عصر روز دوشنبه ۴ جولای نمایشگاه عکسهای «رضا دقتی»، عکاس خبرنگار ایرانی با عنوان «رویای انسانیت» در کنار رود «سن» پاریس افتتاح شد. عکسهایی از پناهندگان و پناهجویان افغان، کرد و سوری که در کمپهای مختلف در کشورهای گوناگون روزگار میگذرانند. رودخانه سن اما تنها میزبان عکسهای رضا دقتی نیست؛ عکسهایی که کودکان پناهنده از زندگی خود به تصویر کشیده اند نیز بخشی از این نمایشگاه را تشکیل میدهد.
دقتی در سخنرانی افتتاحیه این نمایشگاه، «پناهجو» و «پناهندگی» را چنین توصیف کرد: «پناهنده انسانی است مثل من و شما که در یک لحظه همه چیزش را از دست میدهد و خود را در مکانی دیگر مییابد. فرض کنید ما این طرف رود سن زندگی میکنیم و در یک لحظه، طرف دیگر رودخانه توسط هواپیماهای جنگی بمباران میشود. شما چه میکنید؟ منتظر مینشینید تا به سراغ شما هم بیایند؟ نه، هرکس هر آنچه میتواند همراه خود برمیدارد و به دنبال راه خروج میگردد. زمانیکه در اخبار عنوان پناهنده را میشنوید، همان لحظه به این فکر کنید که آنها انسانیهایی هستند کاملا مثل ما. هر بار که با پناهجویان و پناهندهها زندگی میکنم، به آنها قول میدهم که عکسهای آن ها را که راوی زندگیشان است، به مردم دنیا نشان دهم چرا که جهان نیازمند به دیدن آنها است.»
این عکاس خبرنگار که ماههای بسیاری را در کنار بچهها، درون کمپ گذرانده است، به دور افتادن آنها از تحصیل اشاره کرد: «بچههای هفت سالهای که به نوجوانی ۱۵ ساله میمانند اما نمیتوانند تحصیل کنند چراکه اولین مهم برای پناهجو، زنده ماندن است.»
دقتی چندین سال است که روی موضوع پناهجو و پناهنده فعالیت میکند، به مناطق مختلف سفر کرده و زندگی را در آوارگی میجوید و قرار است تا پنج سال آینده نیز فعالیت خود را به این موضوع اختصاص دهد.
این دوربینها به گفته دقتی، ابزار جدید قرن ۲۱ هستند که میتوانند به درک انسانها از یکدیگر کمک کنند. می گوید کودکان از آن جهت برای وی اهمیت دارند که در اردوگاه امکان تحصیل ندارند، آنجا رها شدهاند و زندگیشان به هدر میرود:«من خواستم تمام این نکات منفی را به مثبت تبدیل کنم تا این کودکان به گزارشگران اردوگاه تبدیل شوند و برنامه مشخص روزانه داشته باشند. یادگیری عکاسی برای این بچهها کاری ماندگار است، به آنها شغل میدهد و میتوانیم در آینده گروه زیادی گزارشگر اردوگاه و عکاس داشته باشیم.»
جدیت این کودکان در یادگیری عکاسی و کار با دوربین یکی از مهمترین مشوقهای دقتی در امر آموزش آنها است. به روایت او، یکی از بچهها روزی دیر به کلاس آموزش عکاسی رسید و زمانی که مورد توبیخ دقتی قرار گرفت، با نشان دادن عکس کفشهای یخزدهاش که در نمایشگاه به دیوار آویخته شده بود، دلیل دیرکرد خود را توضیح داد.
دقتی میخواهد تا آنجا که ممکن است به اردوگاههای مختلف برود تا گروه گزارشگران اردوگاه را افزایش دهد.
در میان عکسهایی که به دیوار کنار سن آویخته شده، تابلوهایی نیز با تصاویر کودکان وجود دارد که مفاهیم مهم برای آنها به چندین زبان نوشته شده است؛ کلمه هایی چون «صلح»، «کرامت»، «همبستگی»، «دوستی» و «میهماننوازی».
دقتی در حالی که کنار سن قدم میزد و مدعوین به مراسم افتتاحیه نیز او را همراهی میکردند، کنار هر عکس میایستاد و داستان پشت پرده آن را روایت میکرد؛ داستانهایی که گاه ۱۴ روز پیادهروی در کوهستان را پشتسر خود داشت و بچههایی که تا او را دیده بودند، از او خواستند از آنها عکس بگیرد. این کودکان دستان خود را به شکل دوربین درآورده و انگار از قاب تصویر به هر آنکه از کنار این رودخانه میگذرد، خیره شدهاند. در عکسی دیگر که عکاس آن یکی از کودکان کمپ است، از دوستانش خواسته تا انگشتهای خود را طوری کنار یکدیگر قرار دهند که خورشید پرچم کردستان را بسازند.
در میان دعوتشدگان به این مراسم، گروهی از عکاسان ایرانی و غیرایرانی نیز حضور داشتند. برخی از آنها با تحسین مقابل عکسهایی که کودکان گرفته بودند میایستادند، سری تکان میدادند و میگفتند: «عکسی حرفهای است که یک عکاس حرفهای هم شاید نتواند به این خوبی فاکتورهای مهم را در قاب تصویرش جای دهد.»
«مایا رستم» یکی از کودکان عکاس است که دقتی نام او را چندین بار بر زبان آورد؛ دختری دوربین به دست که از شادی و بازی دیگر کودکان درون کمپ عکس گرفته است.
پس از مرور عکسها و شنیدن روایتهای آنها از زبان دقتی، از او پرسیدم که چرا پناهجو و پناهنده؟ چه چیزی او را به این سمت کشانده است؟ درد مشترک؟ - دقتی عکاسی است که خود را تبعیدی میداند و سالها است اجازه ندارد به خاک وطنش پای بگذارند.
او در پاسخ به جملهای از «مهاتما گاندی» اشاره کرد که هر وقت میخواهید کار جدیدی را شروع کنید، به ناچیزترین آدمی که در زندگی خود دیدهاید فکر کنید و بعد از خود بپرسید که آیا کاری که میکنید، کمکی به او خواهد کرد؟
دقتی خودش را تاثیر گرفته از این جمله میداند: «من واقعا با این جمله زندگی میکنم و مفهوم آن را دنبال میکنم. در این ۴۰ سالی که به مناطق مختلف سفر کرده ام، متوجه شده ام که مجموعهای از انسانها که واقعا امروز به کمک و توجه مردم دنیا نیاز دارند، پناهجویان هستند. چون پناهنده کسی است که یک روزه و در عرض یک ساعت تمام زندگیاش دگرگون میشود. او به جایی وارد میشود که نه زبان، نه فرهنگ و نه پوشش و غذای آن را میشناسد و امکان تحصیل نیز ندارد. هرآنچه فکر کنیم که بدبختی است، امروز پناهنده به همراه دارد.»
درد مشترک اما او را به یاد شعر «احمد شاملو» انداخت و گفت: «وقتی خودم را کنار این پناهندهها میبینیم و با آنها همکلام میشوم، به طور طبیعی آنچه بر آنها گذشته را میفهمم. به قول شاملو، من درد مشترکم، مرا فریاد کن. آنچه اینجا میبینید، در واقع فریاد من است.»
تعلق خاطر و وابستگی به خاکهای جنگ یا بحرانزده اما به ضربالمثلی میان روزنامهنگاران و حتی مردم عادی که به این مناطق سفر میکنند، تبدیل شده است. در مثل میگویند که «خاک فلان منطقه من را گرفته»؛ در پایان گفتوگو با دقتی، از او پرسیدم طی این همه سال سفر و زندگی به این مناطق، کدامیک از خاکها شما را گرفته است؟ بدون لحظهای درنگ پاسخ داد: «خاک کره زمین».
سازمان اماراتی «حیپا» در برگزاری این نمایشگاه کمک کرده است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر