close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

نقص فنی نمایشگاه فروغ فرخزاد

۲۷ دی ۱۳۹۲
مهتاب هدایت
خواندن در ۷ دقیقه
 نقص فنی نمایشگاه فروغ فرخزاد
 نقص فنی نمایشگاه فروغ فرخزاد
 نقص فنی نمایشگاه فروغ فرخزاد
 نقص فنی نمایشگاه فروغ فرخزاد
 نقص فنی نمایشگاه فروغ فرخزاد
 نقص فنی نمایشگاه فروغ فرخزاد
 نقص فنی نمایشگاه فروغ فرخزاد

جمعه با نقص فنی

چند نفری دم در ساختمانی با نمای آجر سه‌سانتی ایستاده بودند. هر چند ثانیه هم یک‌ نفر از تازه آمده ها کاغذ سفید چسبانده شده روی دیوار را نگاه می‌کرد: «با عرض پوزش، نمایشگاه به علت نقص فنی برگزار نمی‌شود.»

ذهنم دوپاره شده بود. در یک پاره‌ی آن خاطرات یکی از تولدهای فروغ را مرور می‌کردم. پانزدهم دی‌ماهِ دست‌کم هشت سال پیش. ظهیرالدوله و سوز آستانه‌ی فصل سرد. زادروز فروغ ما را کشانده بود تا خیابان دربند. تا ظهیرالدوله. همه پشت در گورستان جمع شده بودیم. تعدادمان زیاد بود، اما در ظهیر‌الدوله بسته. هر چند دقیقه به نوبت یک‌ نفر می‌کوبید به در، هر بار محکم‌تر. و هر چند دقیقه هم سرایدار کج‌خلق گورستان می‌آمد و فحشی نثار جماعت می‌کرد و بی‌ آن که در را باز کند، می‌رفت...

چند نفری دم در ساختمانی با نمای آجر سه سانتی ایستاده بودند. انگار که همه عادت دارند برای تولد فروغ، پشت درهای بسته جمع بشوند. ساعت از شروع افتتاحیه گذشته بود، اما خبر فقط همان بود که بر دیوار چسبیده بود: «با عرض پوزش، نمایشگاه به علت نقص فنی برگزار نمی‌شود.» هر چند دقیقه ماشینی دیگر می‌پیچید توی کوچه، جلو ساختمان آجر سه‌سانتی و ترمز می‌کرد، راننده‌اش نگاهی به ما و کاغذ روی دیوار می‌انداخت و بعد از چند ثانیه می‌رفت. صدای سرایدار کج‌خلق ظهیر‌الدوله هنوز توی گوشم می‌پیچید: «برید گم شید... باز نمی‌کنم.»

گم نشدیم. آن‌قدر در زدیم و آن‌قدر صدا کردیم و آرامش را از پیرزن و پیرمرد گرفتیم تا عاقبت در باز شد. «فقط برای پنج دقیقه.» دویدیم تو. جمع شدیم بالای سنگ قبر فروغ. دیوان اشعارش را از توی کوله‌ام در آوردم. پنج دقیقه زمان زیادی نبود برای خواندن یک شعر بالای سر فروغ: «خانه‌ی خالی / خانه‌ی دلگیر / خانه‌ی دربسته بر هجوم ِ جوانی / خانه‌ی تاریکی و تصور خورشید» و زود تمام شد.

چند نفری رفته‌اند و چند نفری مانده‌اند. هنوز کسی درست نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده. هفته‌‌ی پیش، روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها و سایت‌ها و صفحه‌های فیس‌بوک از افتتاح گالری ویستا با نمایشگاه «از اهالی امروز» ویژه‌ی زادروز فروغ فرخزاد خبر داده بودند. قرار بود ۳۸ هنرمند، روایت‌شان از فروغ را به نمایش بگذارند. هنرمندانی نام‌آشنا و اغلب نام‌آور: آزاده اخلاقـی، سمیرا اسکندرفر، مارال اصفهـانی، فرشاد آل‌خمیس، صالح تسبیحی، ژینوس تقی‌زاده، حسین تمجید، مریم جهانی، فرزانه حسینی، محبوبه حسینی، ابراهیم حقیقی، محمد حمزه، زرتشت رحیمی، امیر سقراطی، شیوا سنجری، شقایق شجاعیان، بهزاد شیشه‌گران، قباد شیوا، شاهد صفاری، محمدمهدی طباطبایی، کیانوش غریب‌پور، محمد فدایی، آناهیتا سپیده‌ مهرگان، کیان وطن، مرتضی یزدانی، آناهیتا قاسمخانی، کوروش قاضی‌مراد و معصـومه مظفری.

اعلام کرده بودند که در بخشی از نمایشگاه هم با عنوان «مرور»، طرح‌هایی از بهـروز گلزاری، اردشیــر محصص، مرتضی ممیز، جمشید عباچی‌زاده، گیتی نوین، علی خسروی، فرشید پارسی‌کیا و علیرضا لطیفیان را هم برای تماشا گذاشته‌اند. همه جور اثر: از پرفورمنس و نقاشی و مجسمه گرفته تا طرح جلدهای مرتبط با فروغ. ظاهراً قرار بوده عکس‌های دیده‌نشده‌ای هم از فروغ در نمایشگاه گذاشته شود که با مخالفت روبه‌رو می‌شود. در خبرها از دو طرح هم حرف زده شده بود. دو پرتره‌ای که خود فروغ از خودش کشیده و خانواده‌اش ‌آن‌ها را در اختیار نمایشگاه‌گردان گذاشته‌اند.

یکی از ماشین‌ها کمی جلوتر از ساختمان آجرسه‌سانتی ایستاد. بعد از چند دقیقه دهان به دهان خبر بین همان چند نفر ِ مانده پشت در پیچید: «نمایشگاه رو بسته‌ان همین چند ساعت پیش. از جایی بالاتر از وزارت ارشاد.» از گالری ویستا تلفنی در کار نبود. روی زنگ‌های در هم هیچ نامی نبود و هرکدام را هم که فشار می‌دادی، صدایی از آن طرف به گوش نمی‌رسید. تولد فروغ برایم گره خورده به ماندن پشت در. به در زدن‌های پیاپی و سکوت تحویل گرفتن. یکی دو نفری راننده‌ی ماشین را به حرف گرفته بودند: «زنگ زدم به یکی از دوستان که توی نمایشگاه کار داره. گفت بهش اس‌‌ام‌اس دادن که افتتاحیه برگزار نمی‌شه و نیایید. درست همین چند ساعت پیش. اون هم زنگ زده به یکی از برگزارکننده‌ها، ظاهراً به خود اون هم با اس‌ام‌اس گفته بودن جمعش کنید. یه حرف‌هایی هم بین بچه‌ها پیچیده درباره‌ی این‌که تهدید از قبل کرده بودن. کیوریتور نمایشگاه هم گفته یه هفته صبر می‌کنه ببینه این نقص فنی با "تعامل" برطرف می‌شه یا نه.»

تصور می‌کنم پشت در را: فضای آراسته‌ی نگارخانه‌ای که می‌خواست در ساعت ۵ عصر افتتاح بشود، در تاریکی تابلوهایی که هرکدام نشانی از فروغ دارند به دیوار چسبیده‌اند. «جمعه‌ی ساکت / جمعه‌ی متروک / جمعه‌ی چون کوچه‌های کهنه غم‌انگیز / جمعه‌ی اندیشه‌های تنبل بیمار / جمعه‌ی خمیازه‌های موذی کشدار / جمعه‌ی بی‌انتظار / جمعه‌ی تسلیم...» و زود تمام شد.

نقص فنی شوق و شور ما بود

نقص فنی هر چه به فروغ فرخزاد مربوط شود انگار در این مملکت تمامی ندارد. مجموعه‌ی اشعارش چاپ می‌شوند، اما در نمایشگاه‌های کتاب جزو کتاب‌های ممنوع  است. مجموعه‌ی اشعارش چاپ می‌شوند، اما آرامگاهش به روی همه بسته است. مجموعه‌ی اشعارش چاپ می‌شوند، اما نمایشگاهش دچار نقص فنی می‌شود. اما بعد از دو روز حیرانی هنرمندان و مشتاقان، چانه‌زنی و تعامل برگزارکنندگان با برادران برای رفع نقص فنی نتیجه می‌دهد و خبر تازه‌ای آرام می‌پیچد. گالری را باز کرده‌اند. در سکوت. بی افتتاحیه. حالا می‌توانیم برویم کارها را ببینیم، اما بی‌سر و صدا. دوربین نیاورید و بساط خبرنگاری هم پهن نکنید. نقص فنی شور و شوق ما بوده انگار.

در ِ ساختمان آجر سه‌سانتی این‌بار باز است. جای آن کاغذ سفید نقص فنی، حالا یک تابلو رسمی چسبیده به دیوار با لوگو و اسم نگارخانه‌ی ویستا. وارد که می‌شوم جا می‌خورم. بیشتر از تصورم در گالری کوچک آدم می‌بینم. پرتره‌های گوناگون و متفاوت از فروغ روی دیوارها. جلو هر دیوار  چند نفری ایستاده‌اند به تماشا و گروه‌های کوچک دو نفره و سه نفره با پچ‌پچ با هم حرف می‌زدند. از مسئولان گالری و نمایشگاه خواسته‌اند که سروصدای خبری راه نیندازند و بی‌افتتاحیه نمایشگاه را باز کنند. نشست‌ها و سخنرانی‌های حاشیه‌ی نمایشگاه را هم لغو کرده‌اند. از دیگر نتایج رفع نقص فنی این که کاتالوگ‌ها هم در دسترس مخاطب گذاشته نشده است.

هیچ خبری از مشکل پیش آمده برای نمایشگاه فروغ در روز افتتاحیه منتشر نشد، جز در پست‌های عمومی فیس‌بوک: پستی در صفحه‌ی فیس‌بوک نمایشگاه «از اهالی امروز» و پست‌های عمومی هنرمندان و برگزارکنندگان. عکس‌هایی که دست به دست می‌شود، کامنت‌های غمگین، کامنت‌های عصبانی و کامنت‌های معترض چیزهایی بودند که شب برگزار نشدن افتتاحیه دیدم. حالا جلو هر تابلو که می‌ایستم، چیزهایی که خوانده بودم در ذهنم می‌چرخند: «به هر حال، شعله ی فروغ درون ما روشن است. فروغِ روشنِ درون ما تعطیل‌بردار نیست. نمایشگاهی که آرش تنهایی با خون دل برای یک گالری نو پا جمع کرده بود، نتوانست برگزار شود. امروز افتتاحیه نداریم. حالا این ماییم و یک نمایشگاهِ خوبِ نادیده و تعدادی آدم پکر.»

روی یکی از دیوارها طرحی چشمم را می‌گیرد که چند سال پیش برای روی جلد مجله‌ی فروغ طراحی شده بود، اما به آن اجازه‌ی چاپ  نداده بودند. در گالری انگار همه تظاهر می‌کنند که اتفاق خاصی نیفتاده. بعضی‌ها انگار که زیر یک دوربین بزرگ باشند، با بدن‌های لَخت و بی‌واکنش کارها را نگاه می‌کنند. همراهم می‌گوید: «یعنی مشکل‌شون فقط جمع نشدن آدم‌ها و چند تا هنرمند دور همدیگه‌ بود واسه خاطر یه افتتاحیه؟» می‌خندم و به یاد خبر لغو مراسم رسمی مجله‌ی چلچراغ در برج میلاد می‌افتم که همین نیم ساعت پیش، قبل از شروع مراسم، پخش شد.

نقص فنی در ظهیرالدوله

چند ساعت بعد رو به ظهیر‌الدوله ایستاده‌ام. چند نفری دم در گورستان ایستاده‌اند. همه جوان و تازه‌نفس. انگار که هشت سال پیش. می‌کوبند به در. پشت سر هم. هیچ صدایی از آن طرف نمی‌آید. باقی داستان را می‌دانم. یا بعد از نیم ساعت از صرافت اش می‌افتند، یا آن‌قدر می‌کوبند تا برای چند دقیقه در باز می‌شود. تعدادشان بیشتر می‌شود. دوستانی هستند که انگار قرارِ سر زدن به فروغ داشته‌اند. ساختمان کناری ظهیر‌الدوله را خراب کرده‌اند. هشت سال پیش درخت‌های گورستانِ زیبا تا ساختمان کناری هم رفته بود. برای روزهای آفتابی، هم دیواری داشتیم برای تکیه دادن و هم کمی سقف برای سایه گرفتن. نوبتی می‌کوبیدیم به در و می‌آمدیم بیخ دیوار. ساختمان کناری اما نیست. از ظهیرالدوله چیز زیادی نمانده. به جز همین آدم‌هایی که هر سال این پشت پیدا می‌شوند.

دور می‌شوم. در ذهنم اما، تصویر پرتره‌ی فروغ تابان است. سه سال قبل از مرگش. خودش از خودش کشیده. بعد مداد طراحی را بی‌قید و رها لغزانده روی کاغذ سفید، بالای سر خودش. درشت تاریخ زده ۱۹۶۴: آه چه آرام و پرغرور گذر داشت / زندگیِ من چو جویبار غریبی / در دل این جمعه‌های ساکتِ متروک / در دل این خانه‌های خالیِ دلگیر / آه چه آرام و پرغرور گذر داشت...

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان فارس

باران های اسیدی تخت جمشید را در معرض نابودی قرار داده است

۲۷ دی ۱۳۹۲
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۱ دقیقه
باران های اسیدی تخت جمشید را در معرض نابودی قرار داده است