در «عصبانی نیستم»، «رضا درمیشیان» خشم خود را از هشت سال سانسور، تحقیر و فقر اجتماعی به نمایش میگذارد؛ به قول خودش در جلسه نمایش فیلمِ جشنواره برلین: «بغضی هشت ساله که ترکید.»
فیلمساز میگوید فضا تغییر کرده و به امید این تغییرفضا، بغض خود را با ما قسمت میکند. اما شاید مشکلات این فیلم در ایران، مخالفت تندروها با آن و بیرون کشیدنش از جوایز جشنواره فجر تهران، اخبار خوشی برای درمیشیان نیست.
فیلم از همان ابتدا تکلیف خود را با تماشاگر روشن میکند؛ قرار است به درون آشفته شخصیتش نفوذ و با سبک و سیاقی متفاوت و پیشرو، احوال بحرانی او را با ما قسمت کند؛ شاید در لحظههایی حتی آزارمان هم بدهد. جوان 26 ساله ای به نام «نوید» که از دانشگاه اخراج شده، قصد دارد با دختری که دوست دارد(ستاره)، زندگی خود را آغاز کند اما مشکلات عصبی و روانی، سرنوشت او را تغییر میدهند.
«عصبانی نیستم» به شدت تلخ و سیاه به نظر میرسد و سعی دارد در لایههای جامعهای نفوذ کند که به شدت زیر کنترل است و مشکلات خود را به شکل بغضهایی بیعلاج، به جوانانش تزریق میکند.
نوید که آشکارا در پی آزادی است، «ستارهدار» شده و حالا حق تحصیل ندارد، کارگری کردنش با مشکل روبهرو میشود و به نظر میرسد که دیگر نمیتواند عصبانیت خود را از دنیای اطراف کنترل کند. در نتیجه، در طول فیلم بارها و بارها با ذهن او همراه میشویم که واکنشهای شدیدی نسبت به جهان اطراف نشان میدهد.
این عصبانیت و کتک زدن به جزیی از شخصیت نوید بدل میشود و قصه را پیش میبرد. او صاحبکارش را واقعاً کتک میزند و در دفعات بعدی، در روبهرو شدن با چند نفر دیگر که از او کارهایی مثل دزدی میخواهند، تنها در ذهن خود با آنها درگیری پیدا میکند و بالاخره در صحنهای که نمیبینیم، با پدر ستاره درگیر میشود.
این مرز تخیل و واقعیت، حلقه اصلی روایت را شکل میدهد. نوید به یک روانشناس مراجعه کرده و روانشناس که تنها صدای زمخت او را میشنویم، با تصیههای کلیشهای خود، از درمان او کاملاً عاجز به نظر میرسد. از این رو، حرف زدن با روانشناس- حرف زدن رو به دوربین شخصیت اصلی- نوعی خوددرمانی است با سینما و محملی برای بیان ناگفته ها.
صدای راوی درفیلم به یکی از مشخصههای آن بدل میشود؛ صدایی که احوال درونی شخصیت اصلی را با ما قسمت میکند و به تماشاگر اجازه میدهد به درون او نفوذ کند.
یکی شدن تماشاگر با نوید، رمز موفقیت فیلم است. ما با ذهن مغشوش او به عنوان نمایندهای از یک نسل سرکوب شده شریک میشویم و تمام ضعفها و آمال و آرزوهای او را درک میکنیم. فیلم لحظه به لحظه با او پیش میرود تا نقطه شکست و فروپاشی وی در انتها که به صحنهای رویایی از آب بازی گره میخورد؛ صحنهای که برخلاف تمام رنگهای سرد و خاکستری طول فیلم، به ناگاه به شدت رنگی میشود و رنگهای شاد آن، نوید دنیای متفاوتی را میدهند که از این جوان دریغ شده است.
از طرفی، فیلمساز جوان با تجربه «بغض» در کارنامه خود که فیلمی خوش ساخت اما کمی شعاری بود، به ناگاه چندین گام به جلو میجهد و ساختاری متفاوت و دیدنی را تجربه میکند. «عصبانی نیستم» بدون این ساختار سنتشکن، فیلم موفقی از کار در نمیآمد.
در واقع، فیلمساز چالش بزرگی را تجربه میکند که در صورت موفق نبودن این فرم، با شکست سنگینی روبهرو میشد؛ حرکت روی مرز خطر با نماهای بسیار کوتاه، کلیپوار و تاکید بر حرکتهای تند(فست موشن) که همه و همه در تلاش برای تصویری کردن ذهنی آشفته به کار فیلم میآیند. آشفتگی به موتیف مضمونی و بصری فیلم بدل میشود و شکل حساب شدهای از تلفیق فرم و محتوا را با تماشاگر قسمت میکند. دوربین سیال فیلمساز، آینهای است برای نمایش درون بیتاب یک شخصیت که بازتاب مستقیمی است از جامعهای پرالتهاب.
فیلم در تصویر کردن هر دو سو موفق است؛ نمایش درونیترین حسهای یک مرد که با فاصله از درون زن مقابلش قرار میگیرد. با آن که فیلم با چهره وحشت زده ستاره آغاز میشود، اما ما با درون نوید همراه میشویم و تنها زمانی که در انتهای فیلم، ستاره هم طلب قرص آرامبخش برای «یکی شدن» میکند، فیلمساز هوشمندانه به احوال پرالتهاب درون او هم اشاره دارد بی آن که بخواهد بر رابطه نزدیکی که دوربین بین ما و نوید ایجاد کرده، خدشهای وارد کند.
از سوی دیگر، این فیلم جامعهای را به تصویر میکشد که با شلوغی بیش از حد و شعارهای تهاجمی که از بام تا شام بر در و دیوار شهر خودنمایی میکنند- در کنار فاصله طبقاتی ترسناک، رانتخواران و «جانماز آب کشها» که همه جا حضور دارند- هر ذهن سالمی را بیمار میکند .
قدرت فیلمساز در این روایت غریب و موفقیت او در درگیر کردن تماشاگر میسر نمیشود مگر به مدد تدوین جسورانه و سنتشکن «هایده صفی یاری» و بازی عالی هر دو بازیگر اصلی.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر