیشتر با عکاسی خود را نشان میدهند زیرا با عکاسی میتوانید واقعگرایی و جامعه شناسی را که بخشی چنان حیاتی از زندگی آنهاست و نمیتواند در نقاشی یا مجسمهسازی بازآفریده شود، بیرون بکشید.
نحوهای که آنها بخشی از تاثیرعکاسی غربی را به نمایش میگذارند خیلی جالب است، ولی درهمین حال، شیوه خود را در به تصویر کشیدن زندگی و موقعیتها دارند که این نیز بسیار تاثیرگذار است. من با برخی از آثاری که به نمایش درمیآیند آشنا هستم و جالب است که میبینیم آنها چگونه نسبت به آثار مردان عکاس تفاوت چشمگیری دارند. شاید جالبترین بخش این نمایشگاه، دیدن آن به عنوان یک مجموعه است؛ این که این زنان عکاس چگونه روایتهای خود را بیان میکنند و این که تا چه حد از ژانرهای دیگر عکاسی تاثیر گرفتهاند. اگر بخواهم رک بگویم، برخی از این آثار جدید، مکارانهاند؛ بازآفرینی چیزهایی هستند که در غرب دیدهایم ولی با قضاوتی شرقی. برخی از آنها در نحوه بیان روایت خود بسیار منحصر به فرد و غیرتقلیدی هستند. قوت این نمایشگاه در آن است که آن را به عنوان یک مجموعه که بازتاب کل این منطقه و نسل جوان آن است، ببینیم.
به نظر میرسد در هنر معاصر خاورمیانه، هم نقاشی و هم عکاسی، گرایشی ولنگارانه در میان روشنفکران برای کنار هم نهادن سنت و مدرنیته وجود دارد و سپس انتظار این که جفت شدن این دو، خود به مفهومی منتج شود. مخاطبی آماده برای آن هم هست. بسیاری از این آثار به فروش میرسند و بازار هنر معاصر در خاورمیانه پر رونق است. آیا فکر میکنید این نسل جدید زنان هنرمند، بیش از اندازه در معرض خطر سطحینگری قرار دارند چون چنین مخاطب آمادهای که پیامی ساده یا نقدی سادهانگارانه از جوامع خود خواستار است، وجود دارد؟
- هیجان درباره نگرش فرهنگ غربی به جهان اسلامی، بهویژه در جاهایی که دسترسی به آنها به آسانی مقدور نیست، موهبتی دوگانه است. این امر تقاضا و توجه زیادی به آن منطقه و به آثار هنرمندان میکشاند ولی در همین حال، سبب بروز انتظار نوعی حسگرایی و نگرشهای خاصی که لزوما برای هنرمند مفید نیستند، میشود. بهویژه برای هنرمندی جوان که هنوز به درجهای از بلوغ نرسیده، آسان است که به سوی چیزی بشتابد چون به آن علاقه زیادی هست. برای نمونه، در مورد خطاطی در دورهای چنین بود. اکنون چرخشی به سوی زنان عکاسی که از خود در آثارشان بهره میگیرند ،یا استفاده از عناصر کلیشهای دیگر وجود دارد. ولی در همین حال، این امر فرصتی نیز برای جوانان است که راهی برای بیان خود بیابند. کسی نمیتواند دنیای هنر بینالمللی را با اثری میانمایه بفریبد. ولی پرسش نهایی آن است که چه نوع آثاری به خاطر دربرداشتن نگرشی جامعهشناختی که آگاهسازی هم میکند، در برابریک اثر بزرگ هنری که ورای همه این حدود دوام خواهد آورد، اهمیت خود را از دست خواهد داد. این پرسشی است که ما باید بر آن پابفشاریم. آیا این آثار واقعا خوبند یا خوبند به خاطر این که خاورمیانهای هستند؟ این چیزی است که من در مورد آن با خودم درگیرم چون هدفم این نیست که هنرمندی از ایران باشم بلکه میخواهم هنرمند خوبی باشم از جهت پذیرش آثار، مخاطبان و فروش. باید نوعی تعادل وجود داشته باشد حتا از جهت اصالت کار خودم. چگونه میتوانم ایدههای خود را به شکلی صادقانه و برای مخاطبان گوناگون بپرورانم؟ برای هنرمندان جوانی که وارد صحنه شده و کشف میشوند، این مسوولیت بزرگی است. شاید بهتر باشد دربارهاش فکر نکنیم.
عکاسی در ایران بسیار محبوب است. شما درباره این گرایش چه فکر میکنید؟ آیا این شوقی به ثبت یا ارتباط برقرار کردن با دنیاست؟
- من فکر میکنم این با واقعگرایی مربوط است، چون زندگی به همان گونه که هست بسیار جالب است. نقاشی برای جاهایی مانند سویس است که مناظر فوقالعاده دارد. وقتی این همه چیز در اطراف شما رخ میدهد، وقتی از در خانه پا بیرون میگذارید و روایتی خارقالعاده را مشاهد میکنید، مشکل است آن را به هیچ شکل دیگری جزعکاسی و سینما بیان کنید. به عنوان شیوهای از قصهگویی، جالب است که چگونه عکاسی و فیلمسازی به نظر میرسد در کشورهایی که از نظر سیاسی دچار سختی هستند، محبوبیت بیشتری دارند. دستکم این شیوهای است که با آن روبهرو میشوم و هدف من را نیز خوب برآورده کرده است.
چه چیزی سبب شد روی «امکلثوم» کار کنید؟
- او تجسم همه چیزهایی است که من به آن باور دارم که همین گونه در هم آمیختن هنر و سیاست است. او از سویی بزرگترین هنرمند قرن بیستم در جهان مسلمان است که قلوب میلیونها میلیون نفر را هر بار که به صدای او گوش میدادند، تحت تاثیر قرار میداد و آنها را به خلسه فرو میبرد و از سویی دیگر، به عنوان نمادی از صلح و وحدتو کسی که برای کشورش میجنگید و با رهبران گوناگونی مانند جمال عبدالناصر متحد بود، باقی ماند. این که این زن شخصیتی دووجهی داشت و به عنوان هنرمند محبوب زن و مرد، غنی و فقیر، مردم عادی، نخبگان و روشنفکران شد، پدیدهای است. این که چگونه هنرمندی در آن دوره به چنان سطحی ارتقا یافت. برای من، هنرمندی کوچک در مقایسه با او که مدام میان تلاش برای رسیدن به قلبها و احساسها در نوسان است و تا این حد با موضوع سیاست درگیری دارد، میخواستم تا حد ممکن به شخصیت او نزدیک شوم. او که بود؟ چگونه توانست چنان رفتار کند؟ من به ماهیت موسیقی او که افراد چنان بیشماری را تحت تاثیر قرار داد کشیده شدم و همچنین میخواستم به سطحی دیگر برسم و از افقی محدود به ایران خارج شوم. ولی او یک بت است. من بتهای مونث بسیاری داشتهام؛ «فروغ فرخزاد»، «شهرنوش پارسیپور» و اکنون امکلثوم که به وسوسهای دایمی تبدیل شده است. ولی فکر میکنم این پر معناست چون کار من در مورد هنر است و سیاست و او تجسم این هر دواست.
امکثوم به عنوان یک هنرمند، عشق معنوی و دنیوی را به گونهای بسیار یگانه در هم میآمیزد. آیا ما هیچ معادل ایرانی برای او داریم؟ کسی که سبب میشود ایمان و عشق از دست رفته به یکسان ضروری به نظر آیند.
- ما هیچ کس در ایران نداریم که به آن اندازه بینالمللی شده باشد. امکلثوم از مصر فراتر رفت. او حتی به جهان غربی رسید. ما کسانی چون «قمرالملوک» را داریم که آن تلالو احساسی را داشت. من پدرم را با «دلکش» و «مرضیه» به یاد میآورم ولی آنها بسیار منطقهای بودند. به یک ملت خاص تعلق داشتند. امکلثوم ولی تا فرادستها رفت. او تنها نمادی مصری نبود بلکه نمادی خاورمیانهای بهشمار میرفت. نمیتوانم بگویم ما چنین چیزی داریم. «گوگوش» ایرانی است، نه بینالمللی و نه خاورمیانهای . تنها کسی که میتوانم فکرش را بکنم «کیارستمی» است. اما موسیقی او ورای کلمات میرود.
واکنش مصریها به شما به عنوان یک ایرانی که فیلمی در مورد امکلثوم افسانهای آنها ساخته است چه بود؟
- ما خیلی نگران این بودیم که مردم چگونه واکنش نشان خواهند داد. ولی صادقانه بگویم که همه، حتا حس فیلمسازان برجسته مصری این بود که خیلی خوب بود که ما مصری نبودیم و ما را در کارمان تشویق کردند. این که واقعا قادر خواهیم بود آنجا کار کنیم یا نه را خیلی مطمئن نیستم، ولی مصریها خیلی از ما حمایت کردند.
چه چیزی شما را به کار روی «زنان بدون مردان» کشید؟ تاریخچه آن کودتا، به شکلی ما را در تعلیقی دایمی از حس قربانیشدگی نگه داشته است. ما اسیر سیاست شدهایم. موسیقیمان سیاسی است. کتابهایمان بیشتر پاسخی سیاسی هستند. شما چه فکر میکنید؟
- سورئالیسم غالب در این قصه برایم بسیار جذاب بود، ولی اگر برگردیم به همان نکتهای که پیشتر به آن اشاره کردم - علاقهام به آمیختگی هنر و سیاست، احساس و تعقل - این فرصتی عالی بود که بتوانم هم در مورد زنان و هم در مورد کشور حرف بزنم. فکر کردم بسیار جذاب خواهد بود که ایران را به شکل شخصیت ششم درآورم؛ زنها بالا و پایینهای زندگیهای خود را داشتند و ایران هم همینطور. این استعاره بسیار هیجانانگیز بود که ایران را هم به عنوان یکی از شخصیتها وارد قصه کنیم. این جنبه چنان امکانی از مجاز، شعر و سورئالیسم ایجاد کرد. فیلم ایرادات فراوانی دارد ولی موفق شد که قصه را به خوبی روایت کند و از خود اصالت داشته باشد. برای کسانی که با رویکرد مفهومی آشنا نبودند، بخشی از محتوای فیلم در ترجمه گم میشد، ولی اثری ماندگار خواهد شد. فیلم جدیدم قدری متفاوت خواهد بود. یک بیوگرافی است و به همین خاطر خیلی امکان نخواهم داشت قوه خیالم را در خلق رویدادهایی که هرگز پیش نیامدهاند به کار گیرم.
برخی از ناظران گفتهاند کار شما مورد سوءتعبیر قرار گرفته و یا نگاهی سیاسی بر آن تحمیل شده است. هنگامی که مردم از شرقشناسی حرف میزنند، فکر میکنید واقعا در چه موردی سخن میگویند ؟
- به عنوان یک هنرمند، وقتی که اثری را خلق میکنید، هیچ نمیدانید چگونه دریافت و تفسیر خواهد شد. بعد از آن وحشت دارید که ممکن است افراد تعبیری خاص از آن داشته باشند. ولی این طبیعت هنر است. شما کار خود را میکنید و تفسیر آن را برعهده دیگران میگذارید. یک نفر ممکن است فیلمی را ببیند و دریافتش از آن با آدمهای دیگر فرق داشته باشد، یا اثری را ببیند و از جنبه خاصی تحت تاثیر قرار گیرد. من را متهم کردهاند که در یک اثر چند جور کار کردهام. «زنان الله» از دید عدهای از مسلمانان توهین به اسلام بود و از دید عدهای دیگر از آنها برعکس. برخی از سکولارها هم براین باوربودند که من اسلام رادیکال را تبلیغ میکنم. برایم مایه شگفتی بود که چگونه ممکن است چنان تعبیرهای متضادی از یک اثر برداشت شود. ولی در آخر به این نتیجه رسیدم که وقتی اثری را خلق میکنی، ایدههای خاصی در ذهن داری اما بقیهاش دست شما نیست و تعبیرهای گوناگونی از آن خواهد شد. حتا خود من هم پس از آن، نسبت به کارهای خودم تفسیرهای متفاوتی پیدا میکنم. این حق مردم است که هر گونه که میخواهند نگاه کنند.
آیا اثری داشتهاید که در گذر زمان، آن را گونه دیگری ببینید؟
- زنان بدون مردان بسیار بحث برانگیز شد و من میتوانستم نگاه برخی از آدمها را درک کنم. اگر چه وقتی فیلم را میساختیم فکر نمیکردیم آن را با موضع میسازیم. برخی فکر میکردند مروج کمونیسم است ولی واقعا تلاش کرده بودیم بدون موضع باشیم.این یک نمونه است. هنوز هم فکر میکنم در همه کارهایم به شدت تلاش میکنم موضعی بیطرف داشته باشم ولی بعد میبینم شاید به آن اندازهای که فکر میکردم بیطرف نبودهام.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر