«محمدعلی سپانلو» شاعر، نویسنده و مترجم در سال ۱۳۴۲ با انتشار نخستین کتابش بهعنوان « آه، بیابان » خود را به نام شاعری مطرح به جامعه ادبی ایران معرفی کرد. او از اعضای مؤسس کانون نویسندگان ایران بود. سپانلو در طی نیم قرن فعالیت ادبی بیش از ۶۰ عنوان کتاب شعر و نقد و پژوهش ادبی منتشر کرده است. محمدعلی سپانلو در سن ۷۵ سالگی در پی ناراحتی ریوی و تنفسی در بیمارستان سجاد واقع در میدان فاطمی تهران گذشت. به مناسبت درگذشت او ویژهنامهای تهیهکردهام.
در شعر سپانلو واحد شعر «کلمه» نبود؛ گفتوگو با عبدالعلی عظیمی
شعر سپانلو تا چه حد متأثر از شعر نیماست؟
همینکه همیشه رشته پنهان اوزان نیمایی را دارد، یعنی سطرهایی نامساوی اما موزون، البته شعرهای بیوزن هم دارد. ولی جملههای معاصر را با اوزان دارد و دیگری اینکه اجازه نمیدهد احساساتش بارز باشد یعنی برای خوشآیند معشوق شعری نمیگوید که در حقیقت غلبه بر معشوق است توسط عاشق. سهم دیگری که از نیما دارد، منظومهسرایی است؛ کاری که نیما شروع کرد اما کسی ادامه نداد، چه نمایشنامههایش چهکارهای بلندش. اینها مجموعه تأثیرات اوست از نیما و آنها را هم درست به کار گرفته است. سپانلو نه به اعتبار آوردن وسایل مدرن، بلکه به اعتبار زبان مدرن و غیر آرکائیکی که داشت، سپانلو شد. سپانلو هیچوقت دنبال این نبود که جملههای دلنشین برای مخاطب شعر فارسی بنویسد. در مقالهای که در مورد کتاب «تعلق و تماشا»ی سپانلو نوشتهام، اشاره کردهام که برای سپانلو واحد شعر «کلمه» نبود، بلکه برای او واحد شعر «عبارت» بود. و این را در تمام شعرهایش میبیند. یعنی لغات نیستند که باهم بده بستان میکنند که این بده بستان لغات یک سنت قدمایی است. در شعرش این «عبارتها» و «پاراگرافها» هستند که با هم ارتباط برقرار میکنند، و مخاطب باید این حافظه و هوشیاری را داشته باشد که این ارتباطها را کشف کند. شاعر سادهای نبود همانطور که «نیما» هم ساده نبود. یعنی مخاطب باید همت کند برای دریافت شعرش. همیشه به خودش و دنیای پیرامونش علاقه داشت. هیچوقت از باورهایش عدول نکرد و این بخش از شخصیت سپانلو قابل احترام بود.
سپانلو، سفری شهودی و همیشگی در بیابانها و خیابانها؛ گفتوگو با جمشید برزگر
فعالیتهای سپانلو در کانون نویسندگان آیا تأثیری در اشعار او داشته است؟
بعید میدانم از این زاویه بشود نگاه کرد. ما برای مثال نمیتوانیم شعر شاملو را به اعتبار اینکه در سالهای بحرانی انقلاب عضو هیئت دبیران کانون بوده بررسی کنیم، یا مثلاً آثار غلامحسین ساعدی یا حتی هوشنگ گلشیری را که بسیار در کانون فعال بود و خیلی وقت میگذاشت. من شخصاً از این زاویه به موضوع نگاه نکرده ام. البته هستند نویسندگانی که کشمکشهای درونی در جمعی که در آن فعالیت میکنند در آثارشان بازتاب پیدا میکند. ضمن اینکه مقاطع خاصی مثلا در تاریخچه کانون نویسندگان وجود دارد که می تواند چنین فرصتی را فراهم کند. مثل وضعیتی که در همان اوایل بعد از انقلاب پیش آمد. بین نویسندگان و شعرای نزدیک به حزب توده که بههرحال با تبعیت از مشی حزب توده، نمیخواستند اقدامی در مخالفت با جمهوری اسلامی انجام دهند و این موضوع سرانجام باعث اخراج پنج عضو کانون و انشعاب عده دیگری شد که شورای نویسندگان و هنرمندان را تشکیل دادند. چنین موضوعی، بله، احتمال دارد که در شعر یا داستانی بازتاب پیدا کند، ولی مسائل دیگری مثل قتل محمد جعفر پوینده یا محمد مختاری که هر دو از اعضای فعال کانون در دوران جمع مشورتی بودند، محدود به کانون نویسندگان نمیماند و فراتر از آن است و طبیعی است که در برخی از آثار هم بازتاب پیدا کند. مثل شعری که سپانلو در این مورد نوشته است و از قضا من هم تفسیر مفصلی همان موقع بر آن نوشتم که منتشر هم شد. اما شاید بشود سؤال را به شکل دیگری مطرح کرد: اینکه مسائل سیاسی و اجتماعی در شعر سپانلو چگونه بازتاب پیداکرده.
لقب «شاعر تهران»، سپانلو را به شاعری «شیک و سکسی» تقلیل میدهد
گفتوگو علیرضا آبیز
به یک معنا، به گمان شما سپانلو «سانتیمانتال» نیست...
شعر سپانلو از احساسات اغراق شده تهی است. این ویژگی او را از بسیاری از شاعران معاصر متمایز میکند. شعر فارسی اغراق و هیجان را میپسندد و جزو ماهیت شعر میداند. سوگسرودههای فارسی سرشار از آه و نالهاند. با این همه سپانلو یکی از بهترین و معروفترین سوگسرودههای معاصر فارسی را سروده است بیآنکه به طور مستقیم آه و ناله سر داده باشد. شعر «نام تمام مردگان یحییست» یکی از هولانگیزترین شعرهای معاصر فارسی است. اما این وهم و هراس و اندوه را از کاربرد واژگان هولآفرین و هراسانگیز به دست نیاورده است. کاملاً بر عکس – این هولانگیزی حاصل غیاب هولانگیزی است! شاعر چنان صادقانه و طبیعی با فاجعهی مرگ کودکان و موشکباران تهران [در سالهای جنگ] برخورد میکند که هول میآفریند.
با شعرهای سپانلو در بلوار میرداماد قدم نزدهام
گفتوگو با رضا شنطیا
پس چرا سپانلو را شاعر تهران میدانند؟
در گذشته برای منسوب کردن شاعر به شهر خاصی، ملاک زادگاه وی نبود؛ بلکه مکان بالیدن شاعر بود. چنانچه در مورد «ابوطالب کلیم» -که پس از صائب پرآوازهترین شاعر آن دوران است- تمام تذکرهها و تواریخ معتبر او را زاده همدان نوشتهاند ولی به سبب پرورشش در کاشان به آن شهر منسوب شده و همگان او را کلیم کاشانی مینامند. یا حسن بیگ که «رفیع» تخلص میکرد و نصرآبادی مینویسد قزوینیالاصل است، به خاطر پرورش و سکونت در مشهد، به «رفیع مشهدی» شهرت یافته. همچنین «محمد اسماعیل طهرانی»، مشهور به «مجدا» و متخلص به «منصف»، از شعرای بهنام زمان شاه عباس دوم، به گفته نصرآبادی، «اصلش از شیراز است اما چون در طهران بسیار بوده به منصف طهرانی مشهور است.» سپانلو متولد تهران است و به گفته خودش تا پنج پشتش همه تهرانی بودند. همه خان و خانزاده! از قدیمیترینشان محمد صادق خان سپانلو – با لقب «جارچیباشی»- تا خود شاعر که به قول خودش، میرزا محمد علی خان سپانلو است و حتماً با لقب شاعرباشی! و همین روحیه خان و خان بازی در سپانلو و شعر او نیز وجود دارد. مهمترین ویژگی نظام خانی، جغرافیا و منطقه است. خان فلان شهر یا فلان آبادی در شهر و آبادی دیگر در حساب نمیآید. این حضور پررنگ تاریخ تهران و مکانگرایی مقدس میرزا محمد علی خان ناشی از همین خصلت است. اصولاً سپانلو در شعرش «میرزایی» میکند. او تاریخ دقیق شاعر شدن خود را میداند. اول بهمن ۱۳۴۰ در حادثهای دانشجویی شاعر میشود و از شعر به عنوان ابزار بیان در تمام مقاطع زندگی خود بهره میبرد. اینکه سپانلو را شاعر تهران قلمداد میکنند بیشتر به خاطر حضور خود شاعر است. یعنی سپانلو خود چنین میخواسته که او را با این نام بخوانند و از آنجایی که این عنوان برد و جنبه رسانهای داشته، فراگیر شده است.
اما همین نامگذاریها و پسوندها و پیشوندهای شعریست که یک شاعر را محدود و وادار به از روی دست خود نوشتن میکند که حاصلش مشتی شعرهای تکراری با فضایی تکراری میشود. من بیشتر ترجیح میدهم سپانلو را شاعر «منظومه تهران» بنامم نه شاعر تهران! همچنان که نیما را شاعر «افسانه» و یا اکتاویو پاز را شاعر «سنگ آفتاب» میخوانند.
پرونده خانه «شاعر تهران» در سازمان میراث فرهنگی
گفتوگو با کارشناس میراث فرهنگی
اداره میراث فرهنگی برای خانه سپانلو چه برنامهای دارد؟
بنا به خواست محمد علی سپانلو موقع درخواست به ثبت، این خانه به نام خانه «شاعر تهران» به ثبت رسیده است. چون قدمت خانه قدمتی تاریخی نیست، بنابراین این خانه به در خواست ایشان به نام «شاعر تهران» ثبت شده و کاربری این خانه از این به بعد کاربری فرهنگی خواهد بود چون که خواست مالک این بوده است. ورثه شاید بتوانند به عنوان متولی نظارت داشته باشند، اما این خانه را نه میتوان به فروش رساند و نه کارکاردی به غیر از کاربری فرهنگی میتواند داشته باشد
برای دانلود این ویژه نامه به صورت PDF کلیک کنید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر