در اکثر ویژه نامههایی که منتشر میکنیم، تلاش ما بر این است که خود مخاطبان «ایران وایر» مشارکتی در مطالب داشته باشند. این بار به جای فیسبوک در توییتر فراخوان دادم و به خاطر محدودیتی که دراستفاده کلمات در توییت کردن هست خواستم که مضحکترین سانسوری که تجربه کرده اند را کوتاه بنویسند. اکثر نوشته بودند که سانسورشده ها را نمیشود بازگو کرد چرا که هنوز جزء سانسورهاست! به جز دوستی که نوشته بود مضحکترین خودسانسوری که در توییتر داشته "خیار" است. این خانم شبی در هوس خیار میکند اما از ترس اینکه مبادا برداشتی اروتیک شود نمینویسد. دوباره به فیسبوک پناه اوردم و فراخوانی در صفحه فیسبوکام منتشر کردم. چهار یادداشت زیر مضحکترین سانسور و خودسانسوریهایی است که از طریق فیسبوک برای این ویژه نامه رسیده است.
موسوی و بهائیت
یکی از نزدیکان میر حسین موسوی
بعد ازاتفاقات ۸۸ آقای علی معلم مدعی شده بود که رواق هنر فرهنگستان هنر که دارای ۱۹ ستون براساس تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم هست بر اساس باورهای بهائیت ساخته شده است و حتی ساختمان روبرویی اش که حوزه هنری است هم بر اساس باورهای فراماسونری است و به عمد این دو ساختمان مقابل هم ساخته شدهاند. با توجه به همین فکر تابلویی که در صحن رواق هنر بر دیوار نصب شده بود و نام سازنده اثر که مهندس موسوی ست وتوضیح مختصری درباره عدد ۱۹ داشت از دیوار کند!
مرغ تحریک کننده است!
سازنده کلیپ برای تبلیغات در صدا و سیما
سانسور در تبلیغات کاملا متفاوت است. محدودیتهای خاص خودش را دارد و هر روز کاری خودش میتواند به تنهایی یک کتاب باشد. در هر شبکه در سیما هیاتی هست برای پخش که فوق العاده آدمهای عجیب و غریبی هستند. چه از لحاظ محتوی و چه از لحاظ فرم عنوان و اسامی را یک به یک نگاه میکنند که چیزی از دستشان در نرود. برای مثال ما چند وقت پیش برای یک اموزشگاه کلیپی ساخته بودیم برای تبلیغ. یک شخصیتی در این کلیپ بود در کادر و پشت سرش فرمولهای ریاضی نوشته شده بود. فرمول سینوس به توان دو به اضافه کسینوس به توان دو بود؛ گفتند باید این فرمول از پشت سر این شخصیت حذف شود! در بک گراند بود و اصلا دیده هم نمیشد.
یا تیزر دیگری بود برای رب گوجه فرنگی. ما مرغی در دیگ گذاشته بودیم به ران مرغ ایراد گرفتند که باید در بیاید چرا که ران مرغ تحریک کننده است! کل ماجرا این بود که مرغی در دیگ بود و در پیام این بود که با فلان رب خوشمزهتر میشود؛ گفتند نمی شود و تحریک کننده است. یا زمانی بود که در تبلیغات حضور زن ممنوع بود (اوایل دهه هفتاد تا هفتاد و شش). برای همین اگر به آن دوران نگاه کنید میبینید برای تبلیغ شامپو و یا صابون دو مرد هستند، انگار که برای شبکه همجنسگرایان تبلیغ ساخته شده است نه برای شبکه یک ایران.
تا مدتها خیلی وقتها از بچهها به جای زن استفاده میکردند چیزی که در دنیا ممنوع است چرا که بار منفی و بار روانی بدی دارد. برای تبلیغ تیغ ژِلت یک دختر بچه را نشان می دادند. لطافت و زیبایی زنانه در تبلیغات ایران ممنوع است برای همین از بچه و یا مردها استفاده میکنند که بار معنایی دیگری میگیرد.
سانسور در ما نهادینه شده است
سیامک فرید
مضحکترین خود سانسوری که داشتم بر میگردد به زمانی که خاتمی تازه رئیس جمهور شده بود. در آن موقع من با بسیاری از گروههای مخالف جمهوری اسلامی در تماس و همکاری بودم. زمانی که خاتمی روی کار آمد، احساس کردم تغییری مثبت رخ داده و من میتوانم (البته با ریسک کمتر) به ایران بروم و بازگردم. بدون اینکه با کسی مطرح کنم، مقدمات کار را فراهم کردم و به سفارت جمهوری اسلامی رفتم. آنها از من خواستند دلایل اینکه میخواهم به ایران برگردم را در یک صفحه برایشان شرح دهم و شرح بدهم اساسآ چرا به بلژیک آمده ام. من درآن صفحه بسیاری از مسائلی که به خاطر آن کشورم را ترک کرده بودم سانسور کردم. در آن نامه شرح دادم که کشورم را در جستجوی کار و تحصیل ترک کردم که از اساس واقعیت نداشت. من در ایران هم کار مناسبی داشتم و هم امکان ادامه تحصیل برایم فراهم بود ولی آنچه نبود امنیت جانی برای یک مخالف نظام جمهوری اسلامی بود.
باری و به هر حال در زمانی که این نامه را مینوشتم، بسیار عاقلتر! از گذشته شده بودم. دیگر آن جوانی نبودم که قرار بود جمهوری اسلامی که سهل است، جهان را در کوتاه زمانی تغییر دهد. اما قسمت مضحکتر خودسانسوری من زمانی بود که در یک جمله دلیل علاقه ام را به بازگشت توضیح دادم. من نوشتم دلیل تمایل من به بازگشت "باد وطن" است که در واقع اشاره به جوکی بود که سالها پیش از رشتیها تعریف میکردند. ظاهرن مردی رشتی زمانی که مدتها در تهران بود دلش هوای رشت را میکند و باد چرخ کامیونی نمره شده در رشت را برای استشمام هوای وطن خالی میکند. من با اشاره به همین جوک نوشتم باد وطن! که حتی مسئول سفارت را نیز به خنده انداخت.
اما مضحکترین سانسوری زمانی بود که از سفر بازگشتم. برخی از کسانی که من در قبل با آنها در بلژیک همکاری داشتم با بزرگواری به من نصیحت میکردند که اگر هنوز تمایل همکاری با آنها را دارم، جائی نباید بگویم که به ایران رفتهام. برای من رفتن به ایران یک تصمیم شخصی بود، از آن گذشته تعجب من از این بود که من با سفر به ایران جان کسی را در خارج از ایران به خطر نمیانداختم و کسی که میتوانست به خطر بیافتد در وهله نخست خود من بودم. واقعآ نمیفهمیدم که چرا میخواهند سفرم را به ایران سانسور کنم. ولی فکر کنم از آن روحیه جوانی هنوز آنقدری در من بود که زیر بار این سانسور نروم و نرفتم.
عاشقی خودسانسور بودم
مهدی
مضحکترین خود سانسوریای که داشتم این بوده که دختری را دوست داشتم و عشق ام زیاد و فراتر از حالت معمولی بود. ولی نه ماه تمام هیچی به زبان نیاوردم و تا همین چند روز پیش خودم را سانسور میکردم و نمیگفتم دوستش دارم. خوشبختانه این خودسانسوری تمام شد. هر موقع که باهاش قرار داشتم یا تلفنی صحبت میکردم گاهی او عمدا بحث را میبرد به جایی که من خطاب به او بگویم «دوستت دارم» ولی خب من نمیگفتم و بحث را عوض میکردم. تا اینکه یک هفته قبل از عید صاف توی چشمهای من خیره شد و گفت: مهدی! تو خیلی خودسانسوری! من را در عمل انجام شده گذاشت و وقتی بهش گفتم دوستش دارم گفت از رفتارت معلوم بود ولی به هر جهت تو خودسانسور هستی.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر