دلیلهایی له و علیه اسرائیل و حماس
بحث و جدلهایی که در بلاگستان و مناطق همجوار (مثل فیسبوک و گوگل پلاس) درباره اسرائیل و غزه و حماس میشود، گاه دستکمی از راکتپراکنی و انتفاضه ندارد اما خوشبختانه مجازی است. همهجور استدلالی میشود در این بحثها پیدا کرد: حقوقی، تاریخی، حقوقبشری، و حتی دلیلهایی برخاسته از احساسهای ناب انسانی. اما گاه علائق سیاسی، نژادی، یا مذهبی بحث اسرائیل و فلسطین را به جدل و خشونت میکشاند. آنچه میخوانید خلاصهای است از دلیلهای اهالی بلاگستان که له یا علیه اسرائیل و حماس آوردهاند.
* * *
- یکی از قدیمیترین دلائل مدافعان اسرائیل نسخهای است از ضربالمثلی قدیمی: دشمن جمهوری اسلامی دوست ماست. سرزمین رؤیایی با اشاره به این نوع منطق تکرار میکند که دوستِ دشمن شما، دشمن شما نیست: چند ماه پیش وقتی به یکی از دوستانم گفتم من محصولات ساخت اسراییل را نمیخرم با نگاه عاقل اندر سفیه سرش را عقب برد و گفت: چرا؟ خودش راه سادهتر را انتخاب کرده بود. فرو کردن سر در برف و فرمول سادهی دشمن جمهوری اسلامی دوست ماست. نه حوصله صحبت با این مجسمههای بلاهت را دارم و نه از بحث کردن باهشان لذتی میبرم. قانع کردن یک احمق به پذیرش یک واقعیت بدیهی و ساده هیچ لذتی ندارد.
- عدهای میگویند در این درگیری اخیر، سنگ اول را حماس انداخته است. سیاوش آقاجانی این مدعا را ناموجه میخواند: با توجه به شبهاتی که برخی به اصطلاح روشنفکران در بحث مظلومیت غزه وارد می کنند، لازم می دانم مطلبی را در پاسخ به برخی از این شبهات تقدیم نمایم ... یکی از شبهاتی که دراین خصوص مطرح می کنند این است که "با توجه به این که شروع حمله ی رژیم صهیونیستی به غزه در اثر حرکات حماس بوده است، پس در واقع اسرائیل در این مسئله مظلوم واقع شده است و طبق گفته ی سران آمریکا و غرب، باید از خودش دفاع می کرده است".
- کاوه لاجوردی مقالهای از والستریت جورنال نقل میکند که در آن نویسنده استدلال کرده مردم غزه به حماس رأی دادهاند و حماس تروریست است، پس مردم غزه هم تروریستاند. بنابراین کشتار مردم غزه جنایت نیست. لاجوردی در واکنش به این استدلال میگوید: تا چند ساعتی بعد از خواندناش نمیتوانستم بگویم که خشمام بیشتر است یا حیرتام از اینکه کسی که عضوِ ارشدِ هیأتِ علمیِ دانشکدهی حقوقِ یکی از بهترین دانشگاههای دنیا است چنین چیزی مینویسد و منتشر میکند.
در ادامه لاجوردی از مقاله دیگری نقل میکند: [نویسنده مقاله اول] احتمالاً متوجه نبوده است که آنچه در دفاع از اسرائیل میگوید چقدر شبیه است به حرفهای اسامة بن لادن در نامهی ۲۰۰۲اش به مردمِ امریکا: "مردمِ امریکا آن کسانیاند که دولتشان را از طریقِ ارادهی آزادِ خودشان انتخاب کردهاند؛ انتخابی که از موافقتشان با سیاستهای آنان نشأت میگیرد."
در مقایسه با بقیهی دنیا، جمعیتِ نوارِ غزة به طرزِ نامعمولی جوان است: حدودِ نیمی از ساکنانْ کمتر از هجدهسالشان است و در انتخاباتِ ۲۰۰۶ که حماس رأی آورد نمیتوانستند رأی بدهند.
- عدهای اعتراض کردهاند که چرا غزه دیده میشود اما جاهای دیگر نه. مثلا احمد رأفت مینویسد: دوستان قبل از برخورد هیجانی و احساسی کمی فکر کنید. این غوغائی که برای قربانیان بیگناه غزه براه افتاد، چرا هرگز برای هزاران نفری که در سوریه توسط ارتش این کشور کشته شدند راه نیافتاد؟ چرا کسی برای یکصد نفری که در همین روزها در نیجریه توسط اسلامگرایان افراطی بوکو حرام کشته شدند استاتوس نگذاشت؟ خون فلسطینی های غزه رنگین تر است یا اینکه چون توسط سربازان یهودی کشته شدند واکنش ها فوری و سخت بود؟ اگر این چنین است نامش بدون رودربایستی یهودی ستیزی است.
یا رضا حقیقتنژاد یادآوری میکند: سال هاي سال يكي از مهم ترين دلايل اصلاح طلبان و خيلي هاي ديگر براي منافق و منفعت محور دانستن ديپلماسي حاكميت اين بود كه چرا در قبال مصائب و يا كشتار مسلمانان چچن و چين بي تفاوت ولي در غزه مرتب رگ گردنش باد مي كند، حالا پس از ٤ سال سكوت نسبي درباره كشتار مسلمانان / انسان ها در سوريه و بحرين، اصلاح طلبان و خيلي هاي ديگر چنان خشمگين نشان مي دهند كه در آستانه حضور در راهپيمايي روز قدس هستند.
فواد شمس به این نوع اعتراضها چنین پاسخ میدهد: این روز ها یک استدلال دیگری که در ظاهر خیلی هم شیک و تر تمیز است اما در واقعیت حمایت در لفافه از جنایت های ارتش اشغالگر اسرائیل در نواز غزه است، این است که شما چرا به مسئله کشتار در سوریه، سومالی یا جدیدا اوکراین توجه نمی کنید؟
البته با این دست استدلال های مغرضانه نمی شود زیاد برخورد کرد. اما می شود مدل خودشان باهاشون بحث کرد. یک لیست بلندوبالا از جنایت هایی که در طول تاریخ بشریت صورت گرفته است را آماده کرد و جلوی دوستان گذاشت که شما چرا در این رابطه سکوت می کنید؟ احتمالا چون یکطرف این جنایت های آمریکا و متحدانش بوده است، اشکال نداشته این اتفاقات بیافتد.
شمه ای از کارنامه "درخشان" آمریکا و متحدانش را می شود این گونه لیست کرد نکته هم این که فقط این ها بعد از جنگ جهانی دوم است و من چون حوصله نداشتم دیگه بیشترش را ننوشتم همین 20 مورد فعلا کافی است:
1- دخالت نظامی در ایتالیا بعد از جنگ جهانی برای سرکوب جنبش های چپگرا که منجر به کشته شدن صد ها تن شد.
2- حمایت از کودتاچیان در یونان معروف به حکومت سرهنگ ها
3- بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی
...
19- دخالت نظامی در کلمبیا
20- حمله نظامی به افغانستان و عراق
این ها همه یک شمه ی کوتاهی از کارنامه "حقوق بشری" بود. اگر من هم بخواهم همین مدل دوستان برخورد کنم، هر وقت سخن از "حقوق بشر" گفتند این لیست را می دهم بهشون اول این ها را محکوم کنند بعد بیاییند در مورد چیزای دیگه حرف بزنند!
- سهراب نوروزی یادداشتی برای مجمع دیوانگان فرستاده و بخشی از بیاعتنایی ایرانیان به کشتار مردم غزه را به آریاییپرستی و عربستیزی ما نسبت میدهد: مسئلهی دفاع از فلسطین و فلسطینیان برای ما ایرانیان باید مهم باشد، ... به این دلیل که بالاخره ببینیم آیا میتوانیم بر آن نفرتی که ریشه در نژادپرستی و تصورات غلط ما از «دیگران» دارد غلبه کنیم یا نه.
... دلسوزی برای و کمک به کودکان آفریقا یا سیل زدگان و زلزله زدگان فلان جا یا گشنگان و اسیران آن دیگر جا، آنقدرها هم کار دشواری نیست، چرا که هیچکدام آنقدر که فلسطینیان (به غلط) مورد نفرت ایرانیان اند، نیستند. آنچه که دشوار است، دفاع به حق از کسانی ست که ما آنها را «مشتی عرب سوسمار خوار» میدانیم که به یکی از مسئلهدار ترین ادیان دنیا باور دارند و به دلیل سیاستها غلط حکومتت «زالو»وار (و البته از روی ناچاری و درماندگی) پول نفت «سرزمین آریایی ات» را مصرف میکنند.
از این روست که دفاع از فلسطین، برای ما ایرانیان، نه صرفا دفاع از یک عده انسان بیپناه و بیچاره، که در واقع یک دگردیسی دردناک و طولانی ست که ما را از انسانهایی نژادپرست و خودبرتربین که اسیر ذهنیات غلطِ ساخته و پرداختهی حکومت هستند، به سمت انسانهایی اخلاقمدارتر، مداراگرتر، و پذیراتر سوق میدهد. برای همین معتقدم اگر ما از این آزمون سربلند درنیاییم، در اصل انسانیت خود را به معنای واقعی کلمه از دست دادهایم.
- علی دادپی میگوید در این فاجعه انسانی موضع طرفدارانه مشکلی را حل نمیکند: زمانیکه از ایدئولوژی زدگی دوستان خود روشنفکر خوانده شکایت می کنیم بخاطر مخالفت با ارزشهایشان نیست، بلکه به این خاطر است که ایشان ناتوان از ایجاد تغییری جدی در جامعه از هر موضوعی یک موضع می سازند تا عقایدشان را تکرار کرده باشند. انگار اگر باورهایشان فراگیر بنظر برسد آن تغییر هم فراخواهد رسید. دوست عزیزی که از دانشجویانم در تهران بود یکبار، چند تابستان پیش، مورد خطابم قرار داد «چون شما از یک جامعه غربی مصرف زده می آیید نمی فهمید موضع داشتن یعنی چه! من برای همه چیز موضع دارم حتی اسپاگتی» خنده ام گرفت و به او گفتم «اگر می فهمیدی اسپاگتی چیه، موضعت را حرومش نمی کردی». حال حکایت دوستان ماست که از غزه یک موضع ساخته اند. از یک تراژدی انسانی با دهها کودک مرده و صدها خانواده نابود شده. انگار مساله این دوستان این نیست که قتلی اتفاق افتاده است بلکه مساله این است که باید به هر قیمتی از این فاجعه هم یک موضع سیاسی ساخت.
درست است که در منطقه ما دهها فاجعه و کشتار روی داده است و کدام خاک در کدام قاره است که از خون بیگناهان رنگین نباشد؟ ولی آیا قتل، قتل را توجیه می کند؟ نه اسراییل حق دارد آدم بکشد چون بشار اسد آدم کشته است و نه بشار اسد حق دارد آدم بکشد چون اسراییل آدم می کشد. جالب است که آنها که دستشان به خون بیگناهان رنگین است خودشان خونخوار بودن دیگران را بهانه نمی کنند. زمانیکه دوستانمان این چنین سرسختانه در مقام وکیل مدافع آتشین جنایتکار کشتار را توجیه می کنند حق داریم که نه باورهای سیاسیشان را بلکه پایبندیشان به ارزشهای انسانی را زیر سوال ببریم و از خود بپرسیم ایشان که اینچنین از خون بیگناهان می گذرند فردا در مسند قدرت از کنار کدام جنایتها بیتفاوت خواهند گذشت؟
....دعوا سر این نیست چه کسی می تواند سنگ اول را بیندازد، بحث اینجاست که سنگساری را باید متوقف کرد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر