از ۲۱تیر۱۳۶۷ به عنوان یک تراژدی تلخ در دوران هشت سال جنگ ایران و عراق یاد میکنند. در این واقعه که تا ۲۵ تیر ادامه داشت، ارتش عراق از زمین و هوا به منطقه مرزی «دهلران» آتش میریخت؛ نیروهای عراقی با بالگرد و تانک، نیروهای ارتش ایران و غیرنظامیان این منطقه را مورد هجوم قرار دادند. این واقعه منجر به شهادت و اسارت هزاران سرباز ایرانی و افراد بومی محل از کودک، زن و مرد شد.
یکی از این شهدا «فرهاد عبدی»، سرباز ۲۴ ساله بهایی بود که جسد او چند ماه بعد از کشته شدن، پیدا و به خانوادهاش تحویل داده شد. مسئولان بنیاد شهید به خاطر بهایی بودن، از ثبت فرهاد در فهرست شهدا خودداری کردند.
***
عملیات ارتش عراق از ساعت ۴ صبح روز ۲۱ تیر ماه با بمباران شیمیایی دهلران آغاز شد. حجم آتشهای عراق و بمبارانها به خصوص بمبارانهای شیمیایی که بعضاً بر روی رودخانهها و چشمههای آب برای آلودگی فرود میآمد و از طرفی، شدت گرمای بیسابقه آن روز سختی این حملات را بیشتر کرده بود. نیروهای ایرانی به دلیل شرایط بسیار نامساعد آب و هوایی، حجم آتش دشمن و عدم تدارکاترسانی مناسب، با دستهای خالی دفاع میکردند. دهلران در کمتر از بیست و چهار ساعت به اشغال نیروهای عراقی درآمد.
دهلران از توابع استان ایلام است که در منتهیالیه جنوب شرقی این استان با استان خوزستان همجوار است و به نوعی از نظر بافت اجتماعی و اقلیمی و نیز نقطهنظر نظامی به عنوان منطقه جنوب محسوب میشود. در سمت غرب این شهر مرزی، شهر مرزی مهران واقع است که تنها به وسیله یک جاده مواصلاتی که حدوداً ۱۰۰ کیلومتر فاصله دارد، به همدیگر متصل شدهاند. این جاده در واقع آخرین جاده مرزی در دوران جنگ است که به صورت یک خط پدافندی مابین این دو شهر قرار گرفته است.
دو روز پس از پایان این عملیات، جمهوری اسلامی ایران در ۲۷تیر۱۳۶۷ با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد آتشبس را اعلام کرد.
یک هفته بعد، نیروهای ایرانی برای پیدا کردن اجساد به منطقه اعزام شدند. پیکرها روی زمین افتاده و به خاطر شدت گرما سیاه شده بودند. اجساد تعداد زیادی از سربازان در مناطق خارج از منطقه عملیات، در درهها، کوهها و غارها یافت شدند. آنان از فرط تشنگی و گرما جان خود را از دست داده بودند. برخی از سربازان به دلیل شدت گرما، لباس نظامی را از تن درآورده بودند و مدارک و کارت هویت آنها همراهشان نبود و همین باعث شده بود تا هویت آنها شناسایی نشود. ماهها شناسایی این جانباختگان به طول انجامید. یکی از این شهدا «فرهاد عبدی»، سرباز ۲۴ ساله بهایی بود. جسد وی چند ماه بعد از کشته شدن، پیدا و به خانوادهاش تحویل داده شد؛ اما بنیاد شهید که مسئولیت اصلی آن رسیدگی به امور جانبازان و خانوادههای جانباختگانِ در خلال جنگ ایران و عراق است، برخلاف منشور اخلاقی بنیاد که «رعایت عدل و انصاف در برخورد با جامعه ایثارگری به دور از هر گونه منافع شخصی و گرایشهای خاص» است، از پذیرش خانواده فرهاد عبدی به عنوان خانواده شهید به دلیل اعتقادات قلبی پدر، مادر و فرزند جانباخته ایشان امتناع کرد و به جای آنکه مرهمی بر درد و اندوه خانواده فرزند از دست داده باشد، با اهانت و تمسخر اعتقادات ایشان بر ناراحتی و دوری آنها از فرزندشان افزود.
سرباز فرهاد عبدی که بود؟
فرهاد عبدی، روستازاده بهایی بود که در سال ۱۳۴۳ در روستای «قزلجهکَند» از توابع قُروه در استان کردستان به دنیا آمد. بیکاری و فقر خانواده عبدی را مجبور به ترک روستا و سکونت در همدان کرد. خانواده عبدی، چندین سال در همدان زندگی کردند؛ سپس در سال ۱۳۵۹ برای پیداکردن کار به تهران نقل مکان کردند. پس از مدتی سکونت در تهران، ایشان به خاطر مبلغ بالای اجاره مسکن و مشکلات دیگر ساکن کرج شدند.
فرهاد تا کلاس پنجم ابتدایی را در همدان خواند؛ سپس برای کمک به پدر در تامین مخارج خانواده، ترک تحصیل کرد و در بازار مشغول به کار شد. او در تمام سالهایی که پدرش برای یافتن شغل و تامین هزینه زندگی همسر و فرزندانش از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکرد، شانه به شانه پدر کار میکرد.
فرهاد خود را مسئول میدانست تا برای بهبود شرایط بد اقتصادی خانواده خود تلاش و کار کند. اما جنگ با خودش بیکاری آورده بود و از طرف دیگر، صاحب کارها اجازه نداشتند تا به مشمولان خدمت سربازی کار بدهند. شرایط سخت مادی و بیکاری موجب شد تا سرانجام فرهاد تصمیم گرفت، به سربازی برود. او به خانوادهاش گفت، حالا که بیکار شدم و درآمدی ندارم، به سربازی میروم تا پس از پایان خدمت بتوانم کار و باری برای خودم دست و پا کنم و از این شرایط سخت مالی نجات پیدا کنیم.
فرهاد عبدی چگونه شهید شد؟
فرهاد عبدی در سال ۱۳۶۵ به خدمت سربازی اعزام شد. او دوره آموزش را در پادگان ارتش لویزان تهران گذراند و پس از پایان دوره به منطقه جنگی اعزام شد. فرهاد تا پیش از کشته شدن، ۲۲ ماه در مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور خدمت کرد و تنها دو ماه به پایان دوره سربازیاش باقی بود که به شهادت رسید.
در روز ۲۱تیر۶۷، ارتش عراق حمله سنگینی را به ایران آغاز کرد. فرهاد پُست بیسیمچی را داشت. بنا به گفته دوست نزدیکش، عراق با آرپیجی یا سلاح دیگری ناگهان به سنگر آنان زد. او به بیرون میدود و پس از مسافتی به پشت سر نگاه میکند، همه جا را دود گرفته بود و هیچ اثری از فرهاد نبود. این سرباز گفته است، به دلیل حملات پیدرپی توپخانه عراق، او به عقب برنمیگردد و با همه توان خودش را به خارج از تیررس نیروهای عراقی میرساند.
پس از این پایان حمله، دیگر هیچ رد یا نشانی از فرهاد بهدست نیامد. این واقعه در تاریخ ۲۴تیر۱۳۶۷، سه روز پیش از پذیرش قطعنامه از سوی ایران به وقوع پیوست. فرهاد عبدی در هنگام شهادت ۲۴ سال از عمرش گذشته بود.
چگونگی یافتن و دفن سرباز شهید، فرهاد عبدی
شش ماه هیچ اثر یا خبری از فرهاد نبود. برادرانش دو دفعه برای پیدا کردن او به منطقه رفتند. سردخانههای اهواز، اندیمشک و دهلران را گشتند. کل منطقه را جستوجو کردند. با دهها نفر از مسئولان و سربازان صحبت کردند؛ ولی هیچ نشانی از فرهاد پیدا نکردند. بعد از شش ماه، روزی به خانواده عبدی اطلاع دادند که جسدی پیدا شده و احتمالا فرزند آنها است. خانواده جسد فرهاد را شناسایی کردند.
فرهاد یک پا و یک دستش را از دست داده بود. هر دو چشمانش هم سوخته بود. مسئول مربوطه پس از اینکه متوجه شد فرهاد بهایی بوده است، جسد او را به خانوادهاش تحویل دادند. پیکر فرهاد عبدی، سرباز جوان بهایی که در طی جنگ ایران و عراق در طی دفاع از خاک وطن، جان خود را از دست داد، طبق مراسم آیین بهایی در گورستان خاوران، بخش مربوط به متوفیان بهایی به خاک سپرده شد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر