جلوی راهپلههای ساختمان بانک تجارت روبروی هتل انقلاب، جلوی چشم نگهبانهایی که بعید است فکری در بارهی دوستی ایران و تاجیکستان داشته باشند، روی کاغذ آ-چهار فلش کشیدهاند: محل برگزاری نشست انجمن دوستی ایران و تاجیکستان
همانقدر که تصویر کاغذ سفید فلشنشان روی دیوار با آن نوشته کلیشه است، گفتن از دیرشروع شدن برنامه و دیر رسیدن مهمانان و ترافیک همیشه غافلگیرکنندهی تهران هم هیچ لطفی ندارد؛ به خصوص در ساعت پنج عصر پانزدهم آبان که از شلوغترین ساعتهای روز و ماههای سال است. از سلام و علیک حاضران در سالن با همدیگر میشد فهمید که کمتر غریبهای در میان حاضران هست و جمع فضایی دوستانه و آشنا دارد. چیزهای محوی یادم بود از اینکه انجمن دوستی ایران و تاجیکستان در حوالی میدان فاطمی برای خودش جا و مکانی داشته قبلاً. و بعد جلوی در سالن، همان موقع که منتظر رسیدن سخنرانها بودیم، کنار میزی که رویش کتابهایی دربارهی تاجیکستان و تاریخ و فرهنگش میفروختند، شنیدم به دلایلی که در نشست گفته خواهد شد، فعالیت انجمن در یکسال گذشته متوقف بوده است. که البته چنین اتفاقهایی در دورهی ریاستجمهوری احمدینژاد چیز تازهای نیست. منتظر بودم نشست شروع بشود تا بفهمم قصهی این یک سال چه بوده و برنامههای بعد از این چه خواهد بود.
انجمن غیردولتی ِ آواره و امیدهای آینده
متاسف بودن من و دیگران چیزی از این واقعیت کم نمیکند که انجمن آواره است. آواره شده است. به دلایلی که ظاهراً برای اغلب حاضران در سالن مجهول نبود، انجمن مدتی طولانی ست که جایی ندارد. طولانی یعنی از یک سال هم بیشتر. آنقدر که در سایتشان اطلاعیهای با رنگ قرمز هشدارآمیز زدهاند که انجمن هیچ دفتر فعالی نه در تهران و نه در هیچ شهر دیگری ندارد. این در و آن در زدنها در نهایت رسیده به جلب نظر و همکاری سازمان میراث فرهنگی و در اختیار گرفتن فضایی موقتی در کاخ نیاوران برای انجمن دوستی ایران و تاجیکستان. این اطلاعات را مرتضی ندایی، مستندساز و نائبرئیس انجمن می دهد. وقتی که خیلی صمیمانه با لباس غیررسمی نشسته بود رو به جمع و از دردسرهای توقف فعالیت انجمن میگفت. از میان صحبتهای هم او بود که فهمیدم که سایت انجمن راه افتاده و تازهنفس و قبراق بهروز میشود.
برنامههای فرهنگی انجمن، پر و پیمان، آمادهی شروع شدن است. گروههای موسیقی و نمایشی قرار است در جشنوارههای فرهنگی همدیگر شرکت کنند. کتابهای فارسی قرار است به کتابخانههای تاجیکستان هدیه داده شوند و شمار زیادی برنامههای ریز و درشت اینچنینی فرهنگی که اهل فرهنگ و هنر دو کشور را با هم آشنا میکند.
از میان تمام برنامههایی که دربارهی آنها حرف زده شد، تصویر بهبار نشستن یکی از ایدهها خیلی لذتبخش بود. اگر نشستِ هفتهی دیگرِ انجمن و خانهی هنرمندان به سرانجام خیر و امضای تفاهمنامه برسد، از این به بعد سالی یک بار «هفتهی فرهنگی ایران و تاجیکستان» در تهران برگزار خواهد شد. تصور خانهی هنرمندان پر از تاجیکهای هنرمند و اهل فرهنگ و هنرهای دستی تاجیکستان، تصوری هیجانانگیز و دوستداشتنی است.
فضای حاکم بر اجرای برنامه و سخنرانیها و واکنشهای اغلب حاضران در سالن، آکنده بود از شادی و سرشار بود از ذوق. کار سختی نبود رصد کردن شادمانی آدمهایی که یک سال انتظار کشیده بودند تا انجمن دوباره زنده شود. امیدواری فقط در صدای مرتضی ندایی نبود. دکتر علیاشرف مجتهد شبستری، رئیس انجمن، هم که کنار ندایی نشست، با صمیمیت و شوخطبعی از نقش موثر نهادهای مدنی و انجیاوها در جامعه حرف زد و از دورهی خاتمی یاد کرد که فعالیت انجمنها گسترده بود و بعد در دورهی احمدینژاد فشردگی همهجانبهای ایجاد شد که در نهایت همهچیز را رساند به تعطیلی.
میل آشنایی با تاجیکستان و فرهنگ تاجیکها از لابهلای خاطرهها و تعریفهای شبستری از سفر اخیرش به تاجیکستان در مخاطب ایجاد میشد. در این میان نمایش فیلم مستندی دربارهی تاجیکستان هم پر و بال داد به جانگرفتن ِ احساس ِ دور افتادن از خویشاوندان جهانیمان.
خویشاوندان جهان ایرانی
گفتم خویشاوندان جهانی... «خویشاوندان جهانی» ترکیبی بود که محمدعلی اسلامی نُدوشن برای توصیف نسبت ما با تاجیکها بر زبان آورد. نثر شیوا و دلنشین ندوشن هم که فقط در کتابهایش نیست؛ حرف هم که میزند، حتا وقتی که سرماخورده با صدایی گرفته پشت میکروفن میرود، باز هم با کلمهها چنان با مهارت برخورد میکند که جانِ کلامش بیکاستی منتقل میشود. میگفت خبر نداشته که باید سخنرانی بکند و به هیچوجه آمادهی حرف زدن نبوده است. اما من یکی وقتی غافلگیر شدم که دیدم چند لحظه بعد شروع کردهام به نوشتن جملههایش با آن توصیفهای روشنگرانه: باید بین ایران و تاجیکستان و دیگر کشورهای فارسیزبان اتحادیهی فرهنگ مشترک ایجاد بشود، بدون هیچ چاشنی سیاسی. جریاهای سیاسی همیشه جنبههای زننده میتوانند داشته باشند. چیزی که پاکیزه است، فرهنگ و مشترکات فرهنگی ست که خویشاوندی جهانی ایجاد میکند. کشورهایی که پسوند «ستان» دارند، حکایت از یک اشتراک سرنوشت دور و دراز دارند. همین پسوند «ستان» ما را میبرد به مشترکات دوردست و مصائب تاریخی مشترک. مردم این منطقهی وسیع باید بر گِرد اجاق فرهنگ جمع بشوند.
نُدوشن از خاطرات قدیمش از تاجیکستان و فکرهایش برای نزدیکی با تاجیکها که رد شد، انگار که انرژی دوبارهای گرفته باشد، با همان صدای گرفته دست گذاشت روی آشفتگی بزرگ دنیا و برافروختگی بشر. که همه جا آشوب است و ملتها ناراضی اند. که در سیاست صفآراییهای جدید میشود. که جهان آبستن یک اتفاق بزرگ است و خواهان یک چارهاندیشی وسیع. همان موقع که ندوشن با این حرفهایش باعث شد تمام تحولات پرشتاب سیاسی و تاریخی چند سال اخیر دنیا را مرور کنم، گفت که همهی اینها یعنی این که ادارهی دنیا در قرن بیستویکم شکست خورده است، وگرنه این همه انقلاب در حال وقوع نبود. فرهنگ نتوانسته علم را در پیشرفت حیرتآور آن همراهی کند. و آینده بدون تعادل میان پیشرفت علمی و پیشرفت فرهنگی نگرانکننده است.
هر که دارد در جهان گمکرده ای
حرفهای نُدوشن که تمام شد، وقتی تمام آدمهای توی سالن پیش پایش بلند شدند تا دوباره روی صندلیاش بنشیند، فکر کردم چه خوب که این آدمها هستند تا یک گوشهی شهر دور هم جمع شوند و دلگرمی بدهند به همدیگر و به همدلانشان در تاجیکستان، که باید در گذر از این بلبشوی سیاسی دنیا، حواسشان به فرهنگ باشد. حتا اگر هیج خبر و نشانی از چنین مراسمی در هیچ رسانهی رسمی و عمومی اعلام و ثبت نشود، همچنانکه نشد.
دو ساعت بعد از آنکه نگهبانهای جلوی ساختمان بانک تجارت، کاغذ فلشنشان روی دیوار را بیحوصله نشانم داده بودند، چند کتاب دربارهی تاجیکستان توی کیفم بود و به شعرهایی فکر میکردم که در نشست از لایق شیرعلی و بازار صابر، شاعران تاجیک، شنیده بودم. مثل این چند بیت از چکامهی «زبانگمکرده»ی زندهیاد لایق شیرعلی:
<هر که دارد در جهان گمکردهای
در زمین و در زمان گمکردهای
این نشان گمکردهای و دیگری
خویشتن را بینشان گمکردهای
اﻳﻦ ﻳﮑﯽ ﮔﺮ ﻧﻴﻢ ﻧﺎن ﮔﻢ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ
دﻳﮕﺮی ﻧﻴﻢ ﺟﻬﺎن ﮔﻢ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ
و نیمهی دیگر جهان ما آن سوی مرزهای شرقی ست. جایی که وطن رودکی ست و ناصرخسرو و ابنسینا و فارابی و امام بخاری. جایی که زرتشت از آن جا برخاسته است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر