محمدرضا لطفی نوازنده سرشناس تار، ردیف دان و موسیقیدان ایرانی درگذشت. خبر به همین کوتاهی است و در خبرگزاریها با تصویر آشنای محمدرضا لطفی که لباس سفیدش با ریش انبوهش هماهنگ شده، مزین شده است.
لطفی صبح امروز در سن 67 سالگی، براثر بیماری سرطان درگذشت. او از نوجوانی کارش را با موسیقی آغاز کرد. درست مثل همدورههایش که نسل طلایی موسیقی ایران را تشکیل میدهند. در جوانی همراه حسین علیزاده، محمدرضا شجریان، پرویز مشکاتیان، شهرام ناظری و.. کانون موسیقی چاووش را راه انداختند. جوانان سیوچند سالهای که با سرودهای انقلابی در آستانه انقلاب 57 مردم را همراهی کردند. کاستهای چاووش کنار ضبط صوتهای قدیمی شور و حال انقلاب را به خانهها منتقل میکرد. حالا او دومین نفر از حلقه چاوش است که هم آغوش خاک میشود. پرویز مشکاتیان پیش از او درخاک آرام گرفت و هیچ صدای سنتوری دیگر جایگزین صدای ساز او نشد. چاووش که تعطیل شد، لطفی از ایران رفت.
او سال گذشته در گفتوگویی عنوان کرد: «رفتنم از ایران روی اجبار بود، چون فضای کار را از من گرفته بودند. وقتی دیدم این جا نمیتوانم فعالیت کنم، به خارج رفتم و کارم را ادامه دادم.» محمدرضا لطفی سال 65 مرکز فرهنگی، هنری شیدا را در واشینگتن تاسیس کرد و سال 72 به ایران بازگشت و موسسه آوای شیدا و مکتبخانه میرزا عبدالله را راهاندازی کرد. او در یکی دیگر از گفتوگوهایش به فضای آن روزها اشاره کرده است: «جنگ تمام شده بود و نشانههایی وجود داشت که فضای کار موسیقی باز شده است. بعد از راه اندازی موسسه آوای شیدا و مکتب خانه میرزا عبدالله، کارها راه افتاده بود و داشت حرکت میکرد که متأسفانه زمان وزارت آقای میر سلیم در ارشاد آمدند و درهای مکتب خانه را مهر و موم کردند. این مرکز ماهها بسته بود و وقتی دیدم این طور است، چاره ای ندیدم که باز به خارج از کشور بروم.» او بعد از بازگشایی مجدد مکتبخانه اقامت دائم نداشت. چند ماهی درسال به ایران میآمد، کلاسهای کوتاه مدت برگزار میکرد و دوباره به آمریکا برمیگشت اما در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی، چهارسال به ایران نیامد.
او در توضیح علت نیامدن به ایران به پرونده قتلهای زنجیرهای و روزگار وحشت هنرمندان در ایران اشاره میکند: «احساس امنیت نمیکردم. قتلهای زنجیرهای باعث شد پس از ترک کشور، مدتی از خیر سفر به ایران بگذرم.» اما از سال 85 ایران را برای زندگی انتخاب کرد و تا همین چند ماه پیش که سرطان توانش را گرفت هر روز صبح به ساختمان محل کارش در دو آپارتمان دیوار به دیوار، میرفت. در قسمتی با نام مکتب خانه میرزا عبدالله به آموزش هنرجویان میپرداخت و درآپارتمان دیگر با عنوان موسسه آوای شیدا امور تولیدات و برنامه های موسیقاییاش را اداره میکرد.
او تا همین اواخر از سیاستهای ارشاد و ممیزیهای اعمال شده در زمینه موسیقی انتقاد میکرد و در یکی از آخرین مصاحبههایش چنین گفت: « هنوز سر این که موسیقی حلال یا حرام است، دعوا وجود دارد. برای همین ابتدا یک منشور و راهکار جامع و کلی میخواهیم تا بر اساس آن ضوابط و قوانین وضع شوند. ابتدا باید تمام زمینهها و زیر ساختهای غلطی را که از اول انقلاب شکل گرفته است، اصلاح کنیم. اول از همه تکلیف فقهی موسیقی را به طور شفاف روشن کنیم، دوم سیاست بازی و مصلحت اندیشی را بگذاریم کنار، سوم این که امور را به آدمهای کار بلد و متخصص بسپاریم، در گام چهارم باید دستهای پنهان پشت پرده را قطع کنیم و پنجم این که همه چیز را بر مبنای قانون پیش ببریم و نه بر اساس سلیقهها.» حالا دیگر هم صدای انتقاد لطفی خاموش شده و هم صدای تارش.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر