«هیچ قصه تازهای برای گفتن وجود ندارد، مهم این است که یک قصه تکراری را چگونه با نگاهی نو بازتعریف میکنید.»
این یکی از اولین درسهایی است که در کلاسهای فیلمسازی و بویژه فیلمنامهنویسی برای نشان دادن اهمیت ساختار و زاویه نگاه به شما میآموزند. به نظر میرسد آریا قوامیان، فیلمساز ایرانی (و چه بسا جوانترین فیلمساز ایرانی*) مقیم آمریکا، در این اولین ساخته بلند خود یعنی فیلم «وقایع روز هشتم» همین جمله را سرلوحه کار خود قرار داده است. در اینجا با داستانی تکراری روبرو هستیم: کارگردانی که میخواهد فیلم خود را بسازد اما همزمان درگیر مشکلات شخصی است، برای یافتن عوامل فیلمش مشکل دارد، با جهان پیرامون خود و وقایع آن دچار درگیری است و نیروها و افرادی سعی دارند مانع ساخته شدن فیلم او شوند. این داستان دو خطی را میتوان از زوایای متفاوت پرداخت کرد و در هر پرداخت به اثری متفاوت رسید و مثالهای بسیاری برای این موضوع در تاریخ سینما وجود دارد.
کولاژ سینمایی؛ گریز از قصه گویی
در «وقایع روز هشتم» کارگردان که نویسنده فیلمنامه هم هست، به سوی ساخت اثری تجربی برای پیدا کردن روش متفاوتی برای گفتن قصه خود رفته است. برای همین با داستانی روبرو هستیم که به مانند بسیاری از آثار تجربی دیگر به شکل خطی و سرراست روایت نمیشود. صدا و موسیقی نقش عمدهای در فیلم بازی میکنند و نماهای متفاوت با ترکیببندیهای نامتعارف و خارج از وضوح به همراه تدوینی غیرخطی سعی در ایجاد فضای ویژه فیلم و واداشتن تماشاگر به اندیشیدن به جای درگیری احساسی با فیلم دارد. فیلم در اصل از کنار هم قرارگیری پنج لایه ساخته شده است: دو لایه تصویری و سه لایه صوتی (موسیقی، گفتگوها، افکتهای صوتی). این پنج لایه نه به روال معمول و به شکل متناسب و همزمان با هم، بلکه در حالتی ترکیبی، فضایی کولاژوار پدید میآورند که تماشاگر باید از ترکیب آنها و گاه جایگذاری مجدد و درستشان به مفهوم و داستان برسد. این ترکیب که بر اساس تلاش برای به تصویر کشیدن ذهن شخصیت اصلی فیلم طراحی شده همانند یادآوری خاطراتی دور و نزدیک و گاه گنگ هستند. به دیگر زبان، در اینجا تماشاگر نه برای شنیدن داستان زندگی شخصیت اصلی فیلم، که به دیدن آنچه در درون ذهنش میگذرد و شریک شدن در تجربه او دعوت شده است. به همین دلیل در فیلم از قصهگویی کلاسیک، گرهافکنی و تعلیق به روش معمول و شخصیتپردازی عمیق خبری نیست. داستان و موضوع به شکل مشخص بیان نمیشود و فیلمساز به تماشاگرش اجازه میدهد که خود بتواند تفسیر نهایی را انجام داده و تصمیم بگیرد.
لایه زیرین داستان
در بخش تصویری به طور کل با دو گونه از تصویر روبرو هستیم: یکی تصاویر آرشیوی که کارگردان به دقت برگزیده است و به شکلی بازتابدهنده درگیریهای ذهنی کارگردان داستان با جهان پیرامون او هستند. این تصاویر گستره یک قرن فجایع ثبت شده بر تصویر را در بر میگیرد، از تصاویر هولوکاست و آشویتس و ارتش نازی گرفته تا کشتار در خاورمیانه، از خودسوزی راهبان بودایی تا حوادث یازدهم سپتامبر در آمریکا و درگیریهای خیابانی در جریان جنبش سبز در ایران.
گروه دوم، تصاویری است که بخشهایی از زندگی شخصیت اصلی، تلاشش برای ساختن فیلم و گاه کابوسهایش را نشان میدهند. بالطبع در ذهن یک فیلمساز، تصاویری از تاریخ سینما نیز نقشی برجسته بازی میکند، از تصویر «ژاندارک» گرفته تا همفری بوگارت و اینگرید برگمن در «کازابلانکا». اما این تصاویر ذهنی به نوعی بازتابدهنده زندگی شخصی فیلمساز داستان نیز هستند. او که در زندگی شخصی و رابطه عشقی دچار مشکل شده است، گویی در ذهنیت خود یک جدایی عاشقانه و سینمایی را برای پایان رابطهاش تصویر میکند. بر همین اساس نمیتوان به تمامی آنچه که در فیلم میبینیم و یا حتی داستان کلی آن نیز اعتماد کنیم. آیا این ذهنیت شخصیت اصلی نیست که تلاش دارد تصویری دیگرگونه از واقعیت بسازد؟
نگاهی به پوشش ظاهری برخی از شخصیتهای فیلم تماشاگر را به یاد دهه هفتاد میلادی و کاریکاتوری از گنگسترهای نوظهور در آثار فیلمسازانی چون اسکورسیزی میاندازد. برای همین میتوان شک کرد و پرسید که آیا کسانی که در فیلم مانع شخصیت اصلی و یا فیلمساز داستان برای ساختن فیلمش میشوند، تجسمی از مشکلات سر راه یک فیلمساز مستقل و بدون پشتوانه مالی نیستند که در گذر از صافی ذهنی پرورش یافته با دیدن فیلمهای کلاسیک سینما تغییر شکل داده و تجسمی انسانی یافتهاند؟
روز بعد از آفرینش جهان
اما فیلم با نشانههای مذهبی نیز بازی میکند و آنها را به شوخی میگیرد. این بازی با نشانهها از عنوان اصلی فیلم آغاز میشود: «وقایع روز هشتم». در کتاب مقدس آمده است که خداوند جهان را در شش روز آفرید و در روز هفتم استراحت کرد. حال در اینجا ما با روز هشتم روبرو هستیم، آغاز هفتهای تازه و خلقتی تازه. در این هشتمین روز فیلمساز، خالق جدید، قصد دارد دنیای خود بیافریند. او صدا میخواهد، کلمه، اما آنچه به دست میآورد صدابرداری ناشنوا و عاجز از بیان کلمهای است. ناتوانی فیلمساز در افروختن آتشی خرد که بارها در فیلم تکرار میشود همانند شوخی با آفرینش و پدید آوردن روشنی است. او به دنبال بازیگر/مرد/آدم جهانش میگردد و او را مییابد. مردی که قرار است جایگزین او در این جهان و تصویر کننده نقشی از او باشد، اما چالش بعدی یافتن زن/حوا داستان است که در اینجا الی نامیده میشود و بازتابدهنده عشق واقعی خالق بوده است. و این جایی است که مشکلات جدی آغاز میشوند.
کابوس یا حدیث نفس
اما از زاویهای دیگر میتوان روز هشتم را هشتمین روز برای فیلمساز دانست. در اولین نمایی که از او میبینیم، او در رختخوابی خوابیده و بیدار میشود. در پایان نیز باز به این نمای نخستین باز میگردیم و تکرار آن را به همراه نماهایی از شخصیت اصلی میبینیم. آیا همه آنچه در فیلم دیدهایم تنها خواب و کابوس فیلمساز بوده است؟ اینها سوالاتی است که فیلمساز از جواب دادن به آنها طفره میرود و تماشاگر را آزاد میگذارد تا خود تفسیر شخصیاش از فیلم را داشته باشد.
اگر از زاویهای دیگر ببینیم، میتوان فیلم را حدیث نفس سازندهاش تعبیر کرد، گویی شخصیت اصلی خود فیلمساز است که سعی داشته داستان خود را به تصویر کشیده و درگیریهای ذهنیاش را با تماشاگر قسمت کند. در فیلم ارجاعهای مشخصی به دیگر ساختههای کوتاه فیلمساز به چشم میخورند: از نماهای درون ماشین در شب که یادآور موزیک ویدئویی است که فیلمساز برای محسن نامجو ساخته تا استفاده مجدد از نماهایی از دیگر ساختههای کوتاه فیلمساز. از این زاویه میتوان «وقایع روز هشتم» را در ادامه تجربههای قبلی قوامیان برای استفاده از فرم بصری متفاوتی برای داستانگویی و ارتباط با مخاطب محسوب کرد. تجربهای که در قیاس با ساختههای کوتاه فیلمساز گامی به جلو محسوب میشود اما برای کامل شدن هنوز نیاز به کار بیشتر دارد.
فرم کافی نیست
اگرچه در اینجا ما با تجربه گرایی روبرو هستیم، اما علاوه بر توجه به فرم و ساختار تصویری و روایی، نیاز به پرداخت شخصیتها و داستان از الزاماتی است که فیلمساز نباید فراموش کند. آنچه که معمولا یک فیلم را تبدیل به اثری به یادماندنی در ذهن بینندگانش میکند نه داستان آن که بیشتر شخصیتهای متفاوت هستند که فیلمساز به تماشاگر معرفی میکند و زوایای مختلف زندگی آنها را بر پرده به تصویر میکشد. این چیزی است که «وقایع روز هشتم» ندارد. درگیریهای ذهنی شخصیت اصلی فیلم در بسیاری از موارد بسیار کلی هستند، او به نکتهای خاص و یا تصویری ویژه ارجاع نمیدهد که باعث شود تماشاگر احساس کند با فردی متفاوت روبرو است. به نظر میرسد فیلمساز در گزینش تصاویر خود بیشتر به دنبال مفهوم و انتقال پیامی کلی بوده و آنچنان به پرداخت شخصیت اصلی توجه نکرده است. فراموش نکنیم در نهایت در این فیلم قرار است ما همه چیز را از زاویه ذهن شخصیت اصلی و خاطرات پراکنده و گزینش شده او ببینیم.
«وقایع روز هشتم» فیلمی است که تماشاگرانش را به دو دسته تقسیم میکند: آنها که فیلم را دوست دارند و آنها که به هیچوجه با آن ارتباط برقرار نمیکنند. اگر به دنبال فیلمی میگردید که داستانی خطی را با گرهافکنیهای معمول و لحظات احساسی و یا صحنههای مهیج و پرتعلیق تعریف کند، «وقایع روز هشتم» شما را نا امید خواهد کرد. اما اگر میخواهید گونهای متفاوت از داستانگویی را تجربه کنید و به عنوان تماشاگر نقشی فعال در شکلگیری داستان فیلم داشته باشید، این فیلم شما را راضی خواهد کرد.
«وقایع روز هشتم» ماه مارس 2014 در جشنواره فیلم سینهکوئست، جشنوارهای که هر ساله با تمرکز بر نمایش آثار مستقل در شهر سن خوزه برگزار میشود برای نخستینبار به نمایش در خواهد آمد. (مشخصات فیلم در وبسایت جشنواره)
--------------
* گفتگویی با آریا قوامیان کرده ام که در اینجا می توانید بخوانید:
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر