گالری آریانای تهران در اردیبهشت و خرداد امسال نمایشگاهی برگزار نمود با عنوانِ«مروری بر یک دهه آثار حسین ماهر».
حسین ماهر نقاش و مجسمه سازِ شناخته شده ی جنوبی، در سه دهه فعالیت حرفه ای خود، دوران های مختلف کاری داشته است و لحن و نقش و رنگ و ایده اش همواره در حال تغییر بوده. نگاه به یک دهه نقاشی های او به خوبی نشان می دهد سبک شخصی و شباهت آثار برای یک هنرمند نمی تواند ملاک ارزش گذاری خوبی باشد و از آنجایی که ماهر همیشه بر اساس مضامین اجتماعی به خلق اثرپرداخته، تغییرات جامعه ی پیرامونش در آثار او بازتاب دارد.
از طرفی حسین ماهر یک نقاش آکادمیک هم هست. یعنی بنیان آثار او بر استفاده از طراحی گذاشته شده. علاقه ی او به فیگور، آن هم فیگور های انسانی آنقدر هست که در مجموعه ی درخشانِ «شوک» او (که ماهی ها دستمایه ی نقاشی قرار گرفته اند) نیز اندام ماهی های سلاخی شده از شکل آب زیستی خود خارج شده و به بدنِ انسان شباهت پیدا کرده است. البته مجموعه ی «شوک» در بزنگاه سال هشتاد و هشت کار شده است و شکافی که میان جامعه افتاد، شوکی که به انسان ایرانی وارد شد، و تلخکامی و خون ریختن و مثله شدن مردم در آثار آن مجموعه بازتاب دارد. به نظر می رسد برای حسین ماهر نیز مانند اغلب مردم شهر نشین ایران، سال هشتاد و هشت حکم یک تکانه ی بی نظیر داشته است زیرا آثار هنری او را از نظر ساختار زیباشناختی و نگاه به جهان نیز دچار شوک شده اند. شوکی که پس از آن، خیال بافی یک هنرمندِ شرقیِ اسطوره پرداز به هنرِ هنرمندی تلخ کام و قاطع تبدیل شد.
ماهرِ پیش از «شوک» نقاشی بود خوش قلم و نرم پرداز که اساطیر و رنگ ها و خطوط او به آرامی در کنار هم می لغزیدند و تزیین و زیبایی در بطن اثرش حضور داشت. اما این شوک بود که آدم های خوش نشینِ ماهر را به ماهی تبدیل ساخت. ماهی های به دام افتاده ی سلاخی شده و خون آلود. جسد هایی که زمینه و بافت ها و همه چیرشان با هم متحد شدند تا اثری خلق شود که در آن نقاشِ آرامِ شاعر پیشه، فریاد بزند و اشک بریزد و از خوش نگاری عبور کند. ا
کنون در پی این صراحتِ تازه یاب؛ ماهرِ از شوک برخاسته و به نقد مهاجرت می پردازد.
آثار تازه ی او که برای نخستین بار در این نمایشگاه ارائه شده اند نشان دهنده ی انسان هایی هستند بی چهره، سیاه و سایه گون اما بی سایه. انسان هایی سرگشته که همچون بارکد های چند رقمی بر زمینه ی انتزاعیِ برج ها و بارو ها در رفت و آمد و ایستادن هستند. در اثر شگفت و مهمی، هنرمند رودی سرخ تصویر کرده است که خروشنده و پر تکان، از یک طرف آمده و مربعی سیاه را شکافته و به طرف دیگر رفته است. آدمها در دوسوی این رود گرفتار آمده اند. نام این اثر هست«نفت». انگار این رودِ سرخ، خونِ تک تکِ ما ایرانی هایی ست که در شرایطِ دو گانه ی کشوری نفتی گرفتار آمده ایم. کشورکه از نگهداری و حفظ ودادن امکانات کافی به شهروندانش نا توان است. کشوری که حکومتش هرگز هیچ تلاشی نکرده است تا مردم؛ به خصوص جوان تر ها بتوانند در وطن بمانند و از قضا از مهاجرت استقبال هم می کند. آمار بالای مهاجرتِ ایرانیان نشان می دهد بسیاری از مردم، برای یافتن آینده ای روشن تر مجبور به جلای وطن می شوند. این فوجِ مردم در آثار ماهر به شکل عدد های بارکد نشان داده شده. انگار آدمها وقتی روی به مهاجرت می آورند دیگر از فردیت خود خارج شده و تبدیل به اعداد شده اند. دو نفر ایرانی در خیابانی در تورنتو سی نفر ایرانی در چین. صد نفر ایرانی در لوس آنجلس. یک نفر ایرانی در نیویورک وایرانیان دیگر در جای جای نقشه ی جهان. آنها در آثار ماهرگرد آمده اند تا فراتر از تفاوت هایشان و گذشته از این که در محیط تازه جذب شده اند یا نه، به عنوانِ مهاجر مورد بازنگری قرار بگیرند.
در نتیجه آدمهای مجموعه ی مهاجرتِ ماهر، نخست مهجران به طور کلی هستند؛ افغان های هجرت کرده به ایران. فلسطینیان مهاجرت کرده به کشورهای عربی. یهودیان مهاجرت کرده به اسرائیل. و حتا مهاجرانِ قرون گدشته به قاره ی امریکا. بناراین آثار او با حذف و کمرنگ شدن موضوع مهاجرت ایرانیان از اعتبار نمی افتند و می توانند همیشه معنا داشته باشند.
اما در لایه ای دیگر، شاید ماهر خواسته است یادآوری کند منظور اون مهاجران «ایرانی» بوده اند. از این روست که از عناصر تاثیرگذار در سرنوشت ما ایرانی ها همچون نفت و یا حتا عناصر معماری ایرانی( همچون یک بنای سفید کاملا ایرانی) بهره جسته.
این ایرانی تعریف شده در محیطِ تازه، به هر حال از خانه و خاستگاهی دیگر آمده است و در نقد ماهر این خاستگاه امکان نیافته است که مجدد برای او تعریف شود. در نتیجه آدمها، در کناره و بالا ی برج های عظیم بی چهره و سرگشته مانده اند.
برج در کهن الگو های تاریخی و اساطیر به عنوان نمادِ بی بدیلِ یک مجموعه ی منسجم زیستی برای انسان طرح شده است. انسان ها برج ها را بر می افرازند و این هیبت های عظیم، از نقاشی ای «بروگل» بگیر تا برج های نقاشان مدرن، می تواند استعاره از وطن و خاستگاه باشد. ماهر با این تاکید بر فرم برج ها، در آثاری چهارگانه، برج ها را در تلاطم و تغییر دائم نشان داده است. شکل انتزاعی این برج ها نیز به اندام ِ زنانه و مردانه شبیه است. برج های ماهر اما، خالی از سکنه و نا پایدار اند. آنها بنا ندارند فرو بریزند اما از شکوه و ستایش در این آثار خبری نیست. در واقع انگار هنرمند با زبان نقش به ما می گوید برج ها وطن ماست که به فنا رفته و اگر انسان ها از آن می گریزند و هجرت می کنند، مشکل از آنها نیست. از موقعیتی است که به ناچار در آن قرار می گیرند و مجبور می شوند به مهاجرت.
مهاجرانِ ماهر البته، می توانند ادامه یابند و روایت او از مهاجرت امکان ادامه دادن دارد می بایست نشست و منتظر بود تا ببینیم حسین ماهر برای انسان های زنده در آثارش چه وضعیت تازه ای تعریف خواهد کرد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر