صبا ارشادی، شهروند خبرنگار
«کیمیا»، دختر 17، 18 ساله «فرخ پارسا»، درجهدار نظامی (احتمالا ژاندارمری) است که در سال 1356 یکباره متحول و تبدیل به یک انقلابی دو آتشه میشود. او به خاطر نوشتن یک بیانیه سیاسی، تحت تعقیب دو مامور ساواک قرار میگیرد و تا مرز دستگیری هم میرود... .
این خلاصه داستان مجموعه داستانی به نام «کیمیا» است که به ادعای سازندگانش، طولانیترین سریالی است که در صداوسیما جمهوری اسلامی ساخته و آماده پخش شده است؛ سریالی ضعیف با داستانی آبکی و تکراری و پر از اشتباهات تاریخی و تصویری. این سریال با هزینه سرسامآوری در عرض یک سال و نیم ساخته و روانه آنتن شده و در جای مجموعههایی چون «سرزمین کهن» قرار گرفته است که به دلیل کمبود بودجه تلویزیون، با توقفهای متعدد روبه رو بوده اند.
در سال های اخیر، سریالسازی در تلویزیون ایران به دلیل ملاحظات فراوان و ممیزیهای مرسوم صداوسیما و البته چهارچوبهایی که در این رسانه تعیین شده، با افت چشم گیری رو به رو است. همین باعث شده مردم کم تر به سراغ تلویزیون بروند یا در صورت انتخاب برنامه، به سراغ کارهایی میروند که تم طنز داشته باشند. سریالهای ملودرام حتی با تبلیغات فراوان نیز با اقبال عمومی رو به رو نمی شود. هرچند استثناهایی چون «در چشم باد» و «دکتر قریب» وجود داشته است که آن ها هم با مشکلات فراوان و ممیزیهای زیاد، روی آنتن رفته اند.
کیمیا قرار بود مجموعهای باشد که با استقبال رو به رو شود اما ضعفهای متعددش مانع آن شد.
ماجرای این سریال از دو سال پیش، زمانی که «محمدرضا شفیعی»، تهیهکننده آن اعلام کرد طولانیترین سریال صداوسیما ساخته میشود، آغاز شد. برخلاف بسیاری از سریالهای تلویزیون، مراحل پیش تولید این مجموعه بدون هیچ حاشیهای کلید خورد و حدود یک سال و نیم پیش اعلام کردند که فیلمبرداری آن در جنوب کشور آغاز شده است.
کیمیا داستان زندگی دختری به همین نام با بازی «مهراوه شریفی نیا» است. این فیلم که سه دوره از زندگی کیمیا را از سال 56 تا دوره کنونی در بر دارد، در بستر رویدادهای تاریخی ایران حرکت میکند. در این مجموعه، بیش از 30 بازیگر سرشناس سینما، تآتر و تلویزیون ایران از جمله «حسنپورشیرازی»، «آزیتا حاجیان»، «مهدی پاکدل»، «پوریا پورسرخ»، «محمدرضا شریفینیا»، «حامد بهداد»، «رضا کیانیان»، «نیکی کریمی»، «مهدی سلطانی» و... در ایران و گرجستان، در لوکیشینهای متعددی جلوی دوربین رفتهاند.
هزینههای این مجموعه طبق برآوردهای اولیه، با توجه به تاریخی بودن داستان، درجه ارزشگذاری بازیگران و سایر عوامل اجرایی، جزو مجموعههای پرهزینه رسانه ملی است. اما با حمایت کامل مدیریت سازمان صداوسیما در تامین هزینهها، توانستهاست در این مدت کوتاه به پایان برسد. این حمایت مالی بدون هیچ اسپانسری از خارج از سازمان در حالی رخ داده است که صداوسیما در چند سال اخیر بنا به ادعای مدیرانش، با مشکلات مالی فراوانی رو به رو بوده است. این مشکلات مالی به اندازهای بوده که بسیاری از مجموعهها با تبلیغات مستقیم موسسات مالی و تجاری ساخته شده اند. با این همه، کیمیا با حمایت مالی صداوسیما ساخته شد؛ حمایتی که شاید بخشی از آن به دلیل حضور «محمد رضا شفیعی» به عنوان تهیهکننده در کنار «جواد افشار»، کارگردان مجموعه است.
شفیعی یکی از پرکارترین تهیهکنندگان تلویزیونی است که در چند سال گذشته مجموعههای چون «وضعیت سفید» به کارگردانی «حمید نعمتالله»، «شیدای» و «جراحت»، هر دو به کارگردانی «محمدمهدی عسگرپور»،«تنهایی لیلا» به کارگردانی «محمدحسین لطیفی» و فیلمهایی چون «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» و «ماهی سیاه کوچولو» را ساخته است. این آخری همین روزها روی پرده سینما است.
شفیعی که از حوزه علمیه پا به عرصه تصویری گذاشته است، در هر فیلمی که میسازد، لایف استایل اسلامی را تبلیغ میکند. این تهیهکننده تقریبا جوان که سابقه همکاری با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و لشگر «محمد رسولالله» را در کارنامه خود دارد، یکی از دوستان نزدیک و مشاوران «حسین همدانی»، فرمانده سپاه هم بود.
شفیعی که در کارنامه خود آثار قابل تاملی دارد، در کنار جواد افشار، اثری را روانه آنتن کرده است که قرار بود مانند سریال «سالهای دور از خانه» (اوشین)، الگویی برای کنار آمدن با شرایط سخت باشد؛ مجموعهای که با وجود همه هزینههای سرسامآورش، یکی از ضعیفترین مجموعههای 10 سال اخیر تلویزیون ایران است.
مهمترین ضعف سریال کیمیا، از فیلمنامهاش آغاز میشود و در کارگردانی به اوج میرسد. کیمیا روایت شخصی از زندگی شخصیت اصلی است. او است که با نریشین، داستان را پیش میبرد؛ یعنی زاویه دید فیلم، اول شخص است. اما دوربین فیلم همه جا سرک میکشد و این زاویه دید به طور غیرمنطقی تغییر میکند.
فیلم همانطوری که توضیح داده شد، از سال 56 آغاز میشود. کیمیا که هم شاگرد اول است و هم دختری به ظاهر جذاب، بهترین رتبه کلاس انگلیسی را به دست میآورد ولی حاضر نمیشود با پسر کنسول امریکا که مست است، به میهمانی برود. در نهایت، ماجرا به کتک خوردن پسر امریکایی به دست یکی از همسایههای کیمیا که بعدها معلوم میشود همسر معلم او است، منتهی میشود. نکته قابل تامل این جا است که بنا به ادعای کارگردان، داستان این فیلم در سال 56 میگذرد. این دورهای است که امریکاییهای مقیم ایران زیر پرچم قانون «کاپیتولاسیون» قرار داشتند؛ نکتهای که در این بخش به آن توجهی نشده بود. اشتباهات و گافهای کیمیا اما به این منتهی نمیشود، شمار آن ها آن قدر زیاد است که اگر قرار باشد به بخشی از آنها اشاره شود، حتما زمان و کلمات زیادی را میطلبد. بخشی از این گافها در شبکههای اجتماعی دست به دست شده اند، از جمله:«فرخ روی پشت بامی نشسته که ایزوگام شده؛ اونم 30،40 سال قبل. مگه می شه؟!... اون موقع ها خونه ها آیفون داشتن؟ ما امروز یکیشو توی خونه کیمیا دیدیم... آخه کدوم جنوبی چادر عروسش مشکیه؟... ظاهرا اون موقع هاشور ابرو هم مد بوده، به ابروهای کیمیا دقت کنید... میوه ها رو هم معمولا تو کیسه پلاستیکی نمی ذاشتن، تو پاکت می ذاشتن... اهواز آن سال ها این قدر پیشرفت کرده بود که لوله کشی گاز داشته؟... بچه های همه اتاق جداگانه داشتن و همه به مدرسه می رفتن؟... پس کجا بی سوادی بوده؟... اگر تابستان بوده و زمان امتحانات در خرداد، پس پرتقال دست پدر خانواده چه کار می کنه؟...»
نشان دادن تبلیغ «همراه اول» در بخشی از قسمت دوم و پوششهایی که در دهه 50 و 60 هنوز مد نشده بود تا صندوق پست و عبور و مرور ماشینهایی که در دهه 80 و 90 میلادی تولید شدهاند، قطار سریعالسیری که تنها دو سال است در ایران به جریان افتاده اند و پخش برنامهرادیویی که در سال 56 از ورود دوشیزه فرح دیبا به عنوان نامزد اعلیحضرت به تهران خبر میداد، بخشی از سوتیهای تصویری کیمیا بود.
اگر قرار باشد به ضعفهای تاریخی آشکاری که در این مجموعه وجود دارد اشاره شود، خودش یک مقاله جداگانه میطلبد. این در حالی است که شاید اگر کارگردان، یکی از روزنامههای کثیرالانتشار ایران آن روزگار، یعنی «اطلاعات» را که کاملا هم در دسترس است، ورق میزد، بخشی از این گاف ها اتفاق نمی افتاد.
این مجموعه مانند بسیاری از سریال های تاریخی که اتفاقا با هزینههای سرسام آوری هم ساخته میشوند، از ضعف مشاوره تاریخی برخوردار است. ضعف شخصیتپردازی در این مجموعه از دیگر مشکلاتی است که باعث شده بازیگرانی که تا کنون از پس نقشهای سخت بر آمده اند، بدترین بازیهای خود را داشته باشند.
کیمیا که با تربیت نظامی پدرش بزرگ شده، به یک باره انقلابی دو آتشه میشود. مادرش کیمیا بعد از سالها زندگی با شوهری نظامی که حاصلش دو خانه در تهران و خرمشهر و یک زندگی متوسط است، به این نتیجه میرسد نانی که همسرش سر سفره میآورد، حرام است و از او میخواهد کارش را ترک کند.
فرخپارسا، پدر کیمیا که به یک فرد نظامی باهوش مشهور است و در خرمشهر توانسته است قاچاقچیها را دستگیر کند، حالا در تهران به راحتی گول آدمبدهای فیلم را میخورد. همه کسانی که در اطراف کیمیا هستند، نوار و اعلامیه آیت الله خمینی را دارند و در حال تکثیر آنها هستند. شخصیتهای مثبت فیلم، از جمله پسر همسایه که ظاهرا عاشق کیمیا است، مذهبی هستند و انقلابی. هر کسی هم که انقلابی نیست، حتما آدم بدی است. دعا خواندن و نماز خواندن هم که یکی از کلیشههای رایج سریالهای رسانه ملی است، در این فیلم باعث میشود مادر کیمیا با وجود حکم قطعی اعدام، از زیر طناب دار نجات پیدا کند و سه روز بعد هم به عنوان قهرمان از زندان آزاد شود.
گفت وگوهایی که میان شخصیتهای فیلم رد و بدل میشود، بیش تر شبیه بیانیههای سیاسی و تفسیرهای روزنامههای آن زمان است. در جایی کیمیا به مادرش میگوید که علت رد کردن خواستگاری «آرش»(با بازی پوریا پورسرخ) این است که او دشمن مردم است.
شخصیتهای ساواکی فیلم، شکنجهگر آدمهای خوب قصه بودند. یک مامور تمام وقت ساواک، خانه فرخ پارسا را زیر نظر میگیرد. او در تابستان و پاییز سال 57 با یک دوربین حرفهای مدرن خانه همه همسایهها را زیر نظر دارد و عکسهایی از افراد خانه، از جمله کیمیا و «پیمان»، پسر همسایه در پوزیشینهای مختلف گرفته است.
مجموعه کیمیا این روزها هنوز به نیمه خود هم نرسیده است و شاید برای این که بگوییم مجموعهای با این مختصات به چه هدفی ساخته شده، زود باشد. اما آنچه مسلم است، مجموعهای با این هزینه سنگین و این کیفیت پایین، نکات ناگفته بسیار خواهد داشت.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر