در سال ۲۰۰۸، «رابرت گیتس» (Robert Gates) به «جورج دبلیو بوش» مینویسد:«از سال ۱۹۷۹ که ایرانیها را زیر نظر داشتم... باورم این بوده که حملهٔ نظامی به ایران، چه از جانب اسراییل و چه از سوی امریکا ... تضمین میکند که ایرانیها سلاحهای اتمی خود را گسترش دهند و در پی انتقام بر خواهند آمد.»
پیش از این هم گیتس در جایی گفته بود که ایران شرایطِ خودِ رییس جمهور را برای جنگ پیشگیرانه برآورده نکرده و حملهٔ نظامی، امریکا را منزوی میکند نه ایران را.
رابرت گیتس این نصیحت را هم به بوش کرده بود که اسراییل را به تجهیزاتِ لازم برای بمبارانِ پایگاههای هستهای ایران مجهز نکند چون چنین اقدامی، منافع امریکا را «در گرو تصمیمهایِ ملتِ دیگری» خواهد گذاشت.
ایران برای گیتس سرزمین آشنایی است. در سال ۱۹۷۹، گیتس «زیبیگنیو برژینسکی» (Zbigniew Brzezinski)، مشاور امنیت ملی در دولت کارتر را در اولین تلاش برای رابطه با ایرانِ پس از انقلاب، تا الجزیره همراهی کرده بود.
در سال۱۹۸۰، دورهای برای «استانسفیلد ترنر»(Stansfield Turner) ، رییس «سیا» کار کرد و در شبِ تلاش ناکام و خفتبار «عملیات پنجهٔ عقاب» یا «عملیاتِ طبس» برای آزاد سازی گروگانهای امریکایی، در کاخ سفید حضور داشت.
گیتس برخورد دولت رونالد ریگان را در مورد جنگ ایران و عراق به یاد میآورد و آن را« به گونهای بیرحمانه واقعگرایانه» توصیف میکند.
در سال ۱۹۸۷ به دلیل «پرسشهایی بیپاسخ» در مورد نزدیکی به مواضع و مسایل ضد ایرانی، برای ریاستِ سیا تأیید نشد.
در سال ۲۰۰۴ با برژینسکی گزارشی با عنوان «ایران: زمانی برای رهیافتی نو» منتشر کرد. به نوشتهٔ آنها، «حضور ارتش امریکا در مرزهای شرقی و غربی ایران میتواند انگیزههایی ایجاد کند برای گفتوگوهایی که به سودِ هر دو طرف باشد».
در این گزارش آمده است که باید با ایران «برخورد دیپلماتیک گزینشی» کرد، به اعتراضها علیه برنامهٔ صلحآمیز هستهای ایران به نفع تعاملات امنیتی خاتمه داد و در پرتو ریاست جمهوری «محمد خاتمی»، از «شعار تغییر رژیم» دست کشید.
بعدها، در اکتبر سال ۲۰۰۵، «استیون هادلی» (Stephen Hadley) ، مشاور امنیت ملی در دولت بوش به او پیشنهاد همکاری با دولت داد ولی گیتس «دیگر بیشترِ این توصیهها (در مورد ایران) را قبول نداشت». هادلی هرگز از گزارش گیتس و برژینسکی چیزی نشنیده بود.
توصیف گیتس از صحنه روابط خارجی، قانع کننده است. بوش او را در« قلب طوفان» گماشته بود تا راهبردهایی برای نجات رسالت امریکا در عراق ارایه دهد.
هنگامی که با بوش ملاقات کرد تا درباره پست خود صحبت کند، عراق موضوع اصلی بود. در گزارشی که گیتس از این دیدار میدهد، از ایران به اجمال صحبت میکند.
«دیک چینی»( Dick Cheney)، شاهینِ جنگ با ایران، با تصمیم بوش برای جابهجایی «دونالد رامسفلد»( Donald Rumsfeld) با گیتس مخالفت کرده بود.
سناتور «کارل لِوین»(Carl Levin) به گیتس هشدار داده بود که ایران «با بیپرواییِ تمام در پی سلاحهای هستهای» است.
سناتور «جیمز بانینگ»( James Bunning) و «ریک سانتروم»(Rick Santorum) علیه گیتس رأی دادند چون آنچنان که خودش میگوید:«معتقد نبودند که من برای مقابله با ایران به اندازه کافی جسور و بی پروا باشم.»
در هر صورت، سیاستهای امریکا در مورد عراق و ایران درهم تنیده بود. ارتش با گیتس در مورد «دخالت شرورانه و به شدت خطرناکِ» ایران در عراق حرف زده بود. هنگامی که گیتس برای نخستین بار به بغداد رفت، رهبران سنّی به او گوشزد کردند که هر گاه تنش میان امریکا و ایران در مورد مسالهٔ هستهای بالا میگیرد، ایران به حمایت خود از افراط گرایان شدت میبخشد.
رهبرانِ شیعه هم از«دخالت» ایران گلایه کرده بودند. «صالح المطلق»، فعال کُرد گفته بود که ایران به دنبال عراقی ضعیف است و نظامیان امریکایی را به چشم «گروگان» میبیند.
گیتس در خاطراتش از «محاسبههای بسیار اشتباه» درباره میزانِ «ورشکستگی و از هم پاشیدگی عراقِ پیش از جنگ» میگوید، به جنگ ایران و عراق اشاره میکند و به «تحریمهای شدید»؛ هرچند لحن او چندان پژواکی تاریخی ندارد.
برخی در واشنگتن (و شهرهایی دیگر)، گیتس را نمایندهٔ دوراندیشی و ملاحظهکاری میدانند و گیتس هم البته فرصتها را برای ارایهٔ چنین تصویری از خود، از دست نمیدهد.
به تازگی در برنامهٔ «هارد تاکِ» (Hard Talk) بیبیسی گفته بود که نه بوش و نه اوباما به حمله به ایران حتی نزدیک هم نشدند و دیک چینی که میخواست پیش از رفتنِ بوش از کاخ سفید، کلک برنامهٔ هستهای ایران را بکند ساز دیگری میزد.
با این حال، بوش از او خواسته بود که دورنمایی(از حملهٔ نظامی) را در ذهن داشته باشد. بحث و جدلهای گیتس با چینی، به تعریف تاکتیکهایی منجر شد که اکنون قدرتهای غربی از راه آنها، مقابل ایران میایستند.
نیمی از خواستهٔ او همین بود که پیشنهاد میداد:«مشکلات اقتصادی ایران را به شکل چشمگیری افزایش دهیم.» و این قسمتی از «راه حلی درازمدت» بود.
هرچند گیتس به سرعت از «خاطرات بد خود» از تلاش رییس جمهورانِ امریکا برای رابطه با ایران از سال ۱۹۷۹ به این سو رد میشود، اما از کمکهای اوباما استقبال میکند: «زیرا فکر میکردم وقتی این تلاشها شکست خوردند - چون باور داشتم که شکست میخورند - در موقعیت بسیار قویتری قرار خواهیم گرفت تا ... تحریمهای اقتصادیِ به مراتب شدیدتری علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل وضع کنیم.»
در جریان انتخابات سال ۲۰۰۹ در ایران، حمایت دولتِ اوباما نیز در مورد ایران به تدریج رنگ باخت. گیتس به آن دستهای تعلق داشت که - با استناد به «متخصصان» سیا و وزارت امور خارجه - فکر میکردند اگر«صدای دولت امریکا در حمایت از جنبش سبز، بیش از اندازه قوی باشد»، (حکومت ایران) از آن علیه معترضان استفاده خواهد کرد. هرچند گیتس حالا فکر میکند: «هم میتوانستیم و هم میبایست همّت بیشتری به خرج میدادیم، ولو در لفظ.»
تلاشهای دولت اوباما به نوشتهٔ گیتس، «اسراییل را زهره ترک کرد». گرچه گیتس از «اهود باراک»، وزیر دفاع اسراییل، با لحنی دوستانه یاد میکند و به سرعت حلقههای به هم پیوستهٔ نظامیگری و اطلاعات را به هم پیوند میزند تا به اسراییل اطمینان خاطر دهد، ولی هرگز به گرمی از نتانیاهو صحبت نمیکند. از او خاطرهٔ نگران کنندهای رو میکند؛ مشغول استدلال است تا نشان دهد که «جنبش سبز» فرصتِ مناسبی مهیّا کرده که باید از آن برای بمباران تسلیحات هستهای ایران استفاده کرد؛ عملی که به ادعای او (آن گونه که گیتس نقل میکند(، «ماشهٔ سقوط حکومت به دست مردم را میکشد» و شگفت آن که میگفت انتقامگیری ایران تنها صوری و موقتی خواهد بود چون ایرانیها واقعبین هستند.
گیتس این توانایی را دارد که در خاطراتش، قدرت امریکا و نیز قدرت شخصِ خودش را با درخششی سینمایی به تصویر بکشد. او از دیدارش در سالِ ۲۰۰۷ با «ملک عبدالله» میگوید:« در اتاقی که کف تا سقفش را آکواریومهایی از کوسه پوشانده، ملک عبداللهِ فربه، سیگار پشتِ سیگار روشن میکند و خواستارِ یک برنامهٔ همه جانبه برای حملهای نظامی، نه فقط به پایگاههای هستهای ایران، بلکه به اهداف نظامی ایران است. او تأکید میکند که اگر امریکا کمک نکند، ما کارِ خودمان را خواهیم کرد.»
گیتس به تندی پاسخ میدهد که نیروهای امریکا، مزدوران ملک عبدالله نیستند و همین خویشتنداری، «قدرتِ بزرگِ امریکا است چون این امکان را به ما میدهد تا هر دشمنی را از میان برداریم».
گیتس نوک تیزِ حملهاش را با فهرست کردنِ این دشمنان نشان میدهد: «از امپراطوری آلمان تا اتحاد جماهیر شوروی، همه اینک در زبالهدانِ تاریخ هستند.» ملک عبدالله بعدها به شبی اشاره میکند که گتیس میز را برگرداند.
در جاهای دیگرِ کتاب، گیتس این قدرها تند و صریح نیست. تردید او در مورد یورش و قتل «بن لادن» را در سایه «عملیات طبس» مطرح میکند؛ عملیاتی که هشت کشته از امریکا در ایران به جای گذاشت.
«انقلاب عربی»، لقبی که به ناآرامیهای ۲۰۱۱ میدهد، او را به یاد سقوطِ شاه میاندازد. مینویسد:«تاریخ انقلابها، از فرانسه تا ایران، تاریخ سعادتمندی نیست» و با همین نگاه، اکراهش را برای مداخله در لیبی ابراز میکند؛ درست مانند حمایت بسیار شفاف و مشروطش از پادشاهی بحرین.
گیتس مدعی است که انقلاب امریکا، «استثنایی بزرگ» است؛ انقلابی که موفق از کار درآمد زیرا جورج واشنگتن به تاج و تخت دست رد زد. خب، البته، آیتالله خمینی هرگز این کار را نکرد و گیتس تصریح میکند که روح او همچنان لرزه بر اندامِ قدرتِ امریکا میاندازد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر