کم کم به پایان جشنواره کن نزدیک می شویم. امروز علاوه بر فیلم برادران داردن بلژیکی، چند فیلم دیگر هم دیدم. داردن ها که قبلا دو بار نخل طلای کن نصیب آنها شده، امسال با فیلم خوبی که ساخته اند، شانس زیادی برای گرفتن سومین نخل طلا را هم دارند. میشل سیمون، منتقد برجسته فرانسوی و سردبیر مجله معروف پزیتیو را در جلوی کاخ جشنواره می بینم. به سراغش می روم و نظرش را درباره فیلم های جشنواره امسال می پرسم. می گوید تنها فیلمی که خیلی او را تحت تاثیر قرار داده، فیلم خواب زمستانی نوری بیلگه جیلان است که به نظر او یک شاهکار است. می گوید همین الان گفتگوی مفصلی با نوری جیلان انجام داده که در پزیتیو منتشر خواهد شد. در مورد فیلم داردن ها می گوید کار خوبی است اما به گمان او مستحق نخل طلا نیست.
محمد حقیقت، از منتقدانی است که به شکل خستگی ناپذیری فیلم می بیند و تقریبا در همه سانس های نمایش فیلم ها حاضر است و کمتر می شود که فیلمی را از دست بدهد. معمولا هم زودتر از من وارد سالن می شود و اگر بتواند برای من هم جا می گیرد. حقیقت از فیلم های امسال راضی نیست و می گوید که تا امروز هنوز فیلمی نبوده که به نظر او شایسته نخل طلا باشد. از فیلم جیلان هم خوشش نیامده و به نظر او طولانی و خسته کننده است و جنبه های تصویری و سینمایی آن کم است. فیلم داردن ها هم به نظر حقیقت، خیلی تماشاگر را ساده فرض کرده و از زبان شخصیت زن اصلی فیلم، مسئله بیکار شدن او را بارها تکرار می کند. با او مخالفت می کنم و می گویم این کار آگاهانه است و داردن های با این تکرار عملا می خواهند روی اعصاب تماشاگر راه بروند، ضمن این که تمهیدی مینی مالیستی و تاثیرگذار است اما حقیقت زیر بار نمی رود و آن را یک ضعف کارگردانی می داند.
سینمای داردن ها، رئالیسم اجتماعی با رویکردی مستندگونه است، با نورپردازی طبیعی و دوربین روی دست که عموما روی آدم های طبقه محروم جامعه متمرکز شده است. مهاجرت، بیکاری و بی خانمانی موضوع های اصلی فیلم های این دو برادر است. "دو روز و یک شب" هم مثل رُزتا درباره یکی از مهمترین مسئله زندگی انسان یعنی بیکاری و تاثیر روانی و اجتماعی آن بر فرد و خانواده است. داستان زنی است که دارد شغل اش را از دست می دهد و با همه توانش در سیستمی که تنها به بهره کشی فکر می کند و انسان و شرافت اخلاقی برایش کوچک ترین اهمیتی ندارد، برای حفظ شغل اش و بقا می جنگد. اکثر منتقدها از فیلم داردن ها خوششان آمد و بعد از پایان فیلم، همه سالن سینما یکپارچه برای فیلم دست زدند.
«بازگشت به خانه» ژانگ ییمو، را نصفه رها کردم. اثری متوسط از کارگردان فیلم های درخشانی چون ذرت سرخ و کیوجو. ملودرامی کش دار و خسته کننده درباره ستم های حکومت مائو بر مردم چین که خوب شروع می شود اما زود از نفس می افتد. روایتی خطی و تخت از زندگی نویسنده معترضی که در دوران انقلاب فرهنگی زندانی می شود اما از زندان می گریزد، در حالی که ماموران حزب کمونیست چین، همه جا مراقب اند و همسر و دخترش نیز اجازه دیدن او را ندارند و دخترش که شستشوی مغزی شده و هوادار حزب است، او را به ماموران حزبی لو می دهد. نویسنده ناراضی، بعد از پایان انقلاب فرهنگی آزاد می شود و وقتی به خانه باز می گردد، زنش بعد از سال ها او را به یاد نمی آورد و ... مخاطب ایرانی و مردمی که در شرایط مشابهی زیسته اند، قطعا با ماجرای فیلم و شخصیت های آنها احساس همذات پنداری خواهند کرد.
فیلم «به نام دخترم» ساخته آندره تشینه هم که خارج از مسابقه نشان داده شد، درام خانوادگی-جنایی سستی بود که تنها بازی کاترین دونوو تماشای آن را تا آخر قابل تحمل می کرد.
فیلم «رودخانه گمشده»، اولین فیلم رایان گاسلینگ در مقام کارگردان، بسیاری از منتقدان را ناامید کرد. «رودخانه گمشده» با سوژه خوب و شخصیت های قابل لمس اش، پتانسیل یک فیلم مستقل خوب را داشت اما گاسلینگ آنقدر پراکنده گویی و استعاره بازی درمی آورد که فیلمش به کار بی سر و تهی تبدیل شده است. به گمانم او در این فیلم، خیلی تحت تاثیر فیلم قبلی نیکولاس ویندینگ رفن(تنها خدا می بخشد) بوده که خود در آن نقش اصلی را به عهده داشت. استفاده از نور قرمز، فضاهای بسته و موسیقی پرحجم گوتیکی که از اول تا آخر فیلم روی صحنه ها شنیده می شود، از نشانه های این تاثیرپذیری افراطی است. کافی بود او لحن تلخ و ناتورالیسم سیاهی را که اول فیلم درپیش می گیرد تا آخر حفظ می کرد و روی پردازش شخصیت ها، انگیزه های آنها قابل فهم تر شدن آنها بیشتر کار می کرد.
رایان گاسلینگ با تیم بازیگرانش قبل از نمایش فیلم روی صحنه رفت و به تماشاگران خوشامد گفت. بعد از پایان فیلم نیز او و گروهش مورد تشویق انبوهی از طرفدارانش در سالن نمایش قرار گرفتند. چهره های سرشناسی مثل ابل فررا، کارگردان برجسته آمریکایی، نیکولاس ویندینگ رفن، ویلم دفو، بازیگر آمریکایی و عضو هیئت داوران بخش مسابقه اصلی جشنواره و عبدالرحمان سیساکو نیز هنگام نمایش فیلم رایان گاسلینگ در سالن حضور داشتند.
از ابل فررا در مورد فیلمی که بر اساس زندگی پیر پائولو پازولینی(ویلم دفو نقش پازولینی را بازی می کند) ساخته می پرسم. او که دست دختر جوانی را گرفته و برای ترک سالن سینما و رفتن به هتل، خیلی عجله دارد، می گوید مونتاژ فیلم تازه تمام شده و احتمالا آن را برای جشنواره ونیز خواهد فرستاد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر