چهل و شش سال پیش وقتی گروه از روشنفکران ایرانی در اعتراض به تشکیل کنگره دولتی نویسندگان از سوی فرح پهلوی نهاد مستقلی را به نام «کانون نویسندگان ایران» تاسیس کردند، شاید گمان نمیکردند که در سال 1392 خورشیدی و تحت یک نظام سیاسی کاملا متفاوت، فعالیت خانه نویسندگان همچنان معلق باشد.
این روزها اما اظهارنظر اخیر سید عباس صالحی، معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد، که گفته کانون نویسندگان با «نوعی پوست انداختن» امکان فعایت مجدد خود را فراهم سازد، توجهها باردیگر به محدودیت کار نویسندگان مستقل در کشور و سانسور گسترده دولتی جلب شده است.
آقای صالحی در مصاحبهاش با خبرگزاری دانشجویان ایران گفت که نظر شخصیاش را بیان کرده و صحبتهای او نشانه تغییر در سیستم جدید وزارت ارشاد نیست. وی مقصودش را از پوست انداختن اینگونه توضیح داد: «کانون نویسندگان یک بحث تاریخی دارد که این بحث تاریخی اگرچه در دورهای از تاریخ سیاسی کشور اهمیت داشته است، اما با توجه به اینکه امروز برخی از اعضای آن یا از دنیا رفتهاند و یا در شرایطی هستند که دیگر حال و حوصله فعالیت ندارند، بنابراین طبعا میتواند پوستاندازی کند که هم به نفع کانون باشد و هم به نفع نویسندگان آن. »
کانون نویسندگان ایران پس از چند سال در حالی هفته گذشته رسانهای شد که سالهای طولانی است حتی اجازه برگزاری مجمع را ندارد. آخرین بار دیماه سال جاری بود که این نهاد با انتشار بیانیهای اعلام کرد که ماموران امنیتی از برگزاری جلسه ماهانه جمع مشورتی آن جلوگیری کردهاند.
به گزارش رادیو زمانه کانون نویسندگان سخنان رئیسجمهور ایران در دیدار با جمعی از اهل فرهنگ و هنر را به نقد کشیده و پرسیده: «چه رابطهای میان آن آواز سر دادنها پیرامون آزادی و هنر، زیرزمینی شدن اندیشه، آن ابراز خرسندیها و امیدواریها با این تهدید و سرکوب وجود دارد؟»
حساسیتهای بر سر «کانون نویسندگان» در ایران از آنجه مشخص میشود که شورای عالی امنیت ملی - همان مرجعی که درباره پرونده هستهای ایران تصمیم میگیرد - از رسانهها خواسته که به اصطلاح دنباله حرفهای صالحی را نگیرند.
با وجود تلاش شورای عالی امنیت ملی روزنامه کیهان از کنار موضوع ساکت نگذشت و کانون و معاون فرهنگی وزارت ارشاد را به باد انتقاد گرفت. روزنامه کیهان ۲۲ بهمن ماه، کانون نویسندگان ایران را «اتاق جنگ منافقین» نامید و حجم فراوانی از اتهامات را نثار کانون نویسندگان کرد.
وبسایت خبری صراط نیوز نیز با تکرار اتهاماتی مشابه، صدور بیانیهای علیه «پیرامون محکومیت حمله به کتابفروشیها» در سال ۱۳۵۸ را از نقاط تاریک عملکرد کانون دانسته است.
اما چرا کانون نویسندگان ایران به یک مساله امنیتی حساس برای حکومت ایران تبدیل شده است؟ کانون نویسندگان که در سال ۱۳۴۶ تاسیس شد تاکنون سه دوره فعالیت داشته که در هر سه بار با فشارهای سیاسی فعالیتش متوقف یا معلق شده است.
نطفه تشکیل کانون نویسندگان ایران در مخالفت با برگزاری کنگره نویسندگان از سوی فرح پهلوی بسته شد. محمدعلی سپانلو، شاعر و منتقد در کتاب «نامه نویسندگان» در اینباره نوشته: «ما نسل معترض آن روزگار، بیگفتگو، میدانسیتم که در این کنگره شرکت نخواهیم کرد و میدانستیم که دولتیان نیز همین موضعگیری ما را میدانند، پس در اصل از ما دعوت نخواهند کرد. اما دلمان میخواست امتناعمان به سکوت سپرده نشود بلکه آشکار گردد. من با بعضی رفقای گروه طرفه، اسماعیل نوری علاء، احمد رضا احمدی، نادر ابراهیمی، بهرام بیضایی و چند تن دیگر این پیشنهاد را مطرح کرده بودیم که بنشینیم بیانیهای بنویسیم و همه امضاء کنیم که ما در این کنگره شرکت نخواهیم کرد، زیرا وقتی آزادی قلم که شرط لازم نویسندگی است تامین نشود، نویسندهای در کار نخواهد بود.»
سرانجام پس از برگزاری جلسات متعدد، کانون نویسندگان ایران اول اردیبهشت ۱۳۴۷ تاسیس شد و امضا، کنندگان بیانیهای که «یک ضرورت» نام داشت، بر تامین آزادی بیان مطابق قوانین اساسی و اعلامیه حقوق بشر و دفاع از حقوق قانونی اهل قلم تاکید کردند.
دوره اول فعالیت کانون تا سال ۱۳۴۹ ادامه داشت و سخنرانیهای اعضای آن در تالار قندریز انجام میشد. با پایان رسیدن دوره فعالیت اولین هیات دبیران در اسفند سال ۱۳۴۷، و هنگام انتخاب هیات جدید، گرایشات سیاسی اعضای کانون موجب اختلاف شد و عملاً سه گروه هواداران بهآذین، هواداران جلال آل احمد و گروهی بیطرف به وجود آمدند.
مرگ جلال آل احمد در سال ۱۳۴۸ و بازداشت چند تن از اعضای کانون نویسندگان از جمله فریدون تنکابنی، سپانلو و بهآذین به نوعی پایان دوره اول فعالیت کانون نویسندگان بود.
در سال ۱۳۵۵ و با آغاز فضای باز سیاسی که محمدرضا شاه تحت فشار نهادهای بینالمللی مدافع حقوق بشر و جیمی کارتر، رئیسجمهور دموکرات آمریکا آن را به اجرا گذاشت، دوره دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران آغاز شد. گروهی از نویسندگان در سال ۱۳۵۶ ابتدا به امیرعباس هویدا و بعد به جمشید آموزگار، دو نخستوزیر کشور نوشتند و خواستار آزادی اندیشه و قلم شدند.
مهمترین فعالیت کانون نویسندگان در این سالها برگزاری شبهای شعر گوته با همکاری انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان، انستیتو گوته بود. پاییز ۱۳۵۶، در ده شب برگزاری شبهای شعر گوته که مورد استقبال قرار گرفت حدود ۶۰ شاعر شعرخوانی کردند. شعر اکثر شاعران متاثر از فضای انقلابی و اعتراض به سانسور بود.
اما با پیروزی انقلاب، کانون نویسندگان ایران نیز از قافله عقب نماند. ۲۹ بهمن ۱۳۵۷، عدهای از اعضای کانون از جمله سیمین دانشور، محمد قاضی، باقر پرهام، غلامحسین ساعدی، سیاوش کسرایی، جمال میرصادقی، فریدون تنکابنی، اسماعیل خوئی، محمدعلی سپانلو، محسن یلفانی، جواد مجابی، فریدون فریاد و جلال سرافراز به دیدار آیتالله خمینی رفتند.
به گزارش سایت «امام خمینی» باقر پرهام در این دیدار پیام کانون را خواند و از وی خواست با هرگونه سانسور و اختناق فکرى مبارزه شود و در این راه کانون از حمایت آقای خمینی برخوردار باشد.
پاسخ آیتالله خمینی به گونهای بود که در سالهای بعد نیز کانون را درگیر تعارض با حکومت میکرد. آقای خمینی گفت: «آقایان! شما نویسندگان الان تکلیف بسیار بزرگی بر عهدهتان هست. پیشتر قلم شما را شکستند، الان قلم شما باز است لکن استفاده از قلم در راه آزادی ملت، در راه تعالیم اسلامی بکنید. این ملت که میبینید، تمامشان زیر بیرق اسلام است که وحدت پیدا کردند.»
اما اتفاقاتی که پس از آن روی داد، راه کانون را از نظام حاکم جدا کرد. جمعآوری کتابها و یورش به کتابفروشیها و حاکم شدن فضای سانسور، کانون نویسندگان را برآن داشت که با برگزاری شبهای شعری با عنوان «شبهای آزادی» در دانشگاه تهران برگزار کند، اما تودهایهای عضو کانون با این کار مخالفت کردند. آنها معتقد بودند که باید با جمهوری اسلامی علیه «امپریالیسم» حمایت کنند. هیات دبیران کانون نویسندگان پس از عمیقتر شدن اختلافات، به آذین، کسرائی، ابتهاج، تنکابنی، و برومند را که همگی عضو حزب توده بودند، اخراج کردند.
محمد محمدعلی، نویسنده عضو کانون نویسندگان درباره این دوره از فعالیت کانون در یک سخنرانی در ونکوور که متن آن در وبسایت شخصیاش منتشر شده، گفته که کانون نویسندگان در نامهای خطاب به مهدی بازرگان، نخستوزیر دولت موقت خواستار به رسمیت شناختن این نهاد شد اما آقای بازرگان پاسخی به این نامه نداد. اشغال دفتر کانون در خیابان شایق در تیرماه ۱۳۶۰ و مصادره آن پایانبخش این دوره از فعالیت کانون نویسندگان بود.
در سال ۱۳۶۹ جمعی از نویسندگان عضو کانون نویسندگان به بهانه عزم ملی برای کمکرسانی به آسیبدیدگان زلزله رودبار گردهم آمدند، اما همچنان از برگزاری جلسات آن حتی در خانهها جلوگیری میشد.
اما بازداشت سعیدی سیرجانی، ادیب و پژوهشگر منتقد نظام در ۲۳ اسفندماه سال ۱۳۷۲، توسط مامورین وزارت اطلاعات و مرگ او در ۴ آذرماه سال ۱۳۷۳ بار دیگر کانون نویسندگان را با مانعی بزرگ روبرو کرد.
۶۰ نفر از نویسندگان در نامهای به بازداشت علی اکبر سعیدی سیرجانی اعتراض کردند. پس از آن نامه معروف «ما نویسندهایم» به امضای ۱۳۴ اهل قلم انتشار یافت. به نقل از کتابخانه حقوق بشر و دموکراسی، نویسندگان در این نامه سرگشاده نوشتند که حضور جمعیشان، با هدف تشکل صنفی نویسندگان ایران متضمن استقلال فردیشان است. پس از افشای قتلهای زنجیرهای گفته شد که «علی اکبر سیرجانی» با تزریق شیاف پتاسیم به دستور سعید امامی به قتل رسیده است. 134 نفر در نامه خود اعلام کردند که حضور جمعی نویسنده در نهادی صنفی نباید امری سیاسی تلقی شود.
در نیمه اول دهه ۱۳۷۰ گروهی که بعدا جمهوری اسلامی اسلامی آنان را «نیروهای خودسر وزارت اطلاعات» نامید پروژه حذف نویسندگان منتقد را جدیتر دنبال کرد. مرگ محمد مختاری، شاعر و محمدجعفر پوینده، مترجم به همراه فروهرها قتلهای زنجیرهای نامیده شد و بیش از ۱۰ اهل قلم و عضو کانون نویسندگان نیز قربانی شدند. احمد میرعلایی، غفار جسینی، احمد تفضلی، ابراهیم زالزاده، حمید حاجیزاده و مجید شریف از جمله نویسندگانی هستند که به دست عوامل وزارت اطلاعات به قتل رسیدند.
ربودن فرج سرکوهی بخشی دیگر از این پروژه بود. پیروز دوانی هم از شهریور سال ۱۳۷۷ گم شده و خبری از او در دست نیست.
در سال ۱۳۷۵ برنامهای به نام «هویت» از تلویزیون دولتی ایرانی پخش شد که در در کنار پخش اعترافات بعضی از نویسندگان و سیاسیون، افرادی مثل هوشنگ گلشیری و عبدالحسین زرینکوب «جاسوس» معرفی شدند. گفته میشد که حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان و سعید امامی، متهم ردیف اول قتلهای زنجیرهای از تهیهکنندگان این برنامه بودند.
اتوبوس مرگ، عجیبترین پروژه محفل «خودسر» برای حذف نویسندگان منتقد و اعضای کانون نویسندگان بود. تابستان سال ۱۳۷۵، ۲۱ نویسنده، شاعر، مترجم و روزنامهنگار منتقد حاکمیت به دعوت اتحادیه نویسندگان ارمنستان برای شعرخوانی این کشور رفتند. به دلیل برنامه پروازی نامناسب، مقرر شد که نویسندگان با اتوبوس راهی ارمنستان شوند اما مسافران در نیمه راه متوجه میشوند که توطئه قتل آنان در کار است. مسعود توفان که یکی از مسافران اتوبوسی بود که به «اتوبوس مرگ» در سال ۱۳۷۸ برای اولین بار در روزنامه آفتاب یزد گزارشی از این اتفاق منتشر کرد.
به نوشته او، منصور کوشان، قبل از رسیدن به مرز و در گردنه حیران، نزدیک صبح مسافران ناگهان متوجه میشوند که اتوبوس بر سر یکی از پیچها توقف کرده و راننده بر سر جای خود نیست. او را کمی دورتر میبینند که خارج از اتوبوس ایستاده است و میگوید خوابم برد، ترسیدم و پیاده شدم. مسافران با وجود وجشت زیاد همچنان به سفر ادامه میدهند ولی دو نفر در نزدیکی راننده مستقر میشوند و او را زیر نظر میگیرند. پس از حرکت کوچکی به جلو (حدود ۴ متر) راننده مجددا که همان کار را تکرار میکند، و پس از پرگاز کردن اتوبوس پایین میپرد. مسعود توفان فرمان را در دست میگیرد و شهریار مندنیپور ترمز دستی را میکشد.
در ادامه مسافران به ایستگاه پلیس منتقل و توسط مصطفی کاظمی بازجویی شدند. خسرو براتی، راننده اتوبوس و مصطفی کاظمی از متهمان پرونده قتلهای زنجیرهای بودند. با ایجاد فضای باز سیاسی در سالهای اول دولت محمد خاتمی، روزنامهها به افشای بخشهای مختلفی از قتلها پرداختند.
در دوره وزارت عطاءالله مهاجرانی، انتخابات کانون برگزار شد اما پس از استعفای مهاجرانی، کانون نویسندگان باز هم به محاق رفت. در سال ۱۳۸۷ کانون نویسندگان تصمیم گرفت انتخابات هیات دبیران را به صورت کتبی برگزار کند.
اما فعالیت کانون نویسندگان در سالهای اخیر محدود به صدور بیانیه علیه سانسور شده است. بیانیههای شدیداللحنی که هیچیک از رسانههای داخلی نمیتوانند منتشرش کنند. همانطور که پیشبینی میشد کانون نویسندگان به سخنان آقای صالحی واکنش تندی نشان داد و در بیانیهای که رادیو فردا آن را منتشر کرد اعلام کرد که این کانون مدافع آزادی بیان و مخالف سانسور است و «آنکه باید «پوستاندازی» کند حاکمیت و از جمله وزارت ارشاد است و نه کانون نویسندگان ایران.»
اما جدای از این بیانیه، چند عضو برجسته کانون نویسندگان به شدت از موضع معاون وزیر ارشاد انتقاد کردند. شهریار مندنیپور، نویسنده ۵۷ سالهای که هفت سال پیش از ایران خارج شد در گفتوگو با ایران وایر گفت: «کانون نویسندگان مار نیست که پوست بیندازد. خار است. خار چشم سانسور است و البته با کلام نیش هم میزند.»
آقای مندنیپور گفت: «ایشان از کجا آمار گرفته که نویسندگان زنده و بخصوص اعضای کانون نویسندگان "... دیگر حال و حوصله کار ندارند". بسیاری از نویسندگان و شاعران مستقل بیامیدند از انتشار آثار جدیدشان، و به همین دلیل کارهایشان را به ناشری تحویل نمیدهند، حداقل تا مبادا ناشر امتیاز منفی بگیرد.»
معاون فرهنگی وزارت ارشاد درباره گذشته کانون گفته که «دورهای است در گذشته و الآن نباید دوباره قاعده و نسبت آن با شرایط امروز مورد بحث قرار بگیرد.» به گفته او اگر بنا باشد برخی نهادها همچنان در پوستههای گذشته خود بمانند و نوستالژیک به گذشته نگاه کنند، کارکردهای گذشته خود را از دست میدهند.
از سوی دیگر اسماعیل نوریعلاء، شاعر ایرانی عضو کانون نویسندگان که منشی اولین دوره هیات دبیران کانون نیز بود در گفت و با ایران وایر گفت که سابقه کانون هنوز کارکرد دارد. به گفته او، «تا سانسورهست نویسنده هم ناچار است برای نویسنده ماندن یا به آن تن در دهد و خودسانسوری پیشه کند و یا باید تا آنجا که میتواند علیه آن مبارزه کند. بر این اساس تا سانسور هست کانون نویسندگان هم مبارزهای صنفی ـ سیاسی را در پیشرو دارد و فعالیتهایش تنها زمانی کلاً صنفی میشود که سانسوری در کار نباشد.»
اما یونس تراکمه، نویسنده و منتقد به ایران وایر گفت که نظام جمهوری اسلامی، خودش در سیاسی کردن کانون نویسندگان نقش داشته است. او گفت: «وقتی حکومت در پی نه تنها نادیده گرفتن، بلکه حذف کانون برآمد و هر گونه فعالیت کانون در عرصه اجتماعی و به طور علنی ممنوع شد کار به اینجا کشید که میبینیم.»
نوریعلا درباره تغییر موضع کانون نویسندگان در دو سال بعد از انقلاب گفت: «انقلاب ۵۷ بر بنیاد نارضایتی از استبداد و سرکوب و سانسور و خفقان بوجود آمد و آشکار بود که برای بسیاری از اعضاء برجستهءکانون نویسندگان دارای جاذبه بود. اما مذهبی شدن انقلاب و اصرار آیت الله خمینی به شکستن قلمها و اسلامی کردن اذهان نویسندگان بلافاصله موجب شد که بخش عمدهای ار اعضاء کانون از قدرت دوری گزینند و بکوشند تا اعمال ضد حقوق بشری آن را افشا کرده و روند پیشرفت کارها انتقاد کنند.»
یونس تراکمه طرح موضوع کانون از سوی معاون وزارت ارشاد را ارزشمند دانست و گفت: «چارهای جز امیدواری وجود ندارد. کانون نویسندگان ایران با پافشاری بر مواضع برحقش در تمام این سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی سعی کرده نگذارد این کورسو خاموش شود. فقط در همین حد. حکومت در این سالها خیلی تلاش کرد که نهاد جایگزینی برای کانون ایجاد کند، همانطور که سعی کرد نویسنده دولتی تولید کند، جایزه ادبی دولتی تولید کند ولی در هیچکدام موفق نشد. مطرح شدن نام کانون نویسندگان ایران از زبان معاون وزیر ارشاد، حتی اگر نظر شخصی و نه حقوقی ایشان باشد، نشانگر این است که آقایان پی بردهاند این نهاد صنفی را با آن سابقه تاریخیاش نمیتوان نادیده گرفت.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر