اگر «یوسف سیلاوی» در آبان ۱۳۸۸ ناپدید نشده بود، حالا تولد ۶۳ سالگی خود را کنار همسر و دو دخترش «منا» و «شیما» جشن میگرفت. خانواده سیلاوی، این شهروند عرب اهوازی که نامش در سازمان ملل متحد به عنوان یکی از قربانیان ناپدید شدگی قهری ثبت شده است، میگویند ماموران امنیتی او را بازداشت کردهاند و ۱۳ سال است که از او هیچ خبری نیست. حالا در روز تولدش، دخترش شیما کارزاری را راهاندازی کرده و از مقامات ایران خواسته است نسبت به سرنوشت او پاسخگو باشند.
ناپدید شده قهری به وضعیتی گفته میشود که در آن فرد توسط دولت یا سازمانی سیاسی ربوده، دستگیر یا زندانی شود، درحالی که آن سازمان یا دولت از پذیرفتن دستگیری او سر باز میزنند یا اطلاعی از محل زندانی بودن او ارایه نمیدهند.
یوسف سیلاوی، مردی که تازه از دیدار دخترانش در دمشق برگشته بود و استکان چای نیمه تمامش روی میز مانده و دشداشهاش را مرتب آویزان کرده بود تا احتمالا بعد از این که از او سوال و جواب کردند برگردد، کجا است؟ چرا در این سالها مقامات ایران پرونده او را بستهاند و در پاسخ به خانواده و سازمانهای حقوقبشری، فقط سکوت میکنند؟ برای جزییات بیشتر، با شیما سیلاوی، فعال عرب اهوازی ساکن بلژیک و دختر یوسف سیلاوی گفتوگو کردهایم.
***
یوسف سیلاوی کیست و چهگونه ناپدید شده است؟
یوسف سیلاوی، شهروند عرب اهوازی روز چهارم اردیبهشت امسال ۶۳ ساله شد. بنا به گفته خانوادهاش، از اواسط آبان ۱۳۸۸ ماموران امنیتی او را از خانهاش در محله فاز۴ اهواز ربودهاند و تاکنون خبری از سرنوشت یا محل نگهداری او اعلام نکردهاند. پیگیریهای خانواده برای یافتن نشانی از سیلاوی تا این لحظه بیثمر بوده است و با وجود مکاتبات بسیار در این ۱۳ سال، مقامات جمهوری اسلامی به هیچیک از این پیگیریها پاسخ ندادهاند.
شیما سیلاوی فرزند یوسف سیلاوی است. او که خود فعال حقوقبشر و فعال حقوق مردم عرب اهواز است، درباره نحوه ناپدید شدن پدرش به «ایرانوایر» میگوید: «آن زمان من و خواهرم در دمشق درس میخواندیم. خواهرم سال اول دانشگاه بود و من دانشآموز بودم. منا چون زبان فارسی، عربی و انگلیسی میدانست، تصمیم گرفته بود به پناهجویان عرب اهوازی که از تعقیب قضایی ناشی از شرکت در اعتراضات سال ۱۳۸۴ در اهواز به سوریه پناه آورده بودند، کمک کند تا خانه پیدا کنند یا اگر سازمان ملل مواد غذایی میدهد، بتوانند آن را بگیرند. اما متاسفانه سفارت ایران در دمشق این را متوجه شد و چند بار خواهرم را برای سوال و جواب خواستند. بار آخر، پدرم هم دمشق بود و با هم رفتیم که به سوالها پاسخ بدهد.»
او ادامه میدهد: «بعد از آن پدرم به اهواز برگشت ولی مادرم پیش ما ماند. معمولا سالی چند بار به ما سر میزدند. پدرم تازه برگشته بود که چند روزی از او خبری نبود. یکی از دوستانش رفته بود دم در خانه و هر چه در زده بود، کسی را در باز نکرده بود. برای همین هم به ما اطلاع داد.»
این فعال حقوقبشر ساکن بروکسل توضیح میدهد: «مادرم بلافاصله برگشت ایران. در خانه را که باز کرده، دیده بود همه چیز سر جایش است. استکان چای نیمخورده پدرم هنوز روی میز بود. پدرم در خانه دشداشه میپوشید. معلوم بود که خودش دشداشهاش را در آورده و آویزان کرده بود به چوبرختی. پول و مدارکی که در خانه بود هم اصلا دست نخورده بودند.»
بنا به گفته شیما سیلاوی، مادرش همان زمان به پلیس آگاهی مراجعه میکند ولی از همان ابتدا ماموران پلیس به او میگویند که شاید خودش گذاشته و رفته است: «مادرم را فرستادند همه سردخانهها، بیمارستانها و ترمینالها را ببیند. به او گفته بودند عکسهایی که سردخانهها از متوفیان بینام و نشان میگیرند را هم ببیند، شاید پدرم یک گوشهای افتاده و فوت کرده است.»
او همچنین به مختومه شدن پرونده مفقودی پدرش در کمتر از شش ماه نیز اشاره میکند: «سر شش ماه، بدون این که پیگیری کنند هم پرونده را مختومه اعلام کردند.»
چرا خانواده سیلاوی میگویند ماموران امنیتی جمهوری اسلامی او را ربودهاند؟
شیما سیلاوی پیش از این در مقالهای که در مورد پدرش به زبان انگلیسی نوشته، مدعی شده بود که پدرش قبل از این که از دمشق به اهواز برگردد، در سفارت ایران در دمشق به همراه دخترش منا مورد بازجویی قرار گرفته است. او این موضوع را در گفتوگو با «ایرانوایر» نیز تایید میکند.
شما سیلاوی در آن مقاله نوشته بود بیتفاوتی پلیس و نیروهای امنیتی ایران، اعم از پلیس محلی تا دفتر «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی، مادرش را متقاعد کرده بودند که همسرش توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است و در یکی از خانههای امن نگه داشته میشود.
او درباره دلایل خود برای این ادعا به «ایرانوایر» میگوید: «آن دوستی که مراجعه کرده بود به خانه ما و ماجرای ناپدید شدن پدرم را به ما اطلاع داد، بعدها توسط سپاه بازجویی شد که چرا این قدر پیگیری میکند. او هم به همین خاطر کلا ارتباطش را با ما قطع کرد.»
موضوع بازجویی و آزار دوست یوسف سیلاوی را «کمپین فعالان صلح در تبعید» نیز پوشش داده است. در گزارش این مجموعه که در سال ۱۳۹۳ تنظیم شده، نوشته شده بود: «پس از بازداشت يوسف سيلاوى، يكى از دوستان او را دستگير کردند و به شدت مورد ضرب و شتم و بازجويى قرار دادند.»
این کمپین به نقل از یک منبع مطلع نوشته بود: «بازداشت کنندگان خواستار اطلاعاتى در خصوص ارتباط او با يوسف سيلاوى بودند.»
بنا به گفته شیما سیلاوی، ارتباط خانوادگی پدرش با «منصور سیلاوی»، پسرعمو و برادر همسرش هم دلیل دیگری است که آنها میگویند او توسط ماموران امنیتی ربوده شده است.
سیلاوی توضیح میدهد: «دایی من، منصور سیلاوی، پسر عموی پدرم هم بود. او مخالف جمهوری اسلامی بود. یک سال پیش از ناپدید شدن پدرم، بهطرز اسرارآمیزی در لندن فوت کرد. داییام آدم خیلی سالمی بود و به همین خاطر ما فکر میکنیم مرگ او طبیعی نبوده و ترور سیاسی بوده است.»
منصور سیلاوی بنیانگذار «حزب تضامن دموکراتیک اهواز» بود. او که در زمینه آزادی و استقلال مردم عرب اهواز فعالیت میکرد، در جریان اعتراضات معروف به «انتفاضه نیسان» یا اعتراضات اردیبهشت ۱۳۸۴، از سوی رسانههای نزدیک به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از جمله سایت «هابیلیان» متهم شد که جوانان خوزستانی را به تجزیهطلبی تشویق و تحریک میکند.
شیما سیلاوی معتقد است پدرش را که اصلا سیاسی نبوده است، بهخاطر انتقامجویی از خانواده سیلاوی و فشار آوردن به او و خواهرش که فعال بوده و هستند، بازداشت کردهاند: «همان اوایل که پدرم ناپدید شده بود، افراد ناشناسی بارها با مادرم تماس گرفته و گفته بودند که به دخترانت بگو برگردند به اهواز تا بتوانند پدرشان را ببینند. مادرم از این احساس نگرانی کرده و به آنها گفته بود شما شوهر من را بردید، حالا میخواهید دخترانم را هم ببرید؟!»
موضوع انتقامجویی و ناپدید شدگی قهری یوسف سیلاوی به واسطه ارتباط خانوادگی با مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی را سازمانهای معتبر حقوقبشری همچون «عفو بینالملل»، «ملتها و اقلیتهای بدون ملت»، گروهکار ناپدیدشدگان قهری «شورای حقوقبشر» سازمان ملل متحد، «سازمان حقوقبشر اهواز» و «سازمان اتحاد برای ایران» هم گزارش کردهاند.
در مقالهای که سازمان حقوقبشری ملتها و اقلیتهای بدون دولت در شهریور ۱۳۹۶ منتشر کرده، ضمن ارایه اطلاعاتی درباره یوسف سیلاوی، تاکید شده که او به خاطر فعالیتهای بستگانش در زمینه حق تعیین سرنوشت مردم عرب اهوازی، بازداشت و ناپدید شده است.
همچنین در بیانیهای که سازمان عفوبینالملل در سال ۱۳۹۵ صادر کرده هم آمده است که سیلاوی در خطر شکنجه و اعدام فراقانونی، به خاطر انتقامجویی از اعضای خانوادهاش که مخالف رژیم ایران هستند، قرار دارد.
از دیگر دلایلی که شیما سیلاوی معتقد است نشان میدهد که پدرش را بازداشت کردهاند، سندی است که سالها پیش شخصی که میخواهد نام و نشان او فاش نشود، به آنها داده است.
در این سند که نسخهای از آن در اختیار «ایرانوایر» قرار گرفته و در اسلایدها قابل مشاهده است، دستور بازداشت فوری یوسف سیلاوی توسط سپاه پاسداران صادر شده است. این نامه توسط فرماندهی یگان ۶۰۰ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با استناد به استعلام یگان ۴۵۰ سپاه در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۸۸ صادر و در آن اعلام شده که یوسف سیلاوی وارد ایران شده است.
در قسمت بالایی نامه نیز مهر «خیلی محرمانه» و «آنی» خورده است. همچنین عطف به پروندهای که فقط شماره آن ذکر شده و سایر جزییات آن در دسترس نیست، آمده است که باید تا پایان همان روز، یعنی چهاردهم آبان، یوسف سیلاوی بازداشت شود. امضاکننده این نامه دستور داده است که یوسف سیلاوی پس از انتقال به تهران، در اختیار معاونت اطلاعات فرماندهی سپاه «حضرت ولیعصر» قرار بگیرد.
پیش از این نیز شیما سیلاوی به «اطلس زندانهای ایران» گفته بود برخی افراد به آنها گفتهاند که پدرش ابتدا در زندان اهواز بوده و بعد او را به زندان اوین منتقل کردهاند اما به صورت رسمی هیچکس اطلاعاتی در مورد پدرش در اختیار آنها قرار نداده است.
شیما سیلاوی از عدم ارایه گواهی فوت توسط سازمان ثبت احوال نیز میگوید: «مادرم برای کارهای انتقال حقوق بازنشستگی پدرم که در اداره آب و برق کار میکرد، رفته بود. بعد از مدتی طولانی، یک نفر با او تلفنی تماس گرفته و گفته بود گواهی فوت صادر نمیشود چون پدرم زنده است.»
چرا خواهران سیلاوی میگویند کل خانواده آنها تحت آزار هستند؟
در طوماری که شیما سیلاوی برای امضا روی وبسایت «دادخواست» منتشر کرده و در آن از سایر شهروندان ایرانی خواسته است که برای یافتن عدالت و حقیقت با او همصدا شوند، آمده است که همه اعضای خانواده سیلاوی از سال ۱۳۸۸ تحت آزار نیروهای امنیتی بوده و هستند.
شیما سیلاوی در این باره به «ایرانوایر» توضیح میدهد: «از سال ۲۰۱۵ به بعد، به این بهانه که پدرم باید مجوز دریافت پاسپورت را بدهد، مادرم را از داشتن پاسپورت محروم کردهاند و عملا ممنوع الخروج شده است.»
او درباره مراجعه مکرر مادرش برای دریافت گذرنامه نیز میگوید: «در این سالها هر بار که برای دریافت گذرنامه رفته است، کارکنان آن اداره مادرم را تحقیر کردهاند. آخرین بار دیگر اشکش را در آورده بودند. به او گفته بودند باز هم که آمدی، برو پی کار و زندگیات! حتی بر اساس قوانین جمهوری اسلامی، وقتی کسی بیشتر از ۱۰ سال ناپدید شده باشد، به آن مرگ در غیبت میگویند. بر اساس همین قانون، در چنین شرایطی دیگر نیازی به اجازه شوهر برای پاسپورت نیست. ولی با این وجود، مادرم را بابت نبودن شوهری که خودشان او را ربودهاند، آزار میدهند.»
شیما سیلاوی درباره رنجی که در این ۱۳ سال به او و خانوادهاش تحمیل شده است، میگوید: «این که یکی از عزیزانت قربانی ناپدید شدگی قهری باشد، مثل این است که صبح از خواب بیدار شوی و ببینی یک تکه از بدنت نیست؛ مثل اینکه در خواب دست یا پایت را قطع کردهاند. وقتی در خانه هستی، هر تکه از وسایلش، لباسهایش، عطرش را که میبینی، تمام خاطرات دوباره زنده میشوند. این شکنجهای است که من حتی برای بدترین دشمنانم هم آرزو نمیکنم.»
او در پایان میگوید: «من از سال ۱۳۹۰ مادرم را ندیدهام. از سال ۱۳۸۸ هم که پدرم ناپدید شده است. ما دیگر هیچ وقت مثل قبل نمیشویم. خانواده چهار نفره ما را از هم پاشاندهاند. ولی ما هر سال به بهانههای مختلف سعی میکنیم یاد پدرم را زنده نگه داریم و علیه فراموشی کنشی داشته باشیم.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر