در ماه می ۲۰۲۲ میلادی، «ایرانوایر» با همکاری «موزه یادبود هولوکاست» امریکا میزگردی با موضوع «راه حل نهایی نازیها برای یهودیان اروپایی» برگزار کرد. «ادنا فراید برگ»، تاریخدان از این موزه به پرسشهایی درباره کشتار یهودیان در آلمان نازی پاسخ داد. در این جلسه آنلاین، «مازیار بهاری»، روزنامهنگار، موسس و مدیر «ایرانوایر»، «لیلی نیکونظر»، روزنامهنگار و پژوهشگر دوره دکترای «دانشگاه لوون» بلژیک، «آزاده پورزند»، کنشگر حقوق بشر از «بنیاد سیامک پورزند»، «امید شمس»، پژوهشگر دوره دکترای حقوق «دانشگاه پورتسموث» بریتانیا و «محیا استوار»، مدرس و پژوهشگر «دانشگاه اقتصاد پاریس» حضور داشتند.
***
ادنا فراید برگ، تاریخدان موزه هولوکاست درباره راه حل نهایی که اسم رمز کشتار یهودیان در آلمان نازی است، گفت: «راه حل نهایی به تعبیر نازیها، در واقع مرحله پایانی هولوکاست بود که از سال ۱۹۴۱ آغاز شد. بسیاری از یهودیان پیش از این مرحله به قتل رسیده بودند اما در این مرحله بود که دولت آلمان از تمام امکانات خود برای نابودی آنها استفاده کرد.»
«یهودیان ساکن آلمان پیش از آن که نازیها در سال ۱۹۳۳ به قدرت برسند، چه وضعیتی داشتند؟»
این اولین پرسش این میزگرد آنلاین بود که از سوی مازیار بهاری، موسس و مدیر «ایرانوایر» مطرح شد.
ادنا فراید برگ، تاریخدان موزه یادبود هولوکاست امریکا در پاسخ به این پرسش گفت: «پیش از جنگ، یهودیان کمتر از یک درصد از کل جمعیت آلمان را تشکیل میدادند. برای بسیاری، این آمار تکان دهندهای است. در واقع، یهودیان اقلیت بسیاربسیار کوچکی بودند و نازیها درباره اهمیت و نقش آنها بزرگنمایی میکردند تا بتوانند با ایجاد فضایی مملو از ترس و بدگمانی، مردم را علیه آنها متحد کنند. یهودیان غالباً شهرنشین بودند؛ هرچند برخی نیز در مناطق روستایی زندگی میکردند. مانند سایر اقلیتها، در جمع یهودیان نیز افراد ثروتمند و فقیر و طبقات اجتماعی مختلف به چشم میخورد. به طور کلی، قبل از جنگ جهانی دوم، تقریباً ۹ میلیون یهودی در سراسر اروپا زندگی میکردند و جامعه واحدی را تشکیل نمیدادند. پس سخن گفتن از مردم یهودی یا یهودیان به مثابه یک جامعه یکپارچه کاملاً ساختگی است. آنها لزوماً به یک زبان مشترک سخن نمیگفتند و لزوماً مذهبی هم نبودند. اما وقتی که نازیها به قدرت رسیدند، هدفشان این بود که نه تنها آلمان بلکه کل اروپا را از یهودیان خالی کنند. برنامه اولیه آنها این بود که یهودیان را نه با کشتوکشتار بلکه با غیر قابل تحمل کردن شرایط زندگی آنها، وادار به مهاجرت کنند.»
پرسش بعدی را لیلی نیکونظر، روزنامه نگار و و پژوهشگر دوره دکترای دانشگاه لوون بلژیک پرسید: «آیا اقلیت یهودی آلمان در کل جامعه ادغام شده بود یا این که به نوعی یک جامعه مجزا را تشکیل میداد؟»
ادنا فراید برگ گفت: «در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی، اقلیت یهودی آلمان به خوبی در جامعه جذب و ادغام شده بودند. آنها اکثراً مثل یهودیان ارتدوکس و سنتی نبودند که لباسها و یا شکل و شمایل کاملاً متفاوتی داشته باشند.»
او توضیح داد که در واقع ردیابی و شناسایی این که چه کسی یهودی است، بخشی از وظیفه نازیها بود.
آریاییسازی و مصادره اموال یهودیان یکی از روشهای نازیها برای حذف یهودیان در جامعه بود. بین سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۸، در جریان «آریاییسازی داوطلبانه»، نازیها یهودیان را مجبور کردند تا اموال و داراییهای خود را با تخفیف به غیرآلمانیها منتقل کنند.
از سال ۱۹۳۸ تا سقوط رژیم نازی در سال ۱۹۴۵، یهودیان حق تجارت و کسبوکار نداشتند. آنها تحت فشار و زور مجبور میشدند تا کسبوکارهای خود را به غیر یهودیان بفروشند.
پروژه آریایی سازی و مصادره اموال یهودیان، امید شمس، پژوهشگر دوره دکترای حقوق دانشگاه پورتسموث» بریتانیا را یاد مصادره اموال یهودیان در ایران پس از انقلاب اسلامی میاندازد. او میخواهد نقش عموم مردم را در این باره بداند و این که این جنایات بدون این که عموم مردم چیزی بدانند، چهگونه رخ دادهاند؟
ادنا در این باره گفت: «سوال شما مرا به یاد مدارک بسیار جالبی میاندازد که ما در موزه جمعآوری کردهایم؛ مجموعه تبلیغاتی که در مطبوعات آلمان در سالهای دهه ۱۹۳۰ منتشر شدند و از برگزاری حراج اموال و داراییهای مصادره شده یهودیانی که بهاصطلاح آریاییسازی شده بودند، خبر میدادند. در این تبلیغات، روز و ساعت حراجها و جزیيات آنچه برای فروش در اختیار عموم مردم گذاشته شده بودند، به چشم میخورد؛ از ظرف و ظروف گرفته تا اسباب خانگی و لوازم آشپزی که همگی بخشی از زندگی خصوصی این افراد را تشکیل میدادند. آنچه واقعاً توجه من را جلب میکند، فقط دیدن نیست، میتوان در عکسهای موجود از این حراجیها دید که مردم برای این وسایل میآمدند، بلکه شناخت هم هست؛ زیرا مشخص است که اگر ناگهان همسایه شما را با خود ببرند و بعد مقامات دار و ندار او را به فروش بگذارند، به معنای آن است که او دیگر باز نخواهد گشت. این بدیهی است و لازم نیست که علامه دهر باشید تا به این نتیجه برسید. حتی یک کودک هم متوجه این نکته میشود. مقامات نازی، یعنی دولت آلمان نازی اهمیت زیادی به افکار عمومی میداد و تدابیر و تصمیمات خود را مرحله به مرحله به بوته آزمایش میگذاشت تا واکنش عموم جامعه را محک بزند؛ اینکه چه چیزی را تحمل میکنند، چه چیزی را میپذیرند و چه چیزی آنها را ناراحت میکند. این حراجیها هم شگردی بودند برای آرام کردن مردم و راهی بودند تا آنها نیز از نبودِ همسایهها یا همکلاسیهای یهودی خود سود ببرند. این روش به آنها انگیزه هم میداد. بهنظر من، سهلانگارانه و اشتباه است اگر مساله را خلاصه کنیم به این که جامعه آلمان شستوشوی مغزی شده و مملو از خشم و نفرت بود. مطمئناً این نکته درباره بخشی از جامعه درست است. بر اساس نظرسنجیهای اولیهای که از آن زمان در دست است، میتوان گفت که حدود ۲۰ درصد از کل جامعه واقعاً به سیاستهای نازیها اعتقاد داشتند و از آنها پیروی میکردند اما بسیاری هم بودند که دلایل و انگیزههایی به مراتب انسانی و قابل درک داشتند که فکر میکنم من و شما هم قادر به درک آنها باشیم.»
در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۲، ۱۵ تن از مقامات ارشد حزب نازی و دولت آلمان در ویلایی در «وانزه»، در حومه برلین گردهم آمدند.
در جریان این گردهمایی، برنامهریزی و پیادهسازی آنچه آنها راهحل نهایی برای مساله یهود میخواندند، به بحث گذاشته شد.
کشتار دسته جمعی یهودیان توسط آلمان نازی نیازمند کمک گسترده در بسیاری از کشورها بود.
ادنا فراید برگ در این باره گفت: «اگر به کشتار جمعی میلیونها میلیون انسان در قلمرویی وسیع، آنهم غالباً در دوران جنگ فکر کنید، متوجه میشوید که این امر یک چالش بزرگ لجستیک بود. چهگونه میتوان حملونقل آنها را ساماندهی کرد؟ به چه روشی میتوان آنها را به قتل رساند؟ ما طرحها و نقشههای مهندسی این سازوکار را در اختیار داریم؛ نقشههایی که در یک فرآیند رقابتی به مناقصه گذاشته شدند. عدهای آمدند و پیشنهاد کردند که چهگونه میتوان اتاقهای گاز را طراحی کرد تا بتوان صدها هزار انسان را به روشی سریع و کارآمد در آنجا به قتل رساند. اینها کارخانههایی بودند که در ابعادی صنعتی، مرگ تولید میکردند. یکی باید درباره این که کدام پیشنهاد بهتر است، تصمیم میگرفت. دیگری باید آن را میساخت. عدهای هم باید کارگران ساختمانی و افراد فنی و متخصص را استخدام میکردند تا این طرح اجرایی شود تا تصمیم بگیرند که از کدام ماده شیمیایی استفاده کنند. خب، بسیاری از این افراد نقش مستقیمی در کشتارها ایفا نکردند، آنها کار معمول خود را انجام میدادند؛ مثلاً یک متخصص تدارکات را در نظر بگیرید که وظیفهاش نظارت بر انتقالِ به موقع و به اندازه قوطیهای سیکلون ب بود؛ گازی سمی که به شکل گلولههای کوچک درآمده بود.»
پس از این صحبتها، محیا استوار، مدرس و پژوهشگر دانشگاه اقتصاد پاریس از نقش شرکتهایی که در این فرایند فعال بودند، پرسید: «مثلاً شرکت ملی راهآهن فرانسه که هنوز هم وجود دارد، در تبعید یهودیان نقش داشت. اما میخواستم بدانم آیا آنها آگاه بودند که کاری که میکنند، در واقع مشارکت در جنایت است یا نه؟»
ادنا فراید برگ گفت: «پاسخ به این سوالِ مهم خیلی سخت است. باید مورد به مورد نگاه کنیم. خوشحالم که به شرکت ملی راهآهن فرانسه اشاره کردید که نمونه خوبی است و به ما کمک میکند که موضوع هولوکاست را به کشور آلمان محدود نکنیم؛ چرا که یکی از دلایلی که هولوکاست را به رخدادی مهم تبدیل میکند، این است که برخلاف اکثر نسلکشیها، تنها در یک کشور اتفاق نیفتاد. هولوکاست یک نسلکشی فراملی بود. بنابراین، شعاع دایره همکاری و همدستی، هزاران کیلومتر وسعت دارد. در مورد شرکت راهآهن فرانسه میتوان گفت که آنها در مواجه با گذشته و رفتار خود، واقعاً رفتار تحسینبرانگیز و صادقانهای داشتند و با قبول مسوولیت خود، کوشیدند به نوعی غرامت جنایات خود را نیز بپردازند. واقعیت این است که تبعید یهودیان از فرانسه بدون کمک این شرکت ممکن نبود. این آلمانیها نبودند که قطارهای خود را به آنجا فرستادند و سامانه راهآهنِ کاملاً جدیدی را به این منظور ساختند، پلیس فرانسه بود که این کار را تسهیل کرد.»
شرکت ملی راه آهن فرانسه پس از سالها فشار و تهدیدهای قانونی، در سال ۲۰۱۴ غرامت قربانیان هولوکاست را پرداخت کرد.
سوال آزاده پورزند، کنشگر حقوق بشر از بنیاد سیامک پورزند، مربوط به چگونگی اجرا شدن راه حل نهایی بود: «تحلیل شما از روند تصمیمگیری که در نهایت به راهحل نهایی انجامید، چیست؟ آیا اصلاً گزارشهایی از اختلاف نظر بین تصمیمگیرندگان ارشد در این مورد وجود دارد؟»
ادنا فراید برگ توضیح داد: «در جریان کنفرانس وانزه که سند رسمی آغاز راهحل نهایی در ژانویه ۱۹۴۲ است، نشانی از اختلاف نظر بهچشم نمیخورد. اما تردیدی در این نیست که از تابستان ۱۹۴۱ به بعد، راهحل نهایی، سیاست رسمی آلمان نازی بود. آنها این سیاست را در هر سرزمینی که اشغال کردند، به اجرا گذاشتند. اما فقط خودشان این کار را نکردند بلکه کاملاً به همدستان محلی خود اتکا کردند و در بسیاری از این مناطق، مقامات محلی با همکاری یا بدون همکاری نازی در این زمینه فعالیت میکردند»
او برای روشن شدن موضوع، خودش سوال دیگری مطرح کرد: «بگذارید سوال شما را کمی بسط بدهم و بپرسم که اصلاً چرا اینقدر درباره هولوکاست صحبت میکنیم؟ این جنایتکاران جای دوری نبودند. آنها نزدیک شهرها بودند و به کمک مردم محلی احتیاج داشتند؛ نه فقط برای کشتار یهودیان بلکه برای امرار معاش. چه کسی برای نیروهای جوخه مرگ غذا میپخت؟ چه کسی به آنها جای خواب میداد؟ چه کسی یونیفورمهای آغشته به خون آنها را میشست و پاک میکرد؟ این سوالها را باید از مردم محلی پرسید و ما این کار را کردهایم. در موزه یادبود هولوکاست، مجموعهای بینظیر از سخنان و اظهارات همدستان نازیها داریم. از آنها پرسیدهایم که چرا کمک کردید؟ متوجه شدیم که اهداف و انگیزههای آنها بسیار گوناگون بوده است؛ برخی از سرِ ترس همکاری میکردند، برخی به دنبال این بودند که حمایت نیروهای اشغالگر را جلب کنند و برخی هم پول میگرفتند. اما برای ضبط شهادتهای آنها، کمکهای زیادی لازم بود. برای من، این بخش حقیقتاً جذابترین و در نهایت، بسیار بسیار ناراحت کننده بود.»
این میزگرد با پرسش مازیار بهاری به پایان رسید. او به انکار هولوکاست توسط رهبر و مقامات جمهوری اسلامی اشاره کرد و گفت: «وقتی میشنوید فردی مانند رهبر ما، آیتالله علی خامنهای یا رییسجمهوری سابق، محمود احمدینژاد، مرتب هولوکاست را انکار میکند، چه واکنشی نشان میدهید؟»
ادنا فراید برگ گفت: «واکنش غریزی من این است که کسی که منکر واقعیت است، حتماً هدفی را دنبال میکند؛ آنهم وقتی از موضوعی سخن میگوییم که غیر قابل انکار است. هرچند میتوان بر سر برخی تفاوتها و آمار و ارقام بحث کرد و این همان کاری است که مورخان واقعی میکنند. اما وقتی از چیزی صحبت میکنیم که آشکارا نادرست است، حتماً هدف و منظور دیگری در کار است که در اغلب موارد برای ایجاد آشفتگی و سردرگمی است. رژیم آلمان نازی فرصتطلب بود. به نظر من اکثر رژیمهای سرکوبگر، فرصتطلب هستند.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر