هفتههای پایانی اردیبهشت ماه امسال نمایشگاهِ جالبی از آثارِ «سیامک فیلیزاده» در گالری آران تهران برگزار شد. «آندرگراند» عنوانِ نمایشگاهی مفصل است که در آن زندگی تخیلیِ پس از مرگِ «ناصرالدین شاه قاجار» بازسازی شده است. این بازسازی با تکنیکِ «عکاسی استیج» و با همکاری بازیگران و بازیگردانی و نور پردازیِ تئاتر گونهای انجام شده و زمینهها به شکل سه بعدی ساخته شدهاند.
ایدهی بنیادین آثار بر این اصل قرار داده شده که آدمِ مرده پس از مرگ و خفتن در گور، در دالانهای زیر زمین یک بار کل زندگی خودش را باز خواهد زیست. بنا براین تمام وقایع بر اساس واقعیت های تاریخی بازسازی شده اند و تمامِ شخصیت ها واقعی هستند.
دنیایی که در این مجموعه خلق شده است دنیایی است شخصی، نمادین و بازیگوشانه. شوخی عنصر مشترک کارهاست. تابلوها مملو از ریزه کاری و لایههای نمادین هستند. ناصرالدین شاه در سفر فرنگ، با جامهی مایکل جکسون، در هیبت یک دیکتاتور نظامی اسلحه به دست، شاه شرقی صاحب حرمسرا و عاشق پیشهای که معشوقهاش زود مرده و سرانجام لحظهی قتلاش توسط میرزا رضا و به سبکِ فیلمِهای هالیوودی؛ بازسازی شده است. زنبارگی خاصه گان دربار و وزیران وکیلان کشوری عقب افتاده و دورانی ایستا در تاریخ ایران با مانکن و تلفن همراه و توربینهای صنعتی و موتور سیکلت ترکیب شدهاند و در مجموع روایت طنازانه و شخصی از دورانِ شاه مشهور قجر به دست آمده.
نوشتههایی از منابع تاریخی نیز در نمایشگاه ضمیمه شدهاند که خواندن و دانستن آنها به درکِ اثر کمک میکند. بخشی از این نوشته ها در شرح تصاویر همین متن آمده است.
فرشتگان خیر و شرِ شانه نشینِ شاه؛ اغلب جاها با او همراه و در حال پروازند. در تابلوها شخصیتهایی که بیشترشان را میشناسیم و احیانا از آنها عکسهایی در آغاز عکاسی ایران هم موجود است به شکل اغراق شده بازآفرینی شدهاند. آقاخانِ نوری که شرح حرمسرایش حتا به سفرنامههای غربیها هم راه یافته بود در آغوشِ مانکنهای پلاستیکی افتاده، سفیران روس و انگلیس گهگاه پیدایشان میشود و به رسالت تاریخیشان در چپاول ایران مشغولند.
اما رویکرد فیلیزاده در این مجموعه انتقادی و طنز صرف نیست. او نمادهایی در تک تک آثار گنجانده که میتوانند رمزخوانی شوند. مثلا سفیر روسیه و ناصرالدین شاه ماهیای در دست دارند و روبه دوربین میخندند. این شکارِ بزرگ به تور افتاده؛ به یک سان میان دو شکارچی تقسیم نمیشود. ماهی میتواند نماد ایران یا دست کم دریای خزر باشد که دمش به شاه ایران افتاده و فیله و سر و باقی بدنش را مرد روس برداشته. شاهِ نادان، شاد هم هست و مرحمتی را با خوشحالی به ما نشان میدهد.
در تابلوی مرگِ میرزارضا کرمانی رفتاری مرسوم در ایران معاصر به چالش کشیده شده. ناظران اعدام از مرگِ یک انسان با تلفن همراهشان از اعدام او عکس میگیرند و لبخند میزنند و سرگرمی میسازند. اما در لایهای عمیقتر، تضاد تجدد ایرانی با سنتها به شکلی نمادین در اثر گنجانده شده. جایگاهِ تاریخی میرزا رضا در تاریخ ایران به دقت مورد توجه قرار گرفته است. میدانیم که میرزا رضا کرمانی مردی عامی بود که به شدت تحت تاثیر «سید جمال الدین اسدآبادی» و شاگردانش همچون «آقاخانِ کرمانی» قرار داشت. میرزا رضایی که فیلیزاده تصویر کرده مردی است رنجورو سرگشته و پریشان. تا اینجا با روایات تاریخی (همچون کتابِ تاریخ بیداری ایرانیان) میخواند. اما میرزا رضا با گلولهای که بر سینهی شاه زد دورانِ ایستایی و سکونِ مطلقی را پایان بخشید که پس از آن کشورِ آماده به آشوب و مستعدِ روبرو شدن با تجدد؛ به دیگِ جوشندهی مشروطه افتاد. اگر مشروطیت را نمادی برای اندیشهی تجدد ایرانی بگیریم پشت سر میرزا رضای فیلیزاده در وقتِ اعدام، این تجدد، با مثالِ توربینی صنعتی نشان داده شده است که دایرهی آن هالهی نورِ قدیسین را تداعی میکند. هالهای تاریک و بازآفرینی شده در دوران رشد صنعت. دورانی که شهیدانش آویخته بر زمینهی سنت (که در این آثار معمولا سنت با گل و بلبل نگارگری نشان داده شده) آویخته میشوند. و مردم نیز همچون اغلب اوقات به جنبههای مصرفی و سرگرم کنندهی تجدد روی خوش تری نشان میدهند تا اصل ماجرا.
خوانش فیلیزاده از تاریخِ حساسِ صدهی پیشین ایران در تک تک آثار مشاهد میشود. تنزل پیدا کردن زن در حرم سرا و تولید کنندهی بخت برگشتهی فرزند جا به جا با پاهای مانکن ها وگاه گنجاندن دستهای مرغ نشان داده شده است. ایرانی که فیلیزاده تعریف میکند کشوری است سراسر مفروش با فرشهای دستباف، ساختمانهایی مزین و کم کارکرد و تاریک، و خبری از شهریت و مدنیت در جایی نیست. تنها تصویری که در آن خیابان به معنای کلمه مشاهده میشود یکی از عکسهای انفرادی میرزا رضای مستاصل است. در این تصویر تاکسی و سینما هم دیده میشوند. ارجاع به تجدد را باز میرزا رضا نمایندگی میکند. البته در بارهی شخصیت او اغراق و گزافه گویی نشده وگاه گمان میبری این آدمِ تنهای نحیف هم یک فرم بوده در دستانِ هنرمند.
شوخی و طنز بیپایانی که در آثار هست، همچون تیغ دولبه، خیلیها را از تعمق بیشتر روی کارها باز میدارد و از طرفی همه چیز جذابتر شده. با این حال طنزِ فیلیزاده از جنس طنزِ گروتسک است. طنزِ تلخ سیاه او، در و اقع باز آمده از موقعیت تراژیک و کمیک همزمانی ست که کشور در زمان قاجار در آن قرار داشته. و فیلیزاده با زیرکی از این طنز سود جسته است.
میتوان زمان بیشتری گذاشت و آثار را با دقت بیشتری به تماشا نشست. زیرا هنرمند در هنگام ادیت ویراستن تصویر نشانههای ریزی جا به جا کار گذاشته که برای مخاطبِ هنر و علاقه مندانِ تاریخ میتواند جذاب و خیال انگیز باشد. در نهایت گمان میرود بتوان این نوع نگاه را در جاهای دیگر تاریخ ایران نیز آزمود و روایاتی مشابه به دست آورد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر