زهره بابلی، شهروند خبرنگار
آب... آسمان... خواب... مرگ... نهنگ...، همین... آن... همان....مادر... غذا.... رؤیای طاهرهگان خاموش...غذا... بازی... زهدان... گرم... گند... حقیر... گرسنگی... دیکته... زاویه... قرقگاه... موت... ندبه... جبروت... گرم بود... پاها... حلال و حروم ... ندبه... نگاهِ خیره خداوند... نوشتن ... تاریکی... دختران سرهنگ... ندبه... ما در آن اقیانوس تیره خیس... لحظه به لحظه... تیمولین... تیمارداری... هذا حبیب خدا... طوطی... تبدیل به حیوون کرده رامین... حالا خلوت ارواح؟ ... فریدون... گیل... روز حسین... تا کجا بنی آدم... هذا... عشق... ماهی... فالش، بیست و پنج... زهدان خانم... تگنای لیز و لزج... گرم... بازجو... تیره... و این تنها بازی جهان بود...
کلمه ها با رنگ قرمز بر حاشیه سیاه صحنه می افتند. کلمه هایی که بر تن نوزاد در لحظه تولد حک شده است و خاطره نمایشهای شکل نگرفته یا اخته شدهای را به یاد میآورند که در چند سال گذشته به روی صحنه رفته اند. «هیولاخوانی»، یک روایت بی تعارف از ممیزی در ادبیات و تآتر ایران بود و شاید همین دلیلی تا کارگردان که خودش یکی از نمایشنامهنویسان شناخته شده همین سالها است، همراه نویسنده متن، آن چه را زندگی کرده اند به قاب صحنه بکشانند.
«محمد یعقوبی»، کارگردان و «نغمه ثمینی»، نویسنده نمایش هیولاخوانی در صحنه پایانی با ادای دین به نمایشهایی که به تیغ تیز ممیزی سپرده شده اند، سرگذشت تآتر ایران را در دو دهه گذشته مرور کردند؛ سرگذشتی که بیتردید سانسور و حذف کلمه ها و صحنهها مهمترین بخش آن است.
تآتر به شیوهای مدرن در ایران اگر چه سابقه چند سال کمتری نسبت به تاسیس مدرسه و مطبوعات دارد، اما در همین زمان توانسته است پا به پای آنها رشد کند و به جایی برسد که در دوران مشروطه به عنوان یکی از ابزارهای اعتراضی مردم مبدل شود.
این ابزار اعتراضی البته با وام گرفتن از نمایش سنتی ایران، یعنی «تخته حوضی» که به شیوه «بداهه» به مسایل روز گوشهچشمی داشت، تندترین اعتراض ها را در خود جای میداد. شاید همین خاصیت انتقادی بود که نبرد میان نمایشنامه نویسان و اهالی هنر تآتر را با حکومتهای ایرانی آغاز کرد؛ نبردی که البته شیوه ایجاز گویی و هوشمندی برخی نویسندگان تآتر در سالهای شکوفایی این هنر در دهههای 30 و 40، موج نمایشنامهنویسان صاحب سبکی چون «بهرام بیضایی»، «غلامحسین ساعدی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «بیژن مفید» و... را به هنر ایران معرفی کرد؛ هنرمندانی که در صف اول جنگ با دولتهایی قرار گرفتند که میخواستند اندیشههای آنها را ممیزی کنند و قصد کنترل و هدایت این هنر زنده را روی صحنه داشتند. این جنگ با پیروزی انقلاب اسلامی، به ویژه در دهه 60، تآتر را به گونهای در حاشیه شعارهای ارزشی و ترویج روحیه شهادت طلبی و جنگندگی برد. با این همه، شاید هیچگاه این جنگ به اندازه هشت سالی که دولت اصول گرای محمود احمدینژاد در ایران قدرت داشت، به اوج خود نرسید؛ جنگی که مانند سایر بخش های هنری، ممیزی را گسترده تر کرد و نه تنها تعداد زیادی نمایش بی خاصیت را روی دست نویسندگانش گذاشت که دهها کار تمرین شده را در آستانه به صحنه رفتن، از اجرا منع و باب توقف نمایش ها را بعد از شبهای متمادی اجرا روی صحنه هم باز کرد.
ماجرای توقیف نمایشها و ممیزیهای سلیقه ای با ورود «حمید شاه آبادی» به سمت معاونت هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در بهمن ۱۳۸۸ آغاز شد. این مدیر بی نام و نشان مانند همه مدیران تازه از راه رسیده اعلام کرد که قصد دارد «شق القمر» کند.
اما شق القمر معاون جدید، دخالت مستقیم در امور هنرهای مختلف، به ویژه تآتر بود. او به طور مشخص اعلام کرد که قصد دارد تآتر ارزشی و اخلاقی را جایگزین تآتر غربی کند. این یعنی یک سره کردن تکلیف برخی از هنرمندانی که در انتخابات چهار سال پیش به رقبای دولت کنونی پیوستند و آنهایی که حرفی برای روی صحنه داشتند. ندادن دستمزد هنرمندان تآتر و ندادن مجوز اجرا به برخی از گروههای سرشناس به بهانه کم بودن اعتبارات، نمونه ای از اقدامات این مدیر جدید بود. اما مجوزها و سالنهای مهم و نیز قراردادهای نجومی و حمایتهای مستقیم به گروههای به اصطلاح ارزشی با تآترهای دینی بیمحتوا اختصاص پیدا کرد و مسوولیت پر کردن سالنهای تآتر را اتوبوس و مینی بوسهای میهمان برعهده گرفتند.
این تبعیضها باعث شدkn تا بخشی از تآتر ایران کم کم به حاشیه برود. اما هنوز بخش دیگری بود که امیدوارانه به تآتر به عنوان هنری تاثیر گذار میاندیشید و مخاطبان خوبی هم داشت. پس این جا بود که «شورای نظارت و ارزشیابی» و ممیزیهای پی در پی باید ناامیدشان میکرد و این آغاز راه بود.
کلمهها در محاق توقیف
یکی از مهمترین میراث انقلاب فرهنگی در ایران پس از بستن دانشگاهها و پاک سازی برخی استادان صاحبنظر و جایگزینی استادان «متعهد» اما کم سواد و تجربه، راهاندازی نهادهای نظارتی بر هنر و فرهنگ بود. در تآتر، شورای نظارت و ارزشیابی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود که وظیفه اصلی قلع و قمع کردن هنرمندان این عرصه را در همه این سالها بر عهده داشت. بیش تر اعضای این شورا هم چهرههای غیرتآتری و وابسته به نهادهای امنیتی بودند.
در دوره هشت ساله احمدینژاد این ماجرا شکل جدیتری یافت و اعضای آن بیش تر براساس روابط شخصی خود با برخی از تآتری ها، جلوی اجرای نمایشهای زیادی را گرفتند؛ نمایشهایی که کارگردان هایشان حرفی برای گفتن داشتند و اعتراضی در دلشان نهفته بود.
سانسور، از نمایشنامه تا بازی هنرمندان ادامه داشت. موضوعهایی چون عشق و خیانت دوست پسر و دوست دختر بخشی از این ممیزیها بود. زنها نمیتوانستند زندگی مجردی داشته باشند و زن و مرد نباید با هم دوست بودند. نباید با هم شوخی میکردند و سیگار کشیدن زنان روی صحنه ممنوع بود. مشروبات الکلی ممنوعیت داشت و فحش البته باعث توقیف می شد. در کنار این، فهرست سیاه کارگردانان و نویسندگان «ممنوع الکار» هم روز به روز بلندتر میشد و کارگردان هایی بودند که از خیابان «شهریار» هم نمیتوانستند بگذرند چه برسد به این که به «تآتر شهر» وارد شوند.
روایت یک شبیه
هرچند کسی به آن نپرداخته است اما «مجلس شبیه در مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرشید» نخستین اقدام دولت محمود احمدینژاد برای ممیزی در هنر بود.
بهرام بیضایی، نویسنده و کارگردان شناخته شده ایران مجوز این نمایش را در روزهایی که مبارزات انتخاباتی در جریان بود، گرفت و از بدشانسی، این نمایش وقتی به روی صحنه رفت که رییس دولت اصول گرا در صحن علنی مجلس سوگند خورد.
بیضایی که در این نمایش روایت قتلهای زنجیرهای را به صحنه آورده بود، در برابر فشار نهادهای امنتیتی سکوت کرد اما حاضر نشد تا اثرش به تیغ ممیزی سپرده شود. برای همین، بی سر و صدا جلوی اجرای نمایش را در شب بیست و چهارم اجرا گرفتند و نگذاشتند نمایش با وجود استقبال خوب مخاطب، تا شب ۴۵ برسد.
ایبسن ممنوع
توقیف «هدا گابلر» به کارگردانی «وحید رهبانی» اما برخلاف مجلس شبیه، با سر و صدای زیادی همراه شد؛ سر و صدایی که البته به ضرر گروه نمایشی بود و پای آنها را به دستگاههای امنیتی کشاند.
ماجرای توقیف این نمایش از آن جا آغاز شد که یکی از خبرگزاریهای وابسته به سپاه تصاویری را از نمایش منتشر و آن را به اباحه گری و ترویج فساد متهم کرد.
کارگردان و بازیگران در عرض چند روز در بولتنهای متعدد متهم به فساد اخلاقی و نمایش آن روی صحنه شدند و سرانجام هداگابلر، یکی از شخصیتهای دراماتیک تآتر جهان از روی صحنه ممیزی شد.
نوشتن در تاریکی
ماجرای «نوشتن در تاریکی» اما کمی با بقیه کارها تفاوت داشت. «محمد یعقوبی» درست در روزهای بعد از اعتراض های سال ۸۸ این نمایشنامه را برای اجرا به شورای نظارت و ارزش یابی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارایه داد. این نمایشنامه ماجرای یک روزنامهنگار بود که توسط نیروهای امنیتی دستگیر و توسط یک بازجو تحت شکنجه قرار میگیرد. یعقوبی برای اجرای این نمایش در آن فضای سیاسی کشور اصرار زیادی کرد تا جایی که نه تنها به سانسور تن داد که حاضر شد بازیگر نقش بازجو که «علی سرابی» نقش آن را بازی میکرد، نمایشنامه خوانی کند.
با وجود این همه، نوشتن در تاریکی هم مانند هداگابلر و مجلس شبیه نتوانست به روزهای پایانی خود برسد و با فشار بولتنسازها از صحنه پایین آمد.
روز حسین
«روز حسین» به کارگردانی «محمد رحمانیان» را شاید بتوان مهمترین نماد سانسور در دوره احمدی نژاد دانست. این نمایش نه تنها روی صحنه، درست یک روز مانده به اجرا توقیف شد که متن آن را نیز نیروهای امنیتی اداره کتاب وارت ارشاد به سایتهای وابسته به سپاه دادند تا با بدخوانی و گزیده خوانی، تحریف شود و «نشر چشمه» را هم به تعطیلی بکشاند.
محمد رحمانیان که در هیاهوی اعتراض های ۸۸، «هامونبازان» او با تیغ سانسور متوقف شد، این بار دو داستان را در مقطع تاریخی عاشورا و سال ۸۸ دنبال میکرد. داستان اول با بازی «مهتاب نصیرپور» را «امالبنین» روایت میکرد و روایت دوم، دختر یک جانباز جنگ با بازی «ترانه علیدوستی» بود که تحت بازجویی قرار میگرفت.
توقیف این نمایش باعث مهاجرت و سکوت چند ساله رحمانیان در تآتر ایران شد.
حمد یعقوبی برخلاف رحمانیان صحنه را خالی نکرد و سال ۹۰ نمایش «خشکسالی و دروغ» را که یک بار سال ۸۷ به صحنه برده بود، آماده اجرا کرد. یعقوبی که قبل از این نمایش «ماهی فالش» او حتی با اسم «بیست و پنج» ممیزی و توقیف شده بود، برای کلمه های توقیف شده یک پروتکل تعریف کرد؛ کلمه های ممنوعه در نمایش او واژه «بیست و پنج» بود و جمله های ممیزی شده با دور کند تکرار میشدند. اما این باعث نشد تا نمایشی که در دوره احمدینژاد اجرایش را کامل کرده بود، در دولت دوم او در شب بیست و پنجم با وجود پیش فروش بلیتها، از روی صحنه پایین کشیده نشود. اما یعقوبی برخلاف بقیه کارگردانها سکوت نکرد و ماجرا را رسانهای کرد. این رسانه ای شدن همزمان با رایزنی شد و سرانجام با ممیزی ۴۴ کلمه و حذف بخشی از نمایشنامهای که در بخش دیگری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، یعنی اداره کتاب مجوز چاپ گرفته بود، به صحنه بازگشت. هرچند این نمایشنامه در شیراز به صحنه نرفت آن هم به دلیل ساده ممنوعالتصویری «باران کوثری».
ماجرای ممیزی در تآتر البته به دوره احمدینژاد ختم نشد و دردوران دولت معتدل روحانی هم ادامه یافت. توقیف نمایش «تانگوی تخممرغ داغ» به کارگردانی «هادی مرزبان» توسط قوه قضاییه با آن که با پادرمیانی مرکز هنرهای نمایشی حل شد اما باعث سکته کارگردانش شد.
این ماجرا تا شورای نظارت و ارزشیابی هست که به جای مخاطب تصمیم بگیرد، هم چنان ادامه خواهد داشت؛ شبیه آن روایتی که در هیولاخوانی به تصویر در آمد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر