«خواب در فنجان خالی»، نوشته نغمه ثمینی، نمایشنامهای ست در هشت تابلو. داستان (فرامرز و مهتاب)، زن و شوهر جوانی که به پایان زندگی زناشویی خود رسیده اند و منتظرند (آقاعمه)، عمه بزرگ پیر و فرتوتشان، بمیرد تا خانهای را که در آن زندگی میکنند صاحب شوند. اما آقاعمه ضمن اینکه نمیمیرد، در طول نمایش بیست سال -بیست سال جوانتر هم میشود! نویسنده با این تمهید مرزهای زمان را میشکند و شخصیتهای (فرامرزخان، ماه لیلی و ماهرخ) را که در واقع ما بهازاهای ِزمان ِمشروطیت ِهمان شخصیتهای ِاصلی هستند وارد ماجرا میکند. قرینهسازی خلاقانهای با این مفهموم که انسان ایرانی علیرغم استفاده از مظاهر دنیای مدرن هنوز در چنبره بینش سنتی محصور مانده است. در پایان نمایش با قتل (فرامرز/فرامرزخان) نیز انگار خواسته شده که انتقام همه آن تبعیض و ستم مردسالارانه تاریخی گرفته شود.
- « ... ماه لیلی/آقاعمه : «یک روباه میبینم، بدون سر ... با یک راهبه مجنون، و یک روسپی که پیر است. پیرِ پیر، این فنجان عجب حرف هایی می زند امشب! (زیر لب انگار نقش داخل فنجان را میخواند.) ما از آن گونهایم که رویاها هستند و زندگی کوچک ما را خوابی فراگرفته است. صدای ماهلیلی/آقاعمه و مویه های مهتاب/ماهرخ با نوای آزارنده اف اف میآمیزد.
نور می رود. »
این نمایش اخیرا به کارگردانی حمید احیاء و با بازی سپیده خسروجاه، شیما خاکی و محمد تالانی به مدت یک شب در دانشگاه استنفورد و سه شب در سالن سنترال استیج به روی صحنه آمد که هر چهار اجرا با استقبال گسترده تماشاگران رو به رو شد. حمید احیاء در این باره می گوید: «نسل جوان خیلی خوب با نمایشنامههای معاصر ایرانی رابطه برقرار میکنند چون داستان زندگی خود آنهاست، برای نسل قدیمیتر هم از این لحاظ جذاب است که این فضا برایشان تازگی دارد، و با نمایشنامهنویسان جدید مملکتمان آشنا میشوند.»
"خواب در فنجان خالی" سومین نمایشنامه از مجموعه نمایشنامههای معاصر ایران است که به دعوت مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد، و به انتخاب و کارگردانی حمید احیاء روی صحنه میرود. پیش از این دو نمایش«مصاحبه» از محمد رحمانیان و «جاده» نوشته یوریک کریممسیحی (کارگردانی مشترک با سپیده خسروجاه) به صحنه آمدند که همچون «خواب در فنجان خالی» مورد استقبال قرار گرفتند. حمید احیاء می گوید که میخواستند در این مجموعه حتما یک نویسنده زن هم باشد و بلافاصله تاکید میکند «البته این انتخاب به دلیل قوت خود نمایشنامه هم بود». این برنامه قرار است در سال آینده نیز با سه نمایشنامهی دیگر ادامه پیدا کند که اولین آنها "نگین" نوشتهی حمید امجد است.
تاکنون بیش از پنجاه نمایش توسط این گروه به زبانهای فارسی و انگلیسی به روی صحنه رفته که از میان آن ها می توان به "تقصیر"، "جعفرخان از فرنگ برگشته"، و "چمدان" (نوشته و کارگردانی فرهاد آییش)، "مرد، چهار زنش و مادرش"،"مرغ سحر"، "آغاز فصلی سرد"، "در سوگ کاظم اشتری" (نوشته سپیده خسروجاه و کارگردانی خود او، حمید احیاء، و بلا واردا) ، "دوشیزه و مرگ" و"عروسک ها" (به کارگردانی سپیده خسروجاه)، "خرس و خواستگاری"، "شب به خیر مادر"، "استثنا و قاعده"، کپنهاگ" (برگردان و کارگردانی حمید احیاء)، "رقصی این چنین" (نوشته و کارگردانی منصور تایید)، و "قرمز و دیگران"، "نوشتن در تاریکی" (هر دو نوشته محمد یعقوبی) و "قربانی" (به کارگردانی بلا واردا) اشاره کرد.
بخشهایی از اجراهای انگلیسی «مرگ یزدگرد» و «هشتمین سفر سندباد» را در این ویدئو ببینید:
حمید احیاء که دانش آموخته رشته نمایش از دانشگاه تهران و دانش آموخته ارشد تئاتر از دپارتمان پژوهشهای اجرایی در دانشگاه نیویورک است در مورد ویژگیهای کار تئاتر در آمریکا می گوید: « مسلما سخت است، تئاتر هنر عامه پسندی نیست، به خصوص نمایشهایی که ما اجرا میکنیم، ولی خوشحالم که ما یک گروه حرفهای نیستیم، به این معنی که همه اعضای گروه کار و حرفه خودشان را دارند و نیازی نیست که از راه درآمد تاتر زندگی کنیم. تازه ما خیلی خوششانسیم که سالن اجرای خودمان را داریم.»
سالن اجرای گروه با وجود ظرفیت محدود پنجاه شصت نفره اش تبدیل به یک مرکز هنری فعال در شمال کالیفرنیا شده که غیر از تئاتر، هر هفته میزبان یک رویداد فرهنگی مثل شب شعر، کتابخوانی و کنسرتهای غیر تجاری است.
الان جلوی همین سالن ایستاده ایم. من می خواهم به تأسی از این تئاتر زمان گزارشم را معکوس کنم و در پایان برسم به شروع نمایش. به لحظه ای که به همراه تماشاگران منتظر باز شدن درها هستیم تا با دیدن نمایش پرت شویم به تهران ده سال پیش، و سفر کنیم به دوران مشروطیت صد سال پیش تا شاید قرینه های شخصی تاریخیمان را در آنجا بیابیم.
نور میآید و نمایش با این صحنه آغاز می شود:
- «تابلوی یک:
خانه ای قدیمی، بازماندهای کهن از عصر قاجار. منظر ما مهمانخانه این عمارت قدیمی است. یک سو ضبط صوت پیشرفتهای قرار دارد و سوی دیگر یک تلویزیون بزرگ و اینها به شدت با فضای سنتی و گرفته خانه در تضادند.... در انتهای اتاق بستری روی یک سکو گسترده شده. ماهلیلی/آقاعمه روی بستر خوابیده. او پیرزنی است که حدود صد و بیست سال دارد و کاملا بی حرکت، مثل یک جسد در جای خود افتاده. مهتاب، سیوپنج ساله با صورتی که شکستهتر مینماید بالای سر آقاعمه ایستاده و گوش را به قلب او چسبانده. فرامرز کمی دورتر ایستاده. او سیوشش ساله است. با نگاهی نگران ...
مهتاب: نه، نه، باورم نمیشه .... غیرممکنه...»
ویدئو از محمد تالانی
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر